بر مجروحان حوادث پس از انتخابات چه می گذرد: «زندگی، زخم ، عفونت و امیدواری»؛ با دیدن زندگی هر مجروح هزار بار در دل می گویم کشته شده ها خیال شان راحت شده؛ اما کسی که جانش گلوله خورده ، نخاعش قطع شده، زخم بستر گرفته و قدرت راه رفتن و حتی حرف زدن از او گرفته شده چگونه می خواهد زندگی کند؟ در این یک ساله بر کسانی که در جریان حوداث پس از انتخابات مجروح شده اند؛ تیر خورده اند، چه دردی را متحمل شده اند و بر خانواده هایشان چه گذشته است؟ ادامه مطلب...
انتشار متن کامل ویرايش دوم منشور جنبش سبز: «نسخه اولیه این منشور در بیانیه ۱۸ میرحسین موسوی آمده بود. آنزمان موسوی صاحبنظران را به نقد و بررسی این منشور و کمک به تقویت و تنقیح آن دعوت نمود. پس از آن بیش از یکصد نفر از کارشناسان و صاحبنظران حوزه‌ های مختلف پیرامون منشور نقدها و بررسی های خود را ارایه کردند. نسخه ویراسته شده به امضای امضای موسوی و کروبی رسیده شده بود و به امانت نزد شورای هماهنگی راه سبز امید قرار گرفته بود تا در موقع مقتضی منتشر شود.» ادامه مطلب...
روزی که پا در عرصه مبارزه با سیاه پرستان گذاشتم، به خوبی از سرنوشت احتمالی خود آگاه بودم. از سیاه پرستان، انتظاری جز قتل و اعدام و مرگ نداشته و ندارم. از سیاهی متنفر بودم. آنقدر متنفر بودم که برای دیدن لبخندهای سبز بر لبان هموطنم، از جان خود نیز گذشته بودم. من از مرگ نمی ترسم. از اعدام نمی ترسم. مرگ من آغاز رویش جوانه های سیاه ستیز و پراکنش قاصدکهای صلح سبز خواهد بود. ای هموطن! اگر روزی سیاه پرستان جان من را نیز ستاندند، بر من سیاه نپوش و اشک نریز، حقم را پس بگیر، همين.
درصورت فيل.تر شدن از اين آدرس استفاده كنيد: http://0mid.arasnava.tk يا http://myyahoo.arasdotcom.tk

دعوت به راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن: پیگیر آرمان‌های انقلاب با خلاقیت، مقاومت و امید خواهیم بود

0 نظرات
به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب و دعوت به راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن:
شورای هماهنگی راه سبز امید؛ «پیگیر آرمان‌های انقلاب با خلاقیت، مقاومت و امید خواهیم بود»
ادامه راه سبز(ارس):شورای هماهنگی راه سبز امید همراهان سبز خود و یکایک شهروندان معترض به اوضاع بحرانی ایران (از شرایط سیاسی گرفته تا اقتصادی و بین‌المللی) را بار دیگر به اعتراض و مقاومت در برابر استبداد داخلی و مداخله خارجی (از تحریم ها گرفته تا جنگ) فرامی‌خواند.

به گزارش کلمه، شورای هماهنگی راه سبز امید در بیانیه ای با اشاره به پیروزی انقلاب اسلامی نوشته است: یاران دیرین انقلاب، کروبی، رهنورد و موسوی از حصر خانگی نظاره‌گر آتشی هستند که تمامیت‌خواهان به خرمن منافع ملی زده‌اند. جنگ قدرت در حاکمیت و خودکامگی شیفتگان قدرت، آنان را هر روز از اهداف اصلی انقلاب مردمی۵۷ دور می‌کند.

این بیانیه  بر استفاده‌ی حداکثری همه‌ی یاران آزاده و سبز جنبش اعتراضی مردم ایران از کمترین امکانات و حداقل‌های موجود، در زمان باقی‌مانده تا ۲۵ بهمن، برای اطلاع رسانی در مورد راهپیمایی مزبور، حضور فعال و خلاقانه و توام با تدبیر و به ‌دور از خشونت در این آیین اعتراضی، و نیز تداوم مقاومت صبورانه و امیدوارانه در برابر دولت کودتا، تا آزادی آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد، و تمامی زندانیان سیاسی تاکید کرده است.

در این بیانیه آمده است: این گام نخست برای نیل به «حاکمیت ملی» از گذرگاه انتخابات آزاد، سالم و عادلانه است. بپاس یکایک شهیدان انقلاب، جنگ و جنبش سبز، و همه قهرمانان دربند آن، تلاش برای تحقق آرمان‌های انقلاب ۵۷ و مطالبات برحق مردم ایران پس از انتخابات ۱۳۸۸ را با صبر، مقاومت، عقلانیت، امید و خلاقیت ادامه خواهیم داد.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

به نام خدایی که انسان را آزاد آفرید و او را به آزادی از قید بندگی هر آنچه غیر اوست فراخواند

امسال سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با گرامی سالروز میلاد پیامبر اکرم (ص)، آخرین فرستاده خداوند و راهبر بزرگترین انقلاب تاریخ بشریت مقارن گشته است؛ تقارنی که ما را به تأمل در کارنامه دو انقلاب با فاصله چهارده قرن فرا می خواند. هدف هر دو این انقلاب ها، مانند همة نهضت های دیگری که به رهبری مصلحان شکل گرفته، نجات انسان ها از تیره روزی، جهل، خودکامگی و ستم، و هموار ساختن راه بهروزی آنان و حرکت به سوی بهره مندی، دانایی، آزادی و عدالت بوده است. همة این تلاش ها به معنای احیای ارزش ها اخلاقی و فراهم آوردن شرایط زندگی مبتنی بر اخلاق است. بی جهت نیست که پیامبر گرامی اسلام، هدف رسالت خود را در به کمال رساندن مکارم اخلاقی تعریف می کند.

انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۵۷ نیز برپا شد تا با هدف گسترش آزادی، استقلال، عدالت و پیشرفت، راه بهروزی و بهزیستی بر روی همة ایرانیان، صرف نظر از تفاوت هایی که در زبان، نژاد، مذهب و مانند آن دارند، گشوده گردد. اهدافی که در سایه وسیله ای که تبدیل به هدف شد، یعنی حفظ نظام، روز به روز کمرنگ تر شد. جای بسی تأسف است که این روزها مردم ایران در حالی به سی و سومین سالگرد پیروزی انقلابشان نزدیک می شوند که از آرمان های آن نشانی باقی نمانده است. صرف هزینه های گزاف از سوی دستگاه های دولتی و حکومتی برای برپایی جشن های پیروزی انقلاب، در حالی که مردم شهر و روستا در تأمین نیازهای اولیه زندگیشان با فقر و ناداری دست و پنجه نرم می کنند، نشان از این بی نشانی دارد.

۲۲ بهمن امسال نه فقط زیر سایه‌ی ادامه‌ی بی‌توجهی خودکامگان به آرمان‌های انقلاب، و تداوم حبس غیرقانونی بسیاری از فعالان سیاسی و یاران انقلاب، که تحت‌الشعاع تداوم زندان خانگی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد، و نیز تشدیدتحریم‌های اقتصادی علیه ایران و خطر جنگی خانمانسوز (برخاسته از عطش قدرت راست‌های افراطی در خارج و داخل ایران) است.

یاران دیرین انقلاب، کروبی، رهنورد و موسوی از حصر خانگی نظاره‌گر آتشی هستند که تمامیت‌خواهان به خرمن منافع ملی زده‌اند. جنگ قدرت در حاکمیت و خودکامگی شیفتگان قدرت، آنان را هر روز از اهداف اصلی انقلاب مردمی۵۷ دور می‌کند. انقلابی که جان‌ها برایش رفت و آرزوها برای تحقق آرمان‌هایش به دل ماند. اهداف آن انقلاب همچنان آرمان‌خواهان و ایران‌دوستان را به‌خود می‌خواند. هنوز تشنه‌ی استقلال حقیقی میهن‌ایم؛ در پی حاکمیت قانون و تحقق عدالت و مردمسالاری و آزادی قلم و بیان و عقیده و احزاب و مطبوعات و اتحادیه‌ها و نهادهای مدنی مستقل‌ایم؛ جمهوری و رای واقعی مردم را می‌جوییم؛ و اخلاق و ارزش‌های دینی را می‌طلبیم.

اما همچنان که رهبران جنبش سبز تاکید کرده اند، اقتدارگرایان از جمهوریت و اسلامیت نظام جزاسمی و نامی باقی نگذاشته‌اند. آزادی را فدای خودکامگی و شهوت قدرت و ثروت کرده‌اند. استقلال را قربانی منافع اقتصادی و امنیتی خود در پیوند با چین و روسیه ساخته‌اند. فقر و اختلاف طبقاتی فزاینده‌ای را متوجه جامعه نموده‌اند. و هم‌زمان، با ماجراجویی‌ سیاسی، منافع ملی را با خطر میهن‌سوز جنگ مواجه کرده‌اند.

شورای هماهنگی راه سبز امید همراهان سبز خود و یکایک شهروندان معترض به اوضاع بحرانی ایران (از شرایط سیاسی گرفته تا اقتصادی و بین‌المللی) را بار دیگر به اعتراض و مقاومت در برابر استبداد داخلی و مداخله خارجی (از تحریم ها گرفته تا جنگ ) فرامی‌خواند. چنانکه در بیانیه‌ی نهم بهمن‌ماه شورای هماهنگی آمده بود، در اعتراض به اوضاع نابسامان کشور که حاصل کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و نادیده گرفته شدن حقوق مردم است، در ادامه‌ی فراخوان ۳۹ زندانی سیاسی جنبش سبز از زندان‌، و هم‌زمان با سالروز زندان خانگی رهبران وفادار و حق‌طلب و آزاده‌ی جنبش سبز، هموطنان آگاه و آزاده‌ی خویش را به راهپیمایی سکوت فرامی‌خوانیم. خیابان‌ انقلاب و آزادی تهران (حدفاصل میدان فردوسی و نواب) و خیابان‌های اصلی تمام شهرهای کشور از ساعت ۱۶ تا ۱۹ بار دیگر تجلی بخش حضور سبز آزادی‌خواهان و دموکراسی‌جویان خواهد شد.

تاکید موکد شورای هماهنگی راه سبز امید، استفاده‌ی حداکثری همه‌ی یاران آزاده و سبز جنبش اعتراضی مردم ایران، از کمترین امکانات و حداقل‌های موجود، در زمان باقی‌مانده تا ۲۵ بهمن، برای اطلاع رسانی در مورد راهپیمایی مزبور، حضور فعال و خلاقانه و توام با تدبیر و به ‌دور از خشونت در این آیین اعتراضی، و نیز تداوم مقاومت صبورانه و امیدوارانه در برابر دولت کودتا، تا آزادی آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد، و تمامی زندانیان سیاسی است. این گام نخست برای نیل به «حاکمیت ملی» از گذرگاه انتخابات آزاد، سالم و عادلانه است. بپاس یکایک شهیدان انقلاب، جنگ و جنبش سبز، و همه قهرمانان دربند آن، تلاش برای تحقق آرمان‌های انقلاب ۵۷ و مطالبات برحق مردم ایران پس از انتخابات ۱۳۸۸ را با صبر، مقاومت، عقلانیت، امید و خلاقیت ادامه خواهیم داد.

شورای هماهنگی راه سبز امید
۲۱بهمن ۱۳۹۰
ادامه مطلب ...

فیلم حضور جنبش سبز در مراسم تشییع پیکر ناصر حجازی

1 نظرات
فیلم حضور جنبش سبز در مراسم تشییع پیکر ناصر حجازی

ادامه راه سبز(ارس): مراسم تشییع پیکر مرحوم ناصر حجازی، اسطوره فوتبال ایران، در استادیوم آزادی، با حضور هزاران نفر از مردم تهران برگزار شد. این مراسم در شرایط بسیار امنیتی و با حضور گسترده لباس شخصی ها همراه بود. در انتهای مراسم و در حال خروج، بعد از سر دادن شعار "موسوی، کروبی، آزاد باید گردد" لباس شخصی ها که در حال فیلمبرداری از چهره ها نیز بودند، به مردم حمله ور شدند و شاهد دستگیری حداقل سه نفر مرد و یک دختر جوان در خروجی پارکینگ 3 بوديم. نکته جدید در مراسم امروز حضور لباس شخصی های زن، با چادر و مقنعه بود که با خانم ها برخورد میکردند:



حجازی رفت و آسمانی شد. رفت و حالا عکسش شده قاب روی دیوار.
قاب عکسی برای تداعی «دستان» و «زبانی» که یک عمر درد تحمل کردند اما برای تعظیم، به کار نیفتادند. او رفت. ماند خاطره سری که خم نشد تا بر دستان اعلی حضرت بوسه زند. ماند خاطره سیلی از سر خشمش بر صورت ژنرال شاهنشاهی که سرنوشت قبل از انقلابش را برای خود و همسرش، تلخ رقم زد. او رفت و ماند خاطره مردی که پس از انقلاب تکفیرش می‌کردند چون مدام صورتش را اصلاح می‌کرد و کراواتش را همیشه بر گردن می‌بست. او که عادت نداشت از عقاید مذهبی دستاویزی بسازد برای رسیدن به پله‌های بالاتر... «خوب یا بد، من عادت دارم حرفم را رک بزنم. عادت ندارم مجیزگو باشم...»[برگرفته از سايت جماران]


ادامه مطلب ...

زمین سوخته و بذرهایی که باید کاشت

0 نظرات
آبادی هایی بر ویرانه های کاخ امپراتوری دروغ:
زمین سوخته و بذرهایی که باید کاشت

ادامه راه سبز(ارس): این روزها ایران ما، ایامی سخت شگفت را می گذراند. مدعیان دیروز بصیرت، امروز کام بر بسته اند و از بی بصیرتی خود در حیرتند، همان ها که همه تریبون ها و رسانه هایی که قرار بود سیمای شعور بالای مردم این سرزمین دارای فرهنگ و تمدن دیرینه باشد را به خدمت گرفتند تا به دیگران اثبات کنند که تنها زمامداران زر و زور و تزویرمدارند که دارای بصیرتند و دیگران در وادی های پیچ در پیچ جهل و گمراهی سرگردان. همان ها که بر یاران دیروز زبان به شماتت گشودند که چگونه خواسته و ناخواسته بازیچه دست دشمنان ملک و دین شده اند. همان ها که لشگری از فرصت طلبان دون مایه را برانگیختند تا با برپایی دوره های بصیرت افزایی، هم چند روزی بر عمر صندلی قدرتی که آفتابش بر لب بام است بیفزایند و هم جیب های بی انتهای خود را پر کنند.

این روزها اما، کوس رسوایی مدعیان بصیرت در میان عوام و خواص پرطنین تر از آن است که اجازه دهد راه چاره ای پیش پای اقتدارگرایان بی اعتبار گشوده شود. این روزها بازیگران و کارگردانان کارناوال های نهم دی( همان ها که پیش از آن کارناوال ها از عاشورا ساخته بودند) در تلاشی بلیغ برای تبرئه خود و یافتن مقصرند: یکی به دنبال باطل السحر می گردد تا محبوب دیروز و مغضوب امروز را غسل تعمید دهد، دیگری به زیرپا گذاشتن اصول و اصولگرای اش به بهانه ضرورت از میدان بدر کردن حریف توانا اعتراف می کند، و آن دیگری تلاش می کند تا نورسیده ای را که با جان و دل و تمام قامت و به بهای نادیده گرفتن حق مردم و چشم بستن بر جنایات کارگزارانش و طرد و دل آزردگی دوستان قدیمش حمایت کرده، دو سالی دیگر بر مسند قدرت نگه دارد تا هم برای بازسازی آبروی برباد رفته خویش فرصت داشته باشد و هم اردوگاه آشفته ای که با بحران ریزش روزافزون نیروهای وفادار دست به گریبان است را سروسامانی بخشد.

دیگر نیازی نیست که دوراندیشی میر و شیخ را به یاد فریب خوردگان سرمست پیروزی دروغین دیروز و آشفته حالان شرمنده امروز بیاوریم: این روزها هر دو ایرانی که به هم می رسند، هشدارهای میر و شیخ به مردم درباره عواقب سهمگین حاکمیت دروغ و ریا و دولت متکی به رمالی و جن گیری و دولتمردان ناکارآمد متوهم و ماجراجو در مناظره های تلویزیونی را برای یکدیگر بازگو می کنند. همه نیز می دانند که قرار نبوده و نیست که آفتاب حقیقت برای همیشه پشت ابرها باقی بماند، چه این سنت و وعده خداوند است که در آزمون های بزرگ، تمایز راست کرداران از دروغگویان را آشکار سازد. اما آنچه دلسوزان این آب و خاک را نگران می کند و سید نجیب و شیخ مصلحت اندیش را نگران ساخته، زیان های بزرگ و هزینه های هنگفتی است که طی این طریق ببار آورده: اقتصادی ورشکسته و غیرعقلانی که حاصلش کشاورزی و دامداری در حال احتضار، ثروت های ملی برباد رفته، صنعت نفت رو به زوال، چرخ های تولید از حرکت ایستاده و بازرگانی نامطمئن و در بند تحریم هاست؛ بحران های اجتماعی که دم به دم آب شور به پای نهال نازه رسته اعتماد مردم به حکومت می ریزد و ناهنجاری های اخلاقی را چون آفتی فراگیر بر نهادهای بنیادین خانوادگی و روابط اجتماعی می افشاند؛ حراج شأن و منزلت و عزتی که با سختکوشی بسیار و در طی زمان برای بازسازی اعتبار بین المللی ایران به دست آمده، و شیوع بیماری انحطاط در ایمان و اخلاقی که شالوده هویت ایرانی را شکل داده که بزرگترین سرمایه ملی ما به شمار می رود. آیا حفظ گوی قدرت و نگهداشت آن به هر قیمت در میان کسانی که به اندیشه یک فرد نزدیک ترند، ارزش برباد دادن این همه سرمایه و ویران ساختن یک تمدن دیرینه را داشت؟ ضرورتی ندارد برای یافتن پاسخ این پرسش به انتظار داوری تاریخ بنشینیم: سرانجام کار خودکامگان هم اینک و هر روز و هرجا پیش چشمانمان در نمایش است. شکی نیست که این توفان تاراج گر نیز بمانند همه ستم پیشگی های گذشته از این خاک می رود، و ما می مانیم و زمین سوخته ای که باید سال ها در معرض آفتاب و باران بماند تا بار دیگر توان باروری یابد.

اما شاید هنوز هم دیر نشده باشد، شاید هنوز هم بتوان این کشتی نیمه درهم شکسته را به ساحل امن رساند، شاید هنوز هم بتوان بذرهای امید در دل این خاک کاشت، شاید بر ویرانه های کاخ امپراتوری دروغ بتوان آبادی هایی بنا کرد که مردمان آن برای همیشه با دروغ و دروغگویی وداع گویند، اگر و تنها اگر که به سنت دیگر خداوندی نیز ایمان بیاوریم که سرنوشت هیچ ملتی دگرگون نمی شود، مگر به خواست خود آن ملت. اگر گذر این سال های پرمحنت و رنج تنها یک درس برای آموحتن داشنه، بدون تردید این است که تلالوهای گاه و بیگاه مصلحت اندیشی های فردی در مقابل صلابت عقلانیت جمعی، چقدر بی قیمت است.
كلمه
ادامه مطلب ...

جریان انحرافی، اسم رمز فرار از یک انحراف ۲۰ ساله!

0 نظرات
هيچ چيز تازه اي نيست:
جریان انحرافی، اسم رمز فرار از یک انحراف ۲۰ ساله

ادامه راه سبز(ارس): «دروغ» که به «بار» بنشیند، «انحراف» آغاز می‌شود. «متولیان امر»، از فرط «ناتوانی» در اداره کشور و «حسادت» بی‌اندازه به مدیران طراز اول، در میان عده ای بی کفایت محصور شده‌اند. مدعیان اصول، سالهاست هم پیاله رمالان و جنگیران‌اند و به دام بدمستی آنان گرفتار امده‌اند. «جریان انحرافی»، اسم رمز «این گرفتاری و آن ناتوانی» است.

جریان انحرافی، تازه‌ترین نسخهٔ یک «انحراف ۲۰ ساله» است – و مگر میر حسین از این انحراف ۲۰ ساله نگفته بود؟ -. «قدرت مطلقه» در ۲۰ سال اخیر هر بار که به بحران می‌رسد و فاجعه‌ای می‌آفریند، با قربانی کردن چند نام و عنوان کردن چند واژه، «آلودگی ذاتی‌اش» را مثلاً! تطهیر می‌کند. روزی به نام سعید امامی به نظافت خویش می‌کوشد، باری به نام کهریزک و مرتضوی تجاوزش را پنهان می‌کند و امروز هم به نام رمالی و مشایی، دولت نامحمودش را محدود می‌کند و اصیل‌ترین باورهای مردم را معرکهٔ قدرت می‌سازد تا دین و آئینمان مضحکهٔ خاص و عام شود!

هیچ چیز تازه نیست! قصهٔ میدان داری اجنه بر عرصهٔ مدیریت کشور، «رمز شکستن یک سکوت ۲۰ ساله» است و تکرار حکایت «سگهای گشاده و سنگ‌های بسته» است که «میرمـان» گفته بود. دعوای اجنه بر سر انتخابات آتی، «تعبیر خواب بامدادی شیخ» است و رویای قدرت آقازاده هاست و جاری شدن سیل خرافه و «به گل نشستن» کشتی نظام، اثبات ماجرای مشهور «بیل و پیل» است که «هاشمی نوشته بود».

معلوم نیست «مصباح» هدایتشان! چرا در میان خیل سوال‌های بی‌جواب «خاموش» نشسته است و نظریه‌پرداز حکومت اسلامی و تئورسین «فرقه مطلقیه» نمی‌گوید که قدرت خدای گونه و مطلقیه چگونه مسحور اجنهٔ شیطان شده است؟

جهلشان مرکب است، که اگر نبود می‌دانستند تکرار سخنان رهبران جنبش، دست کم اقرار به یک اشتباه ۲ ساله است! جهلشان مرکب است که اگر نبود می‌دانستند انکار آمارهای دولت پس از ۶ سال ‌‌نهایت بی‌هنری است حتی اگر نامشان به هنر آراسته باشد! جهلشان مرکب است که اگر نبود می‌دیدند که چگونه فاسد‌ترین مردمان بر اریکهٔ قدرت‌اند و بهترین فرزندان کشور در زندان محصورند. جهلشان مرکب است که اگر نبود مرز شجاعت و شقاوت را، می‌دیدند و به شجاعت نداشتهٔ دولتمردان نمی‌نازیدند و «نزدیکیشان را با آنان جار نمی‌زدند» و «دروغ را از راست» می‌شناختند. راستی که «جهل مرکب، بر بصیرتشان غبطه می‌خورد!»

مدعیان اصول، این بار «نمی‌توانند» فتیلهٔ دعوا و اختلاف بر سر قدرت را «پایین» بکشند، بناچار صدایشان را «بلند» کرده‌اند. صدایشان را بلند کرده‌اند که «گوششان سنگین» است؛ که اگر نبود می‌دانستند ماجرای رمالی و کف بینی دولتمردان داستانی است که بر هر سر بازاری هست. شاید هم مستی زدگان قدرت خود را به کری زده بودند که نتوانستند در حساسترین روزهای تاریخ کشور، از حمایت نامحمودشان دست بکشند و همچون مردم پیام میرحسین را لبیک بگویند که می‌گفت «من آمده‌ام، چون روندهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجود را نگران کننده یافتم. آمده ام تا کرامت انسان ها را پاس بدارم. آمده ام تا از حق مردم دفاع کنم و حامی گردش آزادانه و شفاف اطلاعات برای مردم، این ولی نعمت دولت ها، باشم».

متولیان امور و مدعیان اصول، اهل کرامات شده‌اند! زهر رمالی را چشیده و چشم بسته غیب می‌گویند و مسئولیت خویش را فراموش کرده‌اند. فراموش کرده‌اند که در طلایی‌ترین سالهای درآمد کشور، «خزانه» را صرف «خرافه» کرده‌اند و در بهترین سال‌ها درآمدهای نفتی را به شیاطین سپرده‌اند تا موجودی حساب ذخیره ارزی را فقط اجنه بدانند!. فراموش کرده‌اند که کارشناسان و دلسوزان این مرز و بوم را یا زندانی کردند یا بازنشسته تا امروز که خودشان از دایره بیرون رانده شده اند یاد مدیریت فاجعه بار بر کشور بیافتند. فراموش کرده اند روزی را که فرزند انقلاب اسلامی میرحسین موسوی توهم مدیران و انحراف دولتیان و ریاست ریاکاران و کلاهبرداران بر سرنوشت مملکت و نظام را فریاد می زد. فراموش کرده اند هر صدای منتقدی را با داغ و درفش خاموش کردند تا کسی را که می پنداشتند بله قربان گوی آنهاست حفظ کنند.

افسوس! متولیان امر، باز هم به جای آنکه به انحراف در جمهوریت و اسلامیت نظام بپردازند و به قانون اساسی بازگردند و به دامان فرزندان ملت پناه ببرند، به بازیچه‌ای و دروغی به نام جریان انحرافی مشغول‌اند.

داریوش محمدی - كلمه
ادامه مطلب ...

مهدی خزعلی : کلاهتان را قاضی کنید، کدام بی بصیرتیم، ما یا شما؟

0 نظرات
برگرفته از سايت دكتر مهدي خرعلي:
کلاهتان را قاضی کنید، کدام بی بصیرتیم، ما یا شما؟

ادامه راه سبز(ارس): مهدی خزعلی در سایت خود روزشماری از نوشته های گذشته خود را درباره احمدی نژاد آورده است و در نهایت با توجه به این نوشته ها از زئیس دولت این سوال را پرسیده که کلاهتان را قاضی کنید، کدام بی بصیرتیم؟

متن این یادداشت به شرح زیر است:

سال ۸۳ نوشتم: امروز شهرداری را ستاد انتخاباتی خود کرده است و به معلمان و ائمه جماعات و هیات های مذهبی، از بودجه شهرداری خرج می دهد، فردا یک دولت می شود ستاد انتخاباتی و از بودجه بیت المال خرج می دهد! *جدی نگرفتید!

خرداد ۸۴ در نامه ای به شهردار تهران نوشتم: ” نفی دموکراسی از سوی شما شائبه بازگشت استبداد و دیکتاتوری را در اذهان ایجاد می کند” * توجهی نکردید تا آن شهردار رئیس دولت شد!

خرداد ۸۴ در مقاله ” اندیشه ای خطرناک و ابتر” نوشتم: عده ای می خواهند با آوردن احمدی نژاد روی کار، نظام را ساقط کنند! * باور نکردید!

سال ۸۴ نوشتم: سقاخانه ایشان اگر برای مردم آب ندارد! برای خیلی ها نان داشته است و سازه ای مناسب برای عوام فریبی و جلب رای است، به عبارت دیگر نان آور و رای آور است! * باز هم گوش کسی بدهکار نبود!

سال ۸۴ هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری، دست رهبری را بوسید، نوشتم: ” امروز دست و پا می بوسد و روزی را می بینم که در برابر رهبری می ایستد! ” و باز نوشتم که او از پشت بر رهبری خنجر خواهد زد! * باور نکردید تا به چشم خویش دیدید!

سال ۸۴ نوشتم: “حکومت ها هر قدر از دانش فاصله بگیرند، از حوزه و دانشگاه می ترسند و اگر به علم بازگردند، در برابر دانشگاه و حوزه متواضع و خاشع می شوند” ، آن روز نوشتم : “کسانی که مکاتب و گروه های سیاسی را از دانشگاه اخراج می کنند، انحصار طلبند، اما بدانندحوزه و دانشگاه از سیاست جدایی ناپذیر است، حتی اگر حکومت ها خود را از این چشمه فیاض علم محروم کنند. ” * امروز شاهدیم که حکومت از علم و دانش محروم و کردانیسم حاکم است!

سال ۸۴ نوشتم: ” آقای رئیس جمهور؛ پایه های جمهوری شما بر توهین، افترا، و زیر سئوال بردن مدیران انقلاب است، فراموش نکنید آن شب نامه هایی را که در دوره انتخابات منتشر شد و حتی خاتمی جرات نکرد عوامل تخریب هاشمی را معرفی کند( علی رغم قولی که به مردم داده بود) * امروز همان شب نامه نویسان علیه همان رئیس جمهور می نویسند!

سال ۸۴ نوشتم: ” این که بزرگان فرموده اند : مطالبات زود هنگام نداشته باشیم و فرصت داده شود، سخنی وزین و حکیمانه است، که باید به دولت فرصت داد تا برنامه های خویش را پیاده کند، اما نقد منتقدان شما، متوجه آنچه نکرده اید نیست! نقد ما متوجه آن رفتاری است که انجام داده اید، ملت از شما می خواهد فقط خراب نکنید، آباد نکردید باکی نیست! * باز هم کو گوش شنوا؟!

سال ۸۴ نوشتم: ” آقای رئیس جمهور؛ نکند به نام عدالت، فاتحه این واژه مقدس را در کشور بخوانیم و طنز سال های آتی ” عدالت ” باشد! * دیدید که چنین شد!

سال ۸۴ به مجلس نوشتم: ” نمایندگان محترم؛ بوش را رها کنید، احمدی نژاد را مراقبت کنید که به خودمان گل نزند! ” * مراقبت نکردید تا دهها گل وارد دروازه خودمان کرد!

سال ۸۵ در پی اظهارات احمدی نژاد و تاکید بر بچه دار شدن بیشتر! نوشتم: ” من به نوبه خود هشدار می دهم، روزهای سخت و سخت تری در پیش داریم، و این گونه افاضات غیر منطقی و غیر عقلانی در بحث اقتصادی و سیاسی زیاد داریم و هزینه گزاف آنرا ملت می پردازد! و کشور با سرعتی سرسام آور سقوط می کند و این سقوط را بیگانگان و همسایگان جنوبی ما جشن گرفته اند! * باز هم گوش ندادید تا به امروز رسیدیم!

سال ۸۵ نوشتم: ” مسئله دولت در سفر یا دولت جهانگرد، مسئله سقوط اقتصادی دولت، مسئله گرانی و تورم، مسئله وعده های بی رویه استانی، مسئله پوپولیسم و عوامفریبی، مسئله اقتصاد بدون نفت، مسئله شایسته سالاری، مسئله دولت پاسخگو و … مهمتر از هولو کاست است و به فراموشی سپرده شده است! * امروز که خانه ویران است، فهمیده اید که بیگانگان سرتان را به هولوکاست سرگرم کردند تا از خرابی خانه خود غافل شوید!

سال ۸۶ نوشتم: ” احمدی نژاد، حب جاه و حب جاه و حب جاه!” و اضاف کردم: ” این افتخار نیست که خبرساز شویم، چگونه خبرساز شدن مهم است و مهمتر از آن عمل به وظیفه است نه خبر ساز شدن” * اما او برای مطرح شدن، حاضراست نظام را به تباهی برد و به قول معروف ” در زمزم بشاشد”، و عقلا هم کاری نکردند!

سال ۸۶ روانشناسی او را نوشتم و با متن کتاب درسی روانپزشکی، شخصیت او را تحلیل و نقد کردم، مکانیسم های دفاعی ناکارامد ” خیال پردازی” ، تجزیه” ” برون فکنی” پرخاشگری” همانند سازی برون فکنانه” را بیان کردم، ماجرای از دست دادن ” حس واقعیت سنجی” در جلسات مهم و با شکوه و این که برای مدت کوتاهی دچار” شخصیت زدایی” یا ” واقعیت زدودگی” می شوند و دچار ” توهمات شنوایی، بینایی و لمسی” می شوند! را بیان کرده و ” هاله نور” را به عنوان یک نشانه از این بیماری پذیرفتم! در آنجا به شخصیت ” هیستریونیک – نمایشی” و ” نارسیسیستیک – خود شیفته” اشاره کردم! و هشدار دادم که ” نکند روزی وارث یک سرزمین سوخته شویم و آیندگان در روانشناسی رجال سیاسی ما کتاب بنویسند! ” * اما باز هم گوشی شنوا نبود و کشور را در سراشیبی سقوط قرار دادیم،

سال ۸۶ نوشتم: ” به جای احمدی نژاد من را رد صلاحیت کردند” و مستدل هم نوشتم. * باز هم هیچ!

سال ۸۶ نوشتم: ” دهه چهارم انقلاب دوره رمال ها و فالگیر هاست!” * جدی نگرفتید!

گذشت و گذشت و گذشت ……..

سال ۸۸ در پاسخ بازجو که پرسید بود : ” نظرت را راجع به سران فتنه بنویس” نوشتم: ” فتنه فقط یک سر دارد و آن احمدی نژاد است! ” * حال به حرف من رسیدید!

سال ۸۹ برای بازجو درشت در یک صفحه A4 نوشتم: ” سال نود سال رویارویی احمدی نژاد و حامیان ولایت است! ” به بازجو گفتم این را در جیبت نگه دار، همدیگر را می بینیم! * خوب می بینید که همه پیش بینی ها درست از آب درآمد!

*** حال انصاف دهید ما بی بصیرتیم یا شما؟!

ادامه مطلب ...

كتاب 'بيشعوري' - خطرناكترين بيماري تاريخ بشريت - pdf

2 نظرات
راه عملي در شناخت و درمان خطرناكترين بيماري تاريخ بشريت:
كتاب بيـشـعـــــوري

ادامه راه سبز(ارس): در دوران روشنگری گمان می‌شد دانش دوای درد بشر است. کافیست آدمها باسواد شوند و کتاب‌های خوب بخوانند تا دنیا بهتر شود. جنگهای جهانی اول و دوم نشان داد اینطوری‌ها هم نیست. اتفاقا بزرگترین جنایات را باسوادترین ملت‌ها انجام دادند.

علی‌القاعده ما هم باید به همچو نتیجه‌ای رسیده باشیم، هرچند با نیم قرنی تاخیر. خیل عظیم دکتر مهندس عالم استادهای درس‌خوانده‌ای که ما را نه به فلاکت، عن‌قریب است به نابودی بکشانند نشان می‌دهد درس ملاک نیست. اخلاقیون می‌فرمودند ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل. صحیح بود و البته در مورد خود آنها هم صدقش آشکار شده است.

در سطح ملی نمی‌توان ماجرا را با رو کردن مدرک‌های تقلبی چند هزار آدم دانه‌درشت رفع و رجوع کرد. ده‌ها برابر این جماعت متقلب و یا آنهایی که با تقلب‌های شبه قانونی (بخوان سهمیه) مدرک ستانده‌اند، آدم‌هایی هستند با ضریب هوشی‌های بالا و مدارک واقعی از دانشگاه‌های معتبر؛ اما با عملکردی مشابه و بلکه بدتر از همپیاله‌های تقلبی‌شان.

سیاست و قدرت تنها قلمرو این ماجرا نیست. از پزشکانی که ده‌تا ده‌تا عمل جراحی می‌کنند و سه‌تاسه‌تا مریض ویزیت می‌کنند بگیر تا اساتید دانشگاهی که انواع حقه‌ها را برای چاپ مقاله‌ی علمی شاگردشان به نام خودشان سوار می‌کنند هیچکدام مشکل سواد ندارند. حتی در سطح جامعه هم با وجود ده‌ها میلیون‌ها دیپلمه و لیسانسه و دارندگان مدارک بالاتر به نظر نمی‌رسد مشکل بی‌سوادی و نادانی علت اصلی وضع ما باشد.

مشکل بیشعوری است. خرمرد رندی و زرنگی بیش از حد. تجاوز آگاهانه به حقوق دیگران. به کار گرفتن دانش و هوش برای شکستن قواعد انسانی به نفع خود. شهوت قدرت. بازیچه کردن علم و هنر و فرهنگ و دین و سیاست به نفع منافع حقیر شخصی.

کتاب بیشعوری در این‌باره است.

کتابی طنزآمیز از نویسنده‌ای خارجی که به گمان برای خواننده‌ی فارسی‌زبانی که در آغاز دهه‌ی ۹۰ ایستاده، بیشتر تکان‌دهنده است تا خنده‌دار. مصداقی از جُک معروف «برای شما جُکه برای ما خاطره‌اس.» ردیف کردن نمونه‌های فاجعه‌بار بیشعوری برای کسی که حتی اخبار آنجا را دنبال کرده باشد در حکم زیره به کرمان بردن است. چه رسد به تجربه ی زندگی.

خاویر کرمنت (که علی‌الظاهر واقعا هم پزشک است) در این کتاب طنزآمیز مدعی می‌شود که بیشعوری (Assholism) یک بیماری و اعتیاد است و نه نوعی بداخلاقی یا سوءرفتار. بعد در قالب یک پزشک که شناخت و درمان بیشعورها را کار خود قرار داده با نظیره‌نویسی کتاب‌های عامه‌پسند روانشناسی به معرفی بیشعوری از زوایای مختلف می‌پردازد. چند پاراگراف از متن کتاب نشان می دهد نگاه او به مساله چگونه است. در مورد استعداد بیشعوری سیستم بوروکراسی دولتی و نظام دیوان‌سالار می‌نویسد:

این نوع بیشعوری به صورت‌های مختلفی دولت را فلج کرده‌است. بعضی از صورت‌های قابل ذکر این‌ها هستند:

» جنون جلسه. دیوان‌سالاران همیشه در جلسه هستند. هر مساله‌ای که پیش بیاید، موضوع باید در کمیته‌های مربوطه مورد بررسی قرار گیرد، مشاوران آن را تحلیل کنند، کمیسیون‌ها درباره‌اش گزارش بدهند، در گروه‌های تجدید نظر رویش بحث شود و کمیته‌های اجرایی آن را تایید کنند. با این روش، مسئولیت تصمیم‌گیری کاملا محو می‌شود؛ هیچ‌کس مسئول و پاسخگوی عواقب نیست و در آینده یقه‌ی ‌کسی را نمی‌توان گرفت.

» کاغذبازی. تمام مراحل اداری با دقت فراوان به‌گونه‌ای تنظیم شده‌اند که برای هر کاری به سه نسخه نیاز باشد. همین امر، باعث کاغذبازی برای هر کاری می‌شود حتی اگر آن کار نوشتن تقاضانامه و درخواست کاغذِ بیشتر برای کاغذبازی باشد. اگر زمانی در روند تامین کاغذ اشکالی به‌وجود بیاید دولت با خطر جدی مواجه خواهد شد. اتفاقی که باعث دق‌مرگ شدن بیشعورهای دیوان‌سالار و ذوق‌مرگ شدن ما خواهد شد.

» مقررات. ‌سازمان های دولتی بدون مقررات سردرگم می‌شوند چرا که آنها هیچ‌کاری که واقعا کار باشد انجام نمی‌دهند و بنابراین هویت‌شان فقط با مقررات تعریف می‌شود. افزون بر این، مقررات سازمان‌های دولتی را در مقابل مردم محافظت می‌کند، به این صورت که مانع از حق مسلم مالیات‌دهندگان برای پرسش درباره‌ی این واقعیت آشکار می‌شود که این سازمان‌ها و اداره‌ها چرا پول مردم را مصرف می‌کنند اما عملا هیچ کار مفیدی برای آنها انجام نمی‌دهند؟ و آخر اینکه مقررات، قدرت کافی برای رؤسا و مدیران تامین می کنند تا با زیردستانشان مستبدانه‌تر رفتار کنند.

نويسنده: خاوير كرمنت
مترجم: محمود فرجامي

ويراست دوم نسخه الكترونيكي كتاب بيشعوري - pdf

مطالعه و دانلود كتاب بيشعوري
نسخه مناسب موبايل با فونت درشت


مطالعه، چاپ و دانلود كتاب بيشعوري
نسخه مناسب مطالعه در كامپيوتر و چاپ

جهت دانلود هر كدام از نسخه ها، بر روي تصوير آن كليك نماييد

توضيحاتي از مترجم (محمود فرجامي): این کتاب با مشقت زیادی ترجمه و از راه‌های مختلفی برای اخذ مجوز چاپش اقدام شد. راستش شرح ماجرا اینقدر برایم دردناک است که دوست ندارم دوباره تکرار کنم و اگر خواستید می‌توانید در مقدمه‌ی کتاب شرح مختصری از آن را بخوانید. مختصر اینکه سال ۸۹ جواب قطعی آمد که مجوز نمی‌دهند و تازه به ناشر اخطار داده‌اند که اگر پس از این چنین آثاری را به اداره کتاب تحویل دهد با مشکل جدی روبرو خواهد شد! چیزی در حد درخواست مجوز نشر برای مجله‌ی پلی‌بوی، با این تفاوت که چنین درخواستی لااقل ارشادچی‌های محترم را عصبانی نمی‌کند.

در ترجمه سعی کردم به متن وفادار باشم هرچند که بعضی جاها نمی‌شد. ترجمه بعضی عبارات دردسر درست می‌کرد. مطالبی هم بود به شدت آمریکایی و محدود به دوره‌ای خاص که البته تا آنجا که شد با نوشتن پانویس‌ها سعی کردم طوری نقل کنمشان که برای خواننده‌ی ایرانی مفهوم باشد. نویسنده لحنی توامان شبه‌علمی-لمپنی برای متن انتخاب کرده بود که تا آنجا که می‌توانستم سعی کردم آن را در ترجمه‌ی فارسی رعایت کنم. بعضی پرگویی‌ها و تکرار مکررات نویسنده را فشرده کردم. اندکی (شاید دو سه درصد) عبارات را هم با تغییراتی ایرانی کردم البته نه با غلظت آقامون شاملو که همچی کلوم پاچناری می‌ذاش تو دهن بچه‌های گیل‌گمش اینا که انگار می‌کردی مال ناف درخونگان.

خواندن عمیق و چندباره‌ی این کتاب بر روی اخلاق و رفتار من تاثیر داشت. درست است که هنوز از این بلا و بیماری پاک نشده‌ام اما باافتخار اعلام می‌کنم که بهتر شده‌ام. مدارکش هم مجددا موجوده!.

امیدوارم از خواندن این کتاب لذت ببرید و آن را شایسته ی توصیه به دیگران هم بدانید. چند سال منتظر بودم و نقشه می‌کشیدم که بعد از چاپ کتاب، کارهای گوناگونی در سطح جامعه برای جا انداختن مفهوم نوین “بیشعوری” و روش‌های درمان و مبارزه‌ی با آن انجام بدهم. می‌خواستم به بهانه‌ی معرفی کتاب تورهای مختلفی بگذارم، به شهرهای مختلف بروم و با اجرای چیزی شبیه استندآپ کمدی مردم را هم بخندانم و هم بترسانم! می‌خواستم کارگاه‌های چند روزه‌ی بیشعورشناسی در تهران بگذارم به شیوه‌ای کمیک… بگذریم.

راستش حالا بیش از این کار چندانی از من برنمی‌آید اما منتظر بازخوردها می‌مانم. چه دیدید، شاید هم آنقدر استقبال خوب بود که از همین‌جا کار را پی گرفتم. این دیگر به شما بسته است. اگر این کتاب را همانقدر مفید و ضروری می‌دانید که من می‌دانم هر کاری که صلاح می‌دانید برای انتشار بیشترش انجام بدهید. به جز دست بردن در فایل پی‌دی‌اف کتاب، هر کار دیگری با آن مجاز است و نیازی هم به مجوز من ندارد. لینکش را همخوان کنید، در شبکه‌های اجتماعی معرفی‌اش کنید، برای دوستان‌تان ایمیل کنید، درباره‌اش بنویسید، پرینت بگیرید و به آنهایی که اهل وب و کامپیوتر نیستند بدهید، برایش وبلاگ بزنید و دسترسی‌اش برای کسانی که فیلترشکن ندارند را مهیا کنید، اگر خبرنگارید در رسانه‌تان معرفی و نقدش کنید… . پیشاپیش از همه‌تان سپاسگزارم.

شاید گامی برداریم در زدودن بیشعوری از جامعه‌ای که مبتلایان به این بیماری آن را به تماشا کشیده‌اند. وقتش شده نعره بزنیم

ادامه مطلب ...

جديدترين ديدگاه خوانندگان