مرتضوی بای بای!
به نظر می رسد که اولا مجلس و فراکسیون اکثریت دست محافظه کاران میانه رو می ماند و به هر حال هر چقدر هم علی لاریجانی مشکلات داشته باشد، باز هم بهتر از موجود بیماری مثل مجتبی آقا تهرانی است. زاکانی جواب مرتضوی را داد. ظاهرا مرتضوی از دیروز از هر نوع فعالیت قضایی ممنوع شده، همراه با دو قاضی دیگر پرونده حوادث انتخاباتی، دیروز هم سعید جان( دومین سعید که احتمالا کار واجبی باید انجام دهد) یک مصاحبه کرد که در آن دلیل کشته شدن زندانیان کهریزک را عوامل انتقال زندانیان دانست. یعنی منظورش این است که شهید روح الامینی در جریان انتقال از کهریزک به اوین مننژیت گرفت و وقتی به تهران رسید، صندلی اتوبوس خورد به پایش و دستش شکست و دندانش خورد شد و شهید شد. حالا بیایید با توجه به حوادث انتخاباتی و مسائلی که رخ داده یک بار دیگر به انتخابات نگاه کنیم.
وزارت کشور: محصولی با زور احمدی نژاد وزیر کشور شد، و بعد از برگزاری یک انتخابات پر از مشکل، بدون اینکه هیچ عیبی از او گرفته شود، عوض شد و اینقدر وزیر خوبی بود که دیگر اسمی از او نیامد.
قوه قضائیه: چهار هزار نفر دستگیر و شش جلسه دادگاه برگزار شد و کلیه عوامل قضایی مربوطه برکنار شدند، بدون اینکه یک کلمه در این مورد حرف زده شود.
وزارت اطلاعات: کل افرادی که دستگیر شده بودند متهم به براندازی نرم بودند، در حالی که وزارت اطلاعات معتقد بود، براندازی نرم صحت ندارد. وزیر اطلاعات به همین دلیل برکنار شد و دادستان تهران شد و معاونین اطلاعات و کارشناسان ارشد آن هم استعفا دادند.
نیروی انتظامی: مهم ترین گروهی که با سبزها برخورد کردند، نیروی انتظامی بودند که فعلا بیش از ده نفر از آنان زندانی هستند و کهریزک هم تعطیل شده است، اما هیچ کس اسم برکنار شده ها را نمی داند.
بسیج و لباس شخصی ها: معلوم شد که حمله به کوی دانشگاه عملی متخلفانه بوده و توسط عده ای ناشناس صورت گرفته، معترضان به انتخابات هم بقول سردار قاسمی خودشان خودشان را کشته اند، قرار است این عوامل حمله هم شدیدا مجازات شوند، ولی معلوم نیست چه کسانی هستند که قرار است مجازات شوند.
مغزمتفکر اغتشاش: تعدادی افراد به عنوان سران اغتشاشات دستگیر و محاکمه و زندانی و متهم و معترف شدند و معلوم شد که آنها می خواستند که نظام را تغییر بدهند، بعد دولت شروع کرد به آزاد کردن آنها و فعلا رویش نمی شود همه را آزاد کند.
سران اغتشاشات: گروهی هم به عنوان سران اغتشاشات شناخته شده اند، موسوی و کروبی و خاتمی هر روز تهدید می شوند که دستگیر خواهند شد، اما کسی دستگیر نشده است.
نتیجه گیری منطقی: همه برکنار شدند، اما معلوم نیست چه کسی برکنار شده، تعدادی کشته شدند که دولت نمی داند آنها شهیدند یا دشمن، عده ای هم از نظام دفاع کردند که معلوم نیست متجاوز به ناموس مردم اند یا مدافع آن، گروهی از مردم هم سرکوب شدند که هنوز رای شان را می خواهند.
دانشگاهها، سبز سبز سبز
دانشگاهها همچنان فعال اند و با وجود رسیدن پائیز روز به روز سبزتر می شوند. دانشگاه شیراز با موج وسیع تظاهرات مواجه بود و دانشجویان هر شب قرار است شعار الله اکبر بدهند، در دانشگاه قزوین نیز موج سبز بسیار با جدیت آغاز شده است. دانشجویان همدانی شال سبز و روسری سبز و مچ بند سبز میان دانشجویان توزیع کردند، در دانشگاه سجاد مشهد هم اعتراضات آغاز شد. دانشگاههای تهران هم که کمافی السابق شلوغ است. من فکر نمی کنم میان جنبش دانشجویی و موج سبز رابطه تشکیلاتی وجود داشته باشد، در حقیقت موج سبز اعم از جنبش دانشجویی است. به نظرم دانشجویان باید برنامه های دائمی برای دعوت مردم به دانشگاه بگذارند، مثلا سخنرانی سران دولتی یا میانه روها، مطمئنا هیچ فرقی نمی کند که چه کسی حرف بزند، مهم این است که چه کسی شعار بدهد.
ارتش بیست میلیونی شکست خورد
اصولا طرح ارتش ملی چیز مزخرفی است، یعنی چه که ما بیست میلیون آدم مسلح برای دفاع از میهن داشته باشیم؟ عوض این همه خرج می توانیم دو هزار نفر را بکار بگیریم که فکر کنند و کاری کنند که جنگ نشود، وگرنه آدمی که ارتش بزرگ و تا دندان مسلح دارد، اگر هم با دشمن جنگ نداشته باشد، به جان ملت خودش می افتد و مردم خودش را می کشد. اصلا ارتش بزرگ بیست میلیونی یعنی چه؟ البته الآن جنبش سبز عملا دارد همان کاری را که قرار بود بسیج بکند، انجام می دهد، یعنی اولا بیست میلیون هستند، ثانیا از کشور حفاظت می کند، به فکر حفظ آرمانهای سیاسی کشور، و از جمله استقلال و آزادی و جمهوریت هستند؛ اسلامی اش را نمی گویم، چون آدمی که با اسلحه دین را حفظ کند، بالاخره آن را نابود می کند. برادران بسیجی که قرار بود مواظب ناموس ملت و حفظ آرمانها باشند، فعلا خودشان دشمن ناموس و آرمانها شده اند، دولت هم تصمیم گرفته بسیج را رسما بدهد به نیروی زمینی، این جوری در و دیوار به هم چفت می شوند. سردار نقدی هم شد فرمانده بسیج، این سردار نقدی تنها دوره ای از زندگی اش که کسی را ترور نکرده و شکنجه نداده، زمانی است که دو هفته برای حج عمره رفته بود عربستان و دستش از دار دنیا کوتاه بود.
مشخصات مناسب سردار نقدی برای فرماندهی بسیج بشرح زیر است:
اول، متولد عراق است و در سن پانزده سالگی فارسی را با لهجه عربی یاد گرفته.
دوم، بعد از انقلاب به ایران آمده و تا سالها جزو تروریست های عراقی بود، بعد تغییر تابعیت داد، مدتی تروریست لبنانی شد و بعدا تروریست ایرانی شد.
سوم، مدتی بازجوی اسرای عراقی بود، بعد بازجوی شهرداران تهران بود، بعد بازجوی هجده تیر بود، بعد بازجوی کهریزک شد.
چهارم، در لبنان، عراق، فرانسه، یوگسلاوی، ایران سابقه عملیات تروریستی دارد.
پنجم، متخصص گرفتن اعتراف ارتباط نامشروع است.
ششم، به دلیل تشکیل یک باند مسلحانه رشوه گیری و تجاوز و قتل، محاکمه و محکوم شد و مدتی زندانی بود.
هفتم، در عملیات کتک زدن مهاجرانی و نوری نقش داشت.
تنها کاری که نکرده شرکت در کودتای 28 مرداد 1332 است که آن هم بخاطر این است که هنوز به دنیا نیامده بود. بهتر از این چه کسی می تواند فرمانده بسیج شود؟
سه روزنامه در ۲۴ ساعت توقیف شدند
پشت صحنه را تصور کنید که یک عده دارند با مشت می زنند توی صورت یک عده دیگر، یک عده دارند زیر پای عده ای دیگر را خالی می کنند، و یک گروه خودشان را آماده سخنرانی می کنند، دعوایی که پشت صحنه وجود دارد، و گاهی سایه اش را روی پرده می بینیم، گاهی به اندازه دعوایی که میان ملت و دولت وجود دارد، مهم و دیدنی و جالب است. به نظرم می رسد میانه روهای محافظه کار دارند تندروها را عقب می رانند، تندرو ها هم دارند خودشان را برای جنگ نهایی آماده می کنند، جنگی که به نظر من اتفاق نخواهد افتاد. در حالی که در هفته گذشته روزنامه های آریا و شرق و دیروز روزنامه اعتماد ملی حکم توقیف شان لغو شد، در 24 ساعت گذشته سه روزنامه " آرمان" و " فرهنگ آشتی" و " تحلیل روز" شیراز توقیف شدند. آخر شما بگوئید روزنامه ای راکه اسمش " فرهنگ آشتی"است تعطیل می کنند؟
حسین درخشان را آزاد کنید
برای من مثل روز روشن است که حسین درخشان زیر فشار است، کتک خورده است، در زندان انفرادی بوده است، به دلیل فشارهای فراوان در شرایط عصبی و روانی سختی قرار گرفته. و کل این ماجرا که درخشان با دولت کودتا همکاری می کند، دروغ است، اگرچه ممکن است دیدگاههای او کاملا مثل همان زمانی باشد که زندان رفت. من از درخشان انتظار ندارم که در زندان تغییر موضع دهد، اصلا به من ربطی ندارد، آنچه به من مربوط است این است که حسین زندانی است و هشت ماه است که تحت فشار است و متاسفانه به دلیل اینکه هیچ کس از او دفاع نمی کند، همانجا دارد می پوسد و از بین می رود. من نمی توانم طرفدار آزادی زندانیان اصلاح طلب باشم، ولی طرفدار آزادی زندانی ای نباشم که او نیز در شرایط مشابه آنان زندانی است. اگر کسی با حرف من مخالف است، برایم بنویسد که چرا نباید از درخشان دفاع کرد، ولی اگر مثل من فکر می کنید از درخشان دفاع کنید. او یک قربانی زورگویی و استبداد و از همه مهم تر قربانی حکومتی است که او را فریب داده و به ایران کشانده و به زندانش انداخته است.
باباکرم و الله کرم و چهارشنبه سوری
واقعا حرف درستی است. گاهی اوقات این آقای حسن روحانی از دهانش درمی رود و یک حرف های خوبی می زند که آدم فکر می کند انگار خاتمی حرف زده است، البته در حالت معمول آدم فکر می کند هاشمی رفسنجانی حرف زده. بخصوص که دیروز گفته بود " اشکال ندارد که ملتی هم دهه فجر داشته باشد و هم عید نوروز." به نظر من نه تنها اشکالی ندارد، خیلی هم خوب است. اتفاقا محرم هم خوب است، برای ما هیچ فرقی نمی کند، ما طرفدار برابری و برادری هستیم، هر روزی بشرط اینکه بشود به خیابان رفت و با جوراب احمدی نژاد بادبان درست کرد که این کشتی که بقول جواد لاریجانی لنگر آن آقای خامنه ای است تکانی بخورد، خوب است.
ابراهیم نبوی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر