آقای احمدی نژاد، کاندیدای جایزه صلح نوبل بشوید!
مرد پر حاشیه! همه کوتاه قامتان عالم، الزاما کوته نظر نیستند اما همه کوته نظران عالم، قامت شان در برابر قامت بلند حقیقت، کوتاه است، خاصه آنان که حقیقت آشکار را انکار می کنند و "روشنی آفتاب را از ما دلیل می طلبند". شما از این دسته دوم هستید که این روزها قامت تان در برابر قیامت حق طلبی یک ملت شجاع، کوتاه دیده می شود. کسی نمی تواند به عشق و علاقه مضاعف شما برای دیده شدن در رسانه های دنیا خرده بگیرد که این پدیده عجیبی نیست اما آنچه عجیب است این است که صدای شما در مقام یک رئیس جمهور که از قضا زنده هستید و راه می روید و وجود دارید و هزاران تریبون هم در مقابل شما به صف می شود، در مقایسه با صدای ندایی که کشته شده است و اساسا وجود فیزیکی ندارد تا تریبونی برایش کاشته شود، زیر و ریز شنیده می شود در دنیا. بی اغراق به آن اندازه که ندا آقا سلطان، سلطان خبرهای انتخاباتی ایران در جهان شد، شما نشدید. صدای او که به خوابی آرام در گوشه بهشت زهرا مهمان است، بلندتر از صدای کسی شد که این روزها قبای ریاست جمهوری ایران در عرصه های بین المللی به تن اش زار می زند. چرا شما علی رغم این همه مصاحبه های مکرر و متعدد، به اندازه ندا دیده و شنیده نشدید؟ می دانم به حاشیه رفتن برای کسی که میل دیده شدن دارد، دشوار است اما دشوار تر این است که ملتی به نظاره رئیس دولتی بنشیند که برای بیشتر دیده شدن، هر روز یکی از نشانه های کسانی که شیوه زیبا دیده شدن بلدند را می رباید. می شود خوبی های دیگران را یکی یکی مشق و مشی کرد اما نمی شود مشی دیگران را به نام خود سند زد. می شود ایده ها و اندیشه های نیک را تمرین و تقلید کرد اما نمی شود عقید ها و ایده های زیبا را دزدید و آنوقت با آن تنها یک نمایش زیبا برگزار کرد.
جناب احمدی نژاد!
اگر ندا در صدر اخبار تمام دنیا نشست، تنها برای این بود که او ساده و آرام به خیابان آمد و نیروهای امنیتی اما با هیاهو و خشونت به جان او و هزاران نفر دیگر افتادند. ندا تنها شهید آن روز و باقی روزهای اعتراضات نبود که انکارش آسان باشد. دهها کشته دیگر را چگونه انکار می کنید؟ همه اینها تکرار درد است و بارها در گوش شما و هواداران خوانده شد اما آنچه جدید است این است که همزمان با صدور حکم حبس ابدی که دولت سکولار آلمان برای قاتل آن زن مسلمان مصری صادر کرد، رئیس دولت جنجالی ایران نیز باید جنجالی نو می آفرید تا رسوای کسانی نشود که عکس زن مصری را به آنان نشان داده بود و گفته بود چرا دنیا برای قتل او کاری نمی کند. اذهان عمومی به آسانی می تواند دلیل همزمانی صدور حکم دولت آلمان برای زن مصری و راهپیمایی زنان بسیجی ایرانی در برابر سفارت انگلیس را دریابد. باید به ذهن پرسشگر دنیا جواب می دادی که وقتی دولت آلمان به داد خانواده زنی که شما عکس اش را در برابر دوربین های رسانه های غربی به سینه گرفته بودی رسیده است، دولت مسلمان ایران برای کشته شدن ندا آقاسلطان چه کرده است. لذا چه چیز بهتر از آنکه دست به کار شوید تا این نماد مظلومیت را هم بربایید و دستور برپایی یک راهپیمایی ساختگی را هم صادر کنید. وقتی مادر ندا می گوید مردم پیش از بنیاد شهید، ندا را شهید خود می دانند به نظر شما کمی دیر نیست که زنان هواداراتان بعد از گذشت چهار ماه، ناگهان یادشان بیاید که دختر مظلومی به نام ندا هم در ایران وجود داشت که گوشه یکی از همین خیابان های شهر شهید شده است؟
رئیس دولت انکار!
این اولین بار نیست که با یک حرکت رو به جلو، خودتان صاحب عزا و صاحب انتقاد به کهریزک و صاحب نماد سبز و صاحب خیلی از نشانه های دیگر جنبش مردمی ایران می شوید. اینکار که یکی بیاندیشد و رنگ سبز را بپاشد به روی یک جامعه خاکستری و از دلش جامعه ای شاد بر آید، هنر می خواست که نقاش سیاسی ایام انتخابات چنین کرد. اینکار که یکی قید قدرت بزند و دامن رسوایی مسولان کهریزک بالا زند و پرده از تجاوز زندانیان بردارد، شجاعت می خواست که شیخ عزیز روزهای پس از انتخابات چنین کرد. اینکار که زنانی از جان بگذرند و برای باز پس گیری حق و رای خود به خیابان بیایند نیز جسارت می خواست که دختران و زنان جوان غیر بسیجی، بی آنکه به آنان دیکته شود چنین کردند و جانشان را هم دادند. اما شما چه کردید؟ اول رای یک ملت را ربودید، سپس نماد جنبش سبز را و به دنبالش جنبش سبز علوی به راه انداخته اید و سپس به سراغ شهدای جنبش رفتید. ظاهرا این بازی تلخ کماکان ادامه دارد. اما هیچ شده گاهی فکر هم بکنی به همه این شاهکارهایی که می آفرینی؟ خوب نگاه کن و ببین پیش و پس از انتخابات خونین هشتاد و هشت، از سبز که نماد همراهی با میر حسین موسوی بود، موجی در ایران ایجاد شد که انکار آن دشوار بود. راهش این نبود که چون کودک لجباز گوشه مهد، که محبوبیت دیگری را بر نمی تابد، دست به بساط همبازی ببری و بازی بر هم زنی و آرا و ابزار و اسباب و نماد دیگری را صاحب شوی. ببین در چنته چه داری به همان ببال و همان را بپرور و اگر هم داشته هایت کفاف شاد ساختن یک جامعه غمگین را نداد، با بهره از خرد خویش، خلقی را خندان کن نه با دستبرد به خزانه خلاقیت رقیب و صاحب شدن جسد بی جان یک شهید.
رئیس دولت دهم!
"دروغگو"و "دزد"، واژه هایی نبود که یک نویسنده و یا یک سیاستمدار در تمام این سالها به آسانی آن را در یک متن روزنامه نگاری یا در یک مناظره انتخاباتی به کار برد. چنانچه ابتدا موسوی و سپس کروبی و بعد بسیاری از روزنامه نگاران منتقد هم این روزها دولت شما را با این پسوند ها مورد خطاب قرار می دهند. همه مبادیان آداب و اخلاق گواهی می دهند که علی رغم تمامی دهن کجی های دولت شما به یک ملت معترض، باز هم به کار بردن این دو واژه برای ترسیم و تصویر یک دولت، جسارت می خواهد که گاهی نداریم و مدام نقب می زنیم به خودمان که مثلا به جای واژه دزد، واژه دیگری را در وصف رفتار شما برگزینیم. اما واژه در برابر وقاحت گاهی کم می آورد. شما خودت بگو نام کسی که به جای تسلیم در برابر موج سالم سبزی که به راه افتاده، شال سبز دیگری را به گردن می اندازد و هوادارانش "جنبش سبز علوی" را در برابر "جنبش سبز راه امید" تاسیس می کنند و کاروان ساختگی غم برای ندا به راه می اندازند تا آزاد گذاشتن قاتل ندا در خیابان های تهران را توجیه کنند چیست؟ به نظر می رسد با این شتابی که در پیش گرفته اید، فردا حرف اساسی جنبش مبنی بر دخالت نهادهای تحت نظارت رهبری در انتخابات و ایجاد خشونت در حوادث پس از انتخابات را هم شما صاحب شوید. یعنی بعید نیست در فردایی نزدیک احمدی نژادی که با تایید زود هنگام مقام رهبری توانست رئیس جمهور بماند و کابینه تشکیل دهد، خود به منتقد درجه اول آقای خامنه ای بدل شود تا از قافله قیام کنندگان و معترضان به بیت بزرگان عقب نماند. برای همین شاید بد نباشد حداقل به منظور مهیا شدن برای یک حرکت روبه جلوی دیگز، این حرف آخرتان در ترکیه را در داخل ایران و در خیل معترضان به روند خشونت و دیکتاتوری در ایران تکرار کنید: "ما اعلام آمادگی کردهایم که تغییرات اساسی بدهیم. ما میخواهیم که ظلم، دشمنی، جنگ، تجاوز از میان برداشته شود. همه باید با هم دوست باشند و همدیگر را دوست داشته باشند. ما اعلام کردیم که آمادهایم جهان را به سوی صلح هدایت کنیم".
مرد مدعی!
مومنانه نیست حرف صلح و دوستی زدن بی آنکه نماد و نشان آن را با خود داشتن. لذا در کنار یک شال سبز و جنبش سبز علوی و ژست تظلم خواهی برای ندا، مانده بود نماد جایزه صلح نوبل. اکنون، به همت همان دیدگاه کوته نظرانه کسانی که برای جایزه هم مالیات طلب می کنند، اینک بر آن شده اید تا در میان اموال مصادره شده خانم عبادی، آن نماد معروف جایزه صلح نوبل را هم در تصاحب کنید. مبارکتان باشد!
مسیح علی نژاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر