۷/۳۰/۱۳۸۸

نقد گفتمان مصباح - قسمت سوم

نقد گفتمان مصباح - قسمت سوم

دو ویژگی در مجموعه اظهار نظرهای آیت الله مصباح یزدی در امور سیاسی و اجتماعی بطور برجسته به چشم می آید که آنها را از موارد مشابه کاملا ممتاز می کند. اول آنکه بخش قابل توجهی از این نظریات آشکارا خلاف آمد عرف و عادت سیاسی در ایران امروز است و نه تنها با اصول و فروع دستگاه فکری اصلاح طلبان و نو اندیشان دینی در تضاد و تعارض است بلکه گاه با واقعیات بالفعل نظام جمهوری اسلامی حتی به روایتی محافظه کارانه نیز بیگانه و ناسازگار است. فی المثل در حالی که نام این نظام مرکب از دو واژه جمهوری اسلامی و بنابراین حاکی از دو عنصر مقوم رای مردم و قلمرو شرع است جناب آقای مصباح ترکیب جمهوریت با اسلامیت را نوعی شرک تلقی کرده تا جایي كه در مواردي از تفوه به این تركیب نیز ابا می ورزد .

در سال 1378 کتابچه ای از ایشان به نام حکومت اسلامی و ولایت فقیه به طبع رسیده که حاوی امهات مسائل سیاست و حکومت اسلامی است و به اختصار و بازبانی ساده برای عموم و غیراهل فن نگارش شده است. در این کتاب حتی یکبار از واژه جمهوری حتی برای اشاره به حکومت فعلی ایران استفاده نشده است. هم چنین ایشان در همین کتاب مجلس شورای اسلامی را تنها و تنها در حد مجلس مشورتی براي ارائه ي مشاوره به حاکم اسلامی یا ولی فقیه تلقی کرده و هیچگونه نقش قانونگزاری بالذات و بالاصاله برای آن قائل نشده اند (ص 95 ) و بر اساس همین نگاه به کارکرد و نقش مجلس شوراست که آقای مصباح پیشنهادی نامانوس جهت کیفیت عملکرد مجلس ارائه می دهند مبنی بر اینکه صنوف مختلف و ارباب حرفه ها و تخصص های گوناگون هر یک چند نماینده که هم پرهیزکار باشند و هم در فن خود خبره برگزینند تا در امور تخصصی مربوط به رشته و حرفه خود به حاکم اسلامی مشورت دهند و او را صرفا در تشخیص و شناخت مصادیق وموضوعات یاری کنند و بدینگونه به جای یک مجلس مشورتی با سیصد نماینده ، سی مجلس مشورتی هر یک با ده نماینده تشکیل شود تا پیشنهادهای تخصصی خود را به رهبر ارائه دهند و پیشنهادها پس از امضاء و تایید توسط رهبر به عنوان قانون شرعی در جامعه اجرا شوند. (ص 100 ) بنا به اظهار نظر آقای مصباح : " عموم مردم صلاحیت ندارند که خبرگان مجلس را انتخاب کنند و همینطور خبرگان نظامی ، اقتصادی،....

به روشنی معلوم است که نظریاتی از این دست با روح حاکم بر ساختار سیاسی جمهوری اسلامی حتی بنا به قرائتهای شدیدا محافظه کارانه ناهمخوان است و محقق ساختن این نظریات مستلزم در هم ریختن و درهم شکستن ساختار نظام است و از این حیث می توان آنها را به معنای واقعی کلمه ساختارشکنانه تلقی کرد. چراکه تنگ نظرانه ترین تفسیرها و قرائت ها از قانون اساسی و ساختار جمهوری اسلامی نمی تواند نصوص صریح قانون اساسي یا اصول و ارکان بالفعل نظام را نادیده بگیرد. کاری که وجه تئوریک و نظریه پردازانه اش در اظهارات آقای مصباح مشاهده می شود و وجه اجرایی و عملگرایانه اش چند سالی است که با آهنگی گاه ملایم و گاه پر شتاب در دستور کار برخی اصحاب دولت و ارباب قدرت قرار گرفته است.

ویژگی دوم اظهارنظرهای جناب آقای مصباح شفافیت و صراحت آنها دست کم در برخی موارد است که به دریافت لب مطلب و منظور ایشان بسیار كمك میكند. کمتر کسی به صراحت و شفافیت ایشان عباراتی اینچنین جنجال آفرین را در باب برخی مسائل سیاسی و اجتماعی مورد بحث در فضای فکری و فرهنگی ایران امروز بر زبان رانده است. هر چند که ایشان نیز در مواردی با احتیاط بیشتری سخن گفته اند و از صراحت همیشگی پرهیز کرده و گاه نیز با توسلبه استدلالات جدلی آنچه را بدان باور داشته اند مکتوم نگاه داشته اند با اینهمه در خلال آثارشان به سهولت می توان گزاره های کلیدی را بی وسواس غلطیدن در پیش داوری یا تقطیع و گزینش جانبدارانه یافت و به نقد آنها پرداخت.

اما بیانات آیت الله مصباح ویژگی سومی نیز دارد و آن اینکه نظرات شاذ و خلاف عادت و شهرت به عنوان اصول و احکام اسلام بیان میشود و نه نظرات شخصی یا اجتهادات فردی. بعدها با استنادات متعدد نشان داده خواهد شد که آنچه آقای مصباح از قول اسلام نقل می کنند و با اصرار و جد و حماس بر آن پای می فشارند نه تنها نظر قطعی همه مسلمانان نیست بلکه در میان علما و فقیهان مذهب شیعه و حتی در میان مراجع و علمای معاصر حوزه های علمیه تشیع و باز حتی در میان روحانیون برجسته و صاحب نظر هم جناح ایشان نیز که از تهمت سهل انگاری عقیدتی و مسامحه کاری دینی بر کنارند مقبول قطعی و یقینی نیست. متاسفانه همینجاست که جناب آقای مصباح هم رای خود را بی توجه به آرای کثیری از دیگران باالحاح و اصرار به اسلام نسبت می دهند و هم به روش هایی ناستوده به تخطئه مخالفان می پردازند.

بدینگونه ایشان گاه نسبت بد اعتقادی و کج فهمی از دین به دیگران وارد می سازند و گاه نسبت ملاحظه کاری و کتمان منویات درونی به قصد از سر گذراندن موج فشارها به بزرگان دین و سیاست میدهند و گاهی نیز به تاویل سخنان و انگیزه تراشی برای آنها می پردازند و استدلالات روشن اشخاص را به مباحثه جدلی براي اسكات و اقناع مخاطبان و مردم تقلیل می دهند. و این شیوه البته نه مطابق با سنت حکمت است و نه موافق با سیره حکیمان .

به عنوان مثال آقای مصباح در جایی می فرمایند: " متاسفانه کسانی در اثر ضعف بینش دینی یا تحت تاثیر فرهنگ الحادی واقع شده اند و فکر می کنند جمهوری اسلامی دو چیز مرکب یا دو هدف است: یکی جمهوریت و یکی هم اسلامیت....

از این حرف ها زیاد شنیده و در برخی روزنامه ها خوانده اید. این روزنامه هایی که به فرمایش مقام معظم رهبری، پایگاه دشمن شده بودند و غالبا تعطیل شدند... بهترین تعبیری که می توانیم بکنیم این است که متاسفانه اینها اسلام را نشناخته اند، متاسفیم که از تعلیمات قرآن بهره ای نگرفته اند..." (گفتمان مصباح ص 619 ) متاسفانه جناب آقای مصباح این لحن را حتی در مورد برخی کارشناسان برجسته مسائل دینی و فقهی نیز بکار برده و تفاوت رای و نظر اجتهادی دیگران را با تلخی تخطئه کرده اند: " کسانی با عنوان آیت الله می گویند ما بودیم که ولایت فقیه را درست کردیم تا بتوانیم با شاه مبارزه کنیم... و حاضر نیستند بحث جدی فقهی در این زمینه بکنند. با اینکه عنوان آیت الله را دارند متن مكاسب را درست نمیتوانند اشاره به آقاي هاشمي رفسنجاني ] (همان ص 874 ). ویا: "برخي ازچند سال پیش نقشه هایي كشیدند تا جایي كه ]«. معناكنند كساني كه از آنها انتظار نمي رفت گفتند : ما ولایت فقیه را امری زمینی می دانستیم و می دانیم. این همان حرفی است که از ( دهان منافقین شنیده می شد." (همان ص 875

با چنین اعتماد به نفسي در دستیابي به گوهر ناب دین و حقیقت اصیل و بي غش تعالیم اسلام معلوم نیست جایگاه بزرگان صاحب نظري همچون آیات عظام نائیني ،شیخ عبدالكریم حائري یزدي ،اراكي، شهید صدر،شیخ محمد مهدي شمس الدین، دكتر مهدي حائري یزدي و كثیري دیگر در عرصه ي نظریه پردازي هاي اجتهادي كجاست و آیا میتوان پذیرفت كه اینها همه چون تابع برداشت هاي جناب مصباح از اسلام نیستند از تعالیم قرآن بهره اي نگرفته یا اسلام را نشناخته اند؟

با این اوصاف، اندیشه ها و نظریات آقای مصباح که با شفافیت و صراحت و نیز با اصرار و جدیت و متاسفانه با تصور دست یابی به حقیقت اسلام و نیز با بی انصافی نسبت به دیگران و تحقیر نظراتشان ، در پی ایجاد دگرگونیهای اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران امروز است به جد محتاج واکاوی و نقد دقیق و منصفانه است. نقدی که علاوه بر نمایاندن ناسازگاري هاي دروني این مجموعه نظریات ،توالی فاسد نظري و نتایج خطرناک عملی آنها را آشکار کند.

===============
پیوندهای مرتیط با این مطلب:
»
نقد گفتمان مصباح قسمت دوم
»
نقد گفتمان مصباح قسمت اول

سعید رضوی فقیه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر