ضرورت تاریخی جنبش سبز:
استقلال جنبش سبز ایران، از کشورهای خارجی.
ادامه راه سبز«ارس»: در طی صد سال اخیر سه جنبش اصلاحطلبی در ایران اتفاق افتاد که به نوعی هر کدام درس و جای پایی برای وارثان خود به جا گذاشتهاند. در سال ۱۲۹۴ شمسی جرقهی انقلاب مشروطیت در اعتراض به گرانی قند و به چوببستن بازرگانان زده شد و بر اثر مقاومت مردم به ایجاد عدالتخانه و مجلس و نهایتا مشروطه شدن پادشاهی منجر شد. در این مجال به کمی پس از آن که مجلس به توب بسته و گل اصلاحش در دیکتاتوری رضاشاه پر پر شد نمیپردازیم، قصدمان با ادای احترام به همهی آزادیخواهان جنبش مشروطیت، نشان دادن تاثیر سفارتین انگلیس و روس در دخالت در رهبری مردم و تاثیر بر روی شاه است. عدم آگاهی و نداشتن بینش سیاسی مردم در انقلاب مشروطه و خواست درونیشان که بدون وابستگی به جریان یا کشور خارجی نمیتوانند کاری از پیش ببرند پای دول خارجی را به این جریان آزادیخواهی باز کرد. دربار هم برای سرکوب آنان دست یاری به سمت روسهای همیشه در صحنهی ایران دراز کرد. ضعف درونی و عدم آگاهی از دلایل بروز چنین اثرات سویی در جنبشهای مردمی است. بعد از طی شدن صدسال از جنبش مشروطیت و در مقایسهاش با وقایع اخیر، اکنون نمیتوان تحصن مردم در سفارت انگلیس و استمداد برای برپایی مجلس از یک کشور خارجی را تنها اشتباه مشروطهخواهان خواند، بلکه تکیه ندادن به مردم نیز نقطهی روشنی در کارنامهشان نیست که البته با دورهی زمانی و به گونهای عدم بلوغ سیاسی و ناآگاهی و شرایط جامعهی ایران آن سالها قابل توجیه است. دلایلی که شاید ثمرهاش افتادن شکوفهی اصلاحات و مشروطهخواهی در دامان دیکتاتوری رضا شاه شد.
بعد از مشروطیت اگر وقایع ۲۸ مرداد ۳۲ را نادیده بگیریم، به انقلاب ۵۷ میرسیم. خواستهای مردم نسبت به مشروطه روند متعالی به خود گرفته است. این بار وضعیت اقتصادی علت اصلی انقلاب نیست. رهبران قبل از مردم وجود داشتند و خواستار تغییر حکومت بودهاند. برنامه ریخته اند، تئوری دادهاند و مردم نیز به مرور به صحنه آمدهاند. اگر بررسیمان را از خرداد ۴۲ که نقطهی عطف گروههای اسلامی است آغاز کنیم، متوجه میشویم که تعدد احزاب چه اسلامی و چه غیر اسلامی با مشی مسلحانه و غیر از آن در جامعه وجود داشته است.
هر کدام با یک هدف و با عدهای هوادار در هدف مشترک برانداختن نظام پادشاهی بودند و هدف متعددشان به دست گرفتن قدرت با توجه به ایدئولوژی حزبشان است که در نهایت ایده اسلامگرایان با رهبری امامخمینی، مبنی بر ایجاد جمهوری اسلامی خواست مسلط جامعه میشود. در جامعهی ایران که با سنت و مذهب در آمیختهاست، این بار علمای اسلام تودهی مردم را رهبری میکنند و وجود رهبری کاریزماتیک و حذف وابستگی به دول خارجی از جمله تفاوتهای آن با انقلاب مشروطیت است که گامی رو به جلو به حساب میآید.
پس از گذشت سیسال از انقلاب اسلامی، با طی شدن مقاطع حساسی چون جنگ تحمیلی، درگذشت بنیانگذار انقلاب، دورهی اصلاحات و پس از آن دورهی پرفشار در اقتصاد و سیاست خارجی و بسته بودن فضای فرهنگی در زمان محمود احمدینژاد، اکنون مردمی که مفاهیمی چون دموکراسی، مردمسالاری و شایستهگرایی گفتمان مسلط جامعه نخبگانشان شده بود دوباره خواستهایشان در طول مشروطیت و انقلاب اسلامی قرار گرفته و فراتر از دغدغهی نان شده است و این آگاهی که مردم خود باید به سرنوشت خود حاکم شوند به اندیشهی ملت رسوخ کرده است.
این طرز تفکر در وقایع انتخابات سال ۸۸ و شکلگیری جنبش سبز به روشنی مشهود است، جنبش سبز گویی نقطهی بلوغ تمامی تفکرآزادیخواهان از زمان مشروطه تا به زمان حال شده است. این بار منشاء برخواستن و جنبش خود مردم بودند. نه گروهها و جریانات، نه سفارتین علیَه روس و انگلیس. این بار مردم قدرت خودشان را عرضه میکنند و به دنبال حکومت خود بر خود هستند. هر چه مردم تاریخ خواندهاند به نظر یادشان مانده و عبرت گرفتهاند در حالی که از دیگر سو، گویی حاکمان درد فراموشی به سراغشان آمده است.
مردمی که در طی سالیان به بلوغ رسیدهاند بعد از اعلام نتایج اولیه، تنها با شعار "رای من کو" و برای بازپسگیری حق ملت از حاکمان تلاش خود را شروع میکنند. تمامی این حرکات مردمی در چهارچوب قانون اساسی همان کشوری است که دولت غیر قانونی با خشونت نظامی سعی در اداره آن میکند. همان دولتی که رایشان را نمیخواهد ببیند. همان دولتی که میکشد. زندانی میکند و سورفتارش در زندانها آه از نهاد همگان بر میآورد. جنبش سبز در مقابل همهی اینها شعار قانون سر میدهد. این جنبش برخاسته از مردم است و ملت در جلوی صف حرکت میکنند و رهبران آزاده خود را به حمایت و در واقع نه رهبری فرا میخواند.
از ابتدای این حرکت، مردم نه در پای خانه زورمندان بست نشستند و نه به در سفارتخانهای نزدیک شدند و آنگاه که شهید و زندانی دادند و تلاش کردند تا سانسور خبری را بشکنند، عدهای تنها در مقابل دفتر سازمان ملل به اعتراض لب بر غذا بستند؛ حتی نه برای دخالت آنان، که این بار هم برای رساندن صدای آزادیطلبان ایران.
جنبش سبز، نه اسلحه دارد و نه خشونت میورزد. سلاح سبزها قلم است و نوشتن و دستهای خالیای که پیروزی را نوید میدهد. اگر آتش هم درست میکند برای این است زیر بار اشکآورها نفس بکشد. جنبش سبز به آن سطح از بلوغ رسیده است که منافع ملی را چراغ راهنمای خود بداند. مردم کشورش ایران را کنار هم فرض کند. ایران را خانه و مردم را هم خانه میداند. سبزهای ایران آزادی آن را فصلالخطاب خود میدانند و هر حرکتشان برای حفظ تمامیت ارضی و ایجاد آزادی و دموکراسی بدون آسیب دیدن حتی یک نفر است. سبزها تا آنجا پیش میروند که به باراک اوباما وقتی برندهی نوبل میشود نامه مینویسند، قدرانی میکنند که جایزهاش را به سینهی دریده شدهی ندا تقدیم کرده است اما از او میخواهند در سخنرانیهایش وقتی از خلیج نام میبرد کامل بگوید "خلیج فارس" و جنبش مردمی در ایران را همانطور که هست ببیند، نه آنطور که میخواهد. سبزها به آن سطح از بلوغ رسیدهآند که بدانند برای پویایی و تداوم راه مقاومت، اولین شرط اعلام برائت از نیروهای خارجی است. آنها به پشتوانه صدسال مشروطهخواهی و آزادی و عدالتطلبی به این باور رسیدهاند و سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی را که گفته بود انقلاب مردم ایران ناشی از مقاومت آنها و بینیازیشان از ابرقدرتهاست را همواره آویزه گوش کردهاند. اگر سبزها امروز صحنه را خالی نمیکنند برای این است که حتی یک وجب از خاک و آبروی این سرزمین به دست لطفعلیشاههای کودتاچی به تاراج ابرقدرتهای شرق و غرب از روس گرفته تا چین و آمریکا و انگلیس نرود. سبزها خوب میدانند دل هیچ یک از این مدعیان بشردوستی به حال شهدای مظلومی که کف خیابانها و در شکنجهگاههای عمله کودتا جان دادند نسوخته است و اگر سخنی از حقوق بشر می زنند به خاطر حفظ آبروست و روزی که پای منافعشان به میان آید رئیس دولت کودتا را هم به کشورشان راه می دهند و با او مصاحبه تلویزیونی میکنند و میگذارند در مقابل چشمان ناباور مادر ندا به انکار مرگ او بپردازد. این یعنی منفعت طلبی و اینجاست که منافع ملی جنبش سبز مقاومت ایران از منافع ملی آمریکا جدا میشود.
جنبش سبز سازش و خرج کردن از جیب مردم برای امتیازدادنهای مکرر بینالمللی را محکوم میکند. از حق ملتش دفاع میکند. سبزها میدانند که تحریم، دولت کودتا را تضعیف میکند، اما مردم را نیز تحت فشار بسیاری خواهد گذاشت و از طرفی دیگر غرورملیشان را هم میآزارد. به همین دلیل با هر گونه تحریم اقتصادی مخالفند و میدانند دفاع از اینگونه سیاستها آب به آسیاب دشمن ریختن است. سبزها میدانند گروه ۱+۵ و هر دولت خارجی دیگری منافع ملی خودشان را مدنظر دارند و نه لزوما منافع مردم ایران را. به همین دلیل با سازشهای دولت کودتا و کوتاهآمدنهای خفتبار کودتاچیان و سر خم کردن در مقابل نیروهای خارجی مخالفند. سبزها از هر مسالهای که بخواهد مردم را در تنگنا و محذور قرار دهد بیزاری میجویند.
سبزها این روزها استوارتر و در همهی عرصهها محکمتر از هر وقت دیگری قدم بر میدارند. اگر روز 23 خرداد در مقابل حمله، گاز و گلوله رایشان را طلب کردند، امروز برای مقابله با بیسوادی قدم بر میدارند و فراخوان میدهند. برای اعدام کودکان تجمع میکنند و سعی در گرفتن رضایت دارند. گویی هر جا که اسم مبارک کرامت انسانی میآید سبزها حضور دارند. آنها با تجمعات سکوت بر دژ محکم مردم تکیه دارند. قبل از انتخابات میگفتند: هر ایرانی، یک ستاد و این روزها میشنویم: هر ایرانی، یک رسانه، یک رهبر.
سبزها گویی از همان ابتدا هدف اصلی را انتخاب کردهاند: منافع ملی، کرامت انسانی، تمامیت ارضی و کوتاه کردن دست اجانب از مال و عرض و ناموس مردم.
مردم برای به دست آوردن آن در زندان شکنجه میشوند و کشته میدهند، به امید روزی که مردم بر مردم حاکم شوند و دست و چشم گرسنه بیگانگان که چندی است به واسطه بیکفایتیهای دولت کودتا به سمت این خاک دراز و دوخته شده است، با روی کار آمدن مسئولانی با لیاقت از میان ملت هر چه زودتر کوتاه شود.
استقلال جنبش سبز ایران، از کشورهای خارجی.
ادامه راه سبز«ارس»: در طی صد سال اخیر سه جنبش اصلاحطلبی در ایران اتفاق افتاد که به نوعی هر کدام درس و جای پایی برای وارثان خود به جا گذاشتهاند. در سال ۱۲۹۴ شمسی جرقهی انقلاب مشروطیت در اعتراض به گرانی قند و به چوببستن بازرگانان زده شد و بر اثر مقاومت مردم به ایجاد عدالتخانه و مجلس و نهایتا مشروطه شدن پادشاهی منجر شد. در این مجال به کمی پس از آن که مجلس به توب بسته و گل اصلاحش در دیکتاتوری رضاشاه پر پر شد نمیپردازیم، قصدمان با ادای احترام به همهی آزادیخواهان جنبش مشروطیت، نشان دادن تاثیر سفارتین انگلیس و روس در دخالت در رهبری مردم و تاثیر بر روی شاه است. عدم آگاهی و نداشتن بینش سیاسی مردم در انقلاب مشروطه و خواست درونیشان که بدون وابستگی به جریان یا کشور خارجی نمیتوانند کاری از پیش ببرند پای دول خارجی را به این جریان آزادیخواهی باز کرد. دربار هم برای سرکوب آنان دست یاری به سمت روسهای همیشه در صحنهی ایران دراز کرد. ضعف درونی و عدم آگاهی از دلایل بروز چنین اثرات سویی در جنبشهای مردمی است. بعد از طی شدن صدسال از جنبش مشروطیت و در مقایسهاش با وقایع اخیر، اکنون نمیتوان تحصن مردم در سفارت انگلیس و استمداد برای برپایی مجلس از یک کشور خارجی را تنها اشتباه مشروطهخواهان خواند، بلکه تکیه ندادن به مردم نیز نقطهی روشنی در کارنامهشان نیست که البته با دورهی زمانی و به گونهای عدم بلوغ سیاسی و ناآگاهی و شرایط جامعهی ایران آن سالها قابل توجیه است. دلایلی که شاید ثمرهاش افتادن شکوفهی اصلاحات و مشروطهخواهی در دامان دیکتاتوری رضا شاه شد.
بعد از مشروطیت اگر وقایع ۲۸ مرداد ۳۲ را نادیده بگیریم، به انقلاب ۵۷ میرسیم. خواستهای مردم نسبت به مشروطه روند متعالی به خود گرفته است. این بار وضعیت اقتصادی علت اصلی انقلاب نیست. رهبران قبل از مردم وجود داشتند و خواستار تغییر حکومت بودهاند. برنامه ریخته اند، تئوری دادهاند و مردم نیز به مرور به صحنه آمدهاند. اگر بررسیمان را از خرداد ۴۲ که نقطهی عطف گروههای اسلامی است آغاز کنیم، متوجه میشویم که تعدد احزاب چه اسلامی و چه غیر اسلامی با مشی مسلحانه و غیر از آن در جامعه وجود داشته است.
هر کدام با یک هدف و با عدهای هوادار در هدف مشترک برانداختن نظام پادشاهی بودند و هدف متعددشان به دست گرفتن قدرت با توجه به ایدئولوژی حزبشان است که در نهایت ایده اسلامگرایان با رهبری امامخمینی، مبنی بر ایجاد جمهوری اسلامی خواست مسلط جامعه میشود. در جامعهی ایران که با سنت و مذهب در آمیختهاست، این بار علمای اسلام تودهی مردم را رهبری میکنند و وجود رهبری کاریزماتیک و حذف وابستگی به دول خارجی از جمله تفاوتهای آن با انقلاب مشروطیت است که گامی رو به جلو به حساب میآید.
پس از گذشت سیسال از انقلاب اسلامی، با طی شدن مقاطع حساسی چون جنگ تحمیلی، درگذشت بنیانگذار انقلاب، دورهی اصلاحات و پس از آن دورهی پرفشار در اقتصاد و سیاست خارجی و بسته بودن فضای فرهنگی در زمان محمود احمدینژاد، اکنون مردمی که مفاهیمی چون دموکراسی، مردمسالاری و شایستهگرایی گفتمان مسلط جامعه نخبگانشان شده بود دوباره خواستهایشان در طول مشروطیت و انقلاب اسلامی قرار گرفته و فراتر از دغدغهی نان شده است و این آگاهی که مردم خود باید به سرنوشت خود حاکم شوند به اندیشهی ملت رسوخ کرده است.
این طرز تفکر در وقایع انتخابات سال ۸۸ و شکلگیری جنبش سبز به روشنی مشهود است، جنبش سبز گویی نقطهی بلوغ تمامی تفکرآزادیخواهان از زمان مشروطه تا به زمان حال شده است. این بار منشاء برخواستن و جنبش خود مردم بودند. نه گروهها و جریانات، نه سفارتین علیَه روس و انگلیس. این بار مردم قدرت خودشان را عرضه میکنند و به دنبال حکومت خود بر خود هستند. هر چه مردم تاریخ خواندهاند به نظر یادشان مانده و عبرت گرفتهاند در حالی که از دیگر سو، گویی حاکمان درد فراموشی به سراغشان آمده است.
مردمی که در طی سالیان به بلوغ رسیدهاند بعد از اعلام نتایج اولیه، تنها با شعار "رای من کو" و برای بازپسگیری حق ملت از حاکمان تلاش خود را شروع میکنند. تمامی این حرکات مردمی در چهارچوب قانون اساسی همان کشوری است که دولت غیر قانونی با خشونت نظامی سعی در اداره آن میکند. همان دولتی که رایشان را نمیخواهد ببیند. همان دولتی که میکشد. زندانی میکند و سورفتارش در زندانها آه از نهاد همگان بر میآورد. جنبش سبز در مقابل همهی اینها شعار قانون سر میدهد. این جنبش برخاسته از مردم است و ملت در جلوی صف حرکت میکنند و رهبران آزاده خود را به حمایت و در واقع نه رهبری فرا میخواند.
از ابتدای این حرکت، مردم نه در پای خانه زورمندان بست نشستند و نه به در سفارتخانهای نزدیک شدند و آنگاه که شهید و زندانی دادند و تلاش کردند تا سانسور خبری را بشکنند، عدهای تنها در مقابل دفتر سازمان ملل به اعتراض لب بر غذا بستند؛ حتی نه برای دخالت آنان، که این بار هم برای رساندن صدای آزادیطلبان ایران.
جنبش سبز، نه اسلحه دارد و نه خشونت میورزد. سلاح سبزها قلم است و نوشتن و دستهای خالیای که پیروزی را نوید میدهد. اگر آتش هم درست میکند برای این است زیر بار اشکآورها نفس بکشد. جنبش سبز به آن سطح از بلوغ رسیده است که منافع ملی را چراغ راهنمای خود بداند. مردم کشورش ایران را کنار هم فرض کند. ایران را خانه و مردم را هم خانه میداند. سبزهای ایران آزادی آن را فصلالخطاب خود میدانند و هر حرکتشان برای حفظ تمامیت ارضی و ایجاد آزادی و دموکراسی بدون آسیب دیدن حتی یک نفر است. سبزها تا آنجا پیش میروند که به باراک اوباما وقتی برندهی نوبل میشود نامه مینویسند، قدرانی میکنند که جایزهاش را به سینهی دریده شدهی ندا تقدیم کرده است اما از او میخواهند در سخنرانیهایش وقتی از خلیج نام میبرد کامل بگوید "خلیج فارس" و جنبش مردمی در ایران را همانطور که هست ببیند، نه آنطور که میخواهد. سبزها به آن سطح از بلوغ رسیدهآند که بدانند برای پویایی و تداوم راه مقاومت، اولین شرط اعلام برائت از نیروهای خارجی است. آنها به پشتوانه صدسال مشروطهخواهی و آزادی و عدالتطلبی به این باور رسیدهاند و سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی را که گفته بود انقلاب مردم ایران ناشی از مقاومت آنها و بینیازیشان از ابرقدرتهاست را همواره آویزه گوش کردهاند. اگر سبزها امروز صحنه را خالی نمیکنند برای این است که حتی یک وجب از خاک و آبروی این سرزمین به دست لطفعلیشاههای کودتاچی به تاراج ابرقدرتهای شرق و غرب از روس گرفته تا چین و آمریکا و انگلیس نرود. سبزها خوب میدانند دل هیچ یک از این مدعیان بشردوستی به حال شهدای مظلومی که کف خیابانها و در شکنجهگاههای عمله کودتا جان دادند نسوخته است و اگر سخنی از حقوق بشر می زنند به خاطر حفظ آبروست و روزی که پای منافعشان به میان آید رئیس دولت کودتا را هم به کشورشان راه می دهند و با او مصاحبه تلویزیونی میکنند و میگذارند در مقابل چشمان ناباور مادر ندا به انکار مرگ او بپردازد. این یعنی منفعت طلبی و اینجاست که منافع ملی جنبش سبز مقاومت ایران از منافع ملی آمریکا جدا میشود.
جنبش سبز سازش و خرج کردن از جیب مردم برای امتیازدادنهای مکرر بینالمللی را محکوم میکند. از حق ملتش دفاع میکند. سبزها میدانند که تحریم، دولت کودتا را تضعیف میکند، اما مردم را نیز تحت فشار بسیاری خواهد گذاشت و از طرفی دیگر غرورملیشان را هم میآزارد. به همین دلیل با هر گونه تحریم اقتصادی مخالفند و میدانند دفاع از اینگونه سیاستها آب به آسیاب دشمن ریختن است. سبزها میدانند گروه ۱+۵ و هر دولت خارجی دیگری منافع ملی خودشان را مدنظر دارند و نه لزوما منافع مردم ایران را. به همین دلیل با سازشهای دولت کودتا و کوتاهآمدنهای خفتبار کودتاچیان و سر خم کردن در مقابل نیروهای خارجی مخالفند. سبزها از هر مسالهای که بخواهد مردم را در تنگنا و محذور قرار دهد بیزاری میجویند.
سبزها این روزها استوارتر و در همهی عرصهها محکمتر از هر وقت دیگری قدم بر میدارند. اگر روز 23 خرداد در مقابل حمله، گاز و گلوله رایشان را طلب کردند، امروز برای مقابله با بیسوادی قدم بر میدارند و فراخوان میدهند. برای اعدام کودکان تجمع میکنند و سعی در گرفتن رضایت دارند. گویی هر جا که اسم مبارک کرامت انسانی میآید سبزها حضور دارند. آنها با تجمعات سکوت بر دژ محکم مردم تکیه دارند. قبل از انتخابات میگفتند: هر ایرانی، یک ستاد و این روزها میشنویم: هر ایرانی، یک رسانه، یک رهبر.
سبزها گویی از همان ابتدا هدف اصلی را انتخاب کردهاند: منافع ملی، کرامت انسانی، تمامیت ارضی و کوتاه کردن دست اجانب از مال و عرض و ناموس مردم.
مردم برای به دست آوردن آن در زندان شکنجه میشوند و کشته میدهند، به امید روزی که مردم بر مردم حاکم شوند و دست و چشم گرسنه بیگانگان که چندی است به واسطه بیکفایتیهای دولت کودتا به سمت این خاک دراز و دوخته شده است، با روی کار آمدن مسئولانی با لیاقت از میان ملت هر چه زودتر کوتاه شود.
موج سبز آزادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر