۸/۱۲/۱۳۸۸

به بهانه سیزدهم آبان:: پنج نکته کلیدی خطاب به جنبش سبز

به بهانه سیزدهم آبان:
پنج نکته کلیدی خطاب به جنبش سبز

ادامه راه سبز«ارس»: سیزدهم آبان روزی منفرد و مجرد نیست؛ این روز واجد گذشته‌ای است که عدم توجه به پتانسیلهای تاریخی‌اش منجر به از دست رفتن جایگاه و نیروی نهفته در بطن آن می‌گردد. این حقیقت را مهندس موسوی به ساده‌ترین شکل در آغاز بیانیه شماره چهارده خود بیان می‌کند. اما لازم است تا از منظری دیگر نیز به این معادله بنگریم. به طور کلی می‌توان ادعا نمود که نه تنها آینده برای بروز و تحقق‌اش نیازمند گذشته است، بلکه گذشته نیز یکسره در آینده حضور دارد. درحقیقت علاوه بر آنکه گذشته آینده را می سازد، این گذشته خود نیز برای احیاء شدن، نیازمند آینده هست. ما با ساختن آینده به صورتی پیش-نگر گذشته را فراخوانده، آن را بازتعریف کرده و به آن حیات مجدد می‌بخشیم. گذشته به آینده وابسته است و پتانسیلهای تحقق نیافته و امیدهای سرخورده‌اش در انتظار تحقق یافتن و رستگار شدن می‌باشند. امروز کلیه رخدادهای دفن شده در تاریخ معاصر ایران، با امید به سیزده آبان امسال می‌نگرند تا مطالبات شکست خورده خود را دگربار فریاد کرده و محقق سازند. سیزده آبان امسال می‌تواند نه یک روز، بلکه یک تاریخ را رستگار سازد.

سیزدهم آبان به مثابه تجلی بلوغ جنبش

جنبش سبز در عمر پنج ماهه پس از انتخابات، در مقاطعی موفق شد تا خود را هم برای حامیانش و هم برای مخالفانش نمایش دهد. این نمایش‌ها دارای مزایایی چندگانه می‌باشند؛ از سویی منجر به افزایش روحیه، انسجام و از همه مهمتر خود-آگاهی هواداران این جنبش می‌شوند و از سوی دیگر باعث ایجاد رعب، سردرگمی و از همه مهمتر تردید در میان مخالفان آن می‌گردند. این نمایش مردمی دقیقا در مقابل نمایش مضحک دولتی‌ای قرار دارد که مهندس موسوی آن دستگاه "ظاهری" می‌نامد. از عمده ترین این مقاطع می توان به راهپیمایی 25 خرداد (و راهپیمایی‌هایی با فرم مشابه "سکوت" در سه روز پس از آن)، شنبه خونین 30 خرداد (و درگیری‌های مشابه تا 18 تیر)، اعتراضات چهلم شهدای جنبش و در نهایت راهپیمایی عظیم 27 شهریور اشاره کرد. سیزده آبان در یک کلام برابر با عصاره این جنبش در لحظه فعلی است. اما تاثیر این نمایش‌های عمومی بر خودآگاهی هواداران جنبش سبز جای اندکی شرح و توضیح دارد. خودآگاهی در ذاتش نیازمند "دیگری" است؛ به بیان دیگر، فرد نمی‌تواند به تنهایی و صرفا با نوعی خود-اندیشی بی‌واسطه به خودآگاهی دست یابد، بلکه این فرد برای خودآگاهی همیشه نیازمند آیینه‌ای خارجی است تا از طریق آن بتواند خود را به طرزی با واسطه درک نماید. نمایش عمومی اجتماعات جنبش سبز (از جمله سیزده آبان پیش رو) برای جنبش سبز نقش چنین آیینه‌ای را ایفا می‌کنند. در حقیقت، هر کدام از ما در مقام عضوی از جنبش سبز، به واسطه عدم ارتباط دائمی با این کل تجلی یافته، دائما دچار نوعی نوسان میان بیم و امید هستیم. برای مثال، شب پیش از روز قدس را به خاطر بیاورید؛ از سویی نسبت به حضور پر شکوه جنبش سبز در راهپیمایی روز قدس امیدوار بودیم و از سوی دیگر در دل بیم داشتیم که مبادا با توجه به ترفندها و تمهیدات رقیب، از حضور جنبش سبز کاسته شود. دلیل این بیم و امید نیز همان غیر ممکن بودن خودآگاهی بی‌واسطه است، ما برای آگاهی یافتن از وضعیت فعلی جنبش سبز، نیازمند تجلی بیرونی آن و مشاهده انعکاسش در آیینه جامعه هستیم. از همین رو است که از سویی حکومت دائما از برپایی چنین گردهم‌آیی‌هایی جلوگیری می‌کند و از سوی دیگر مهندس موسوی همواره بر حضور ما در آن‌ها تاکید می‌ورزد. خلاصه اینکه ما برای پی بردن به جایگاه و وضعیت فعلی جنبش سبز می‌بایست به سیزدهم آبان بنگریم؛ در سیزده آبان امسال بناست تا ما خود را به خودمان نشان دهیم.

سیزده آبان به عنوان تبلور تئوری عدم خشونت

همانگونه که رهبران، سخنگویان و فعالین جنبش، بارها خاطر نشان ساخته‌اند، یکی از خطرناک‌ترین عواملی که جنبش پیش رو را تهدید می‌کند، حضور خشونت در آن است. هرچند انتقاد نسبت به بروز خشونت به ظاهر صرفا طبقه حاکم مسلح را متهم می‌سازد، اما همانگونه که حسین سناپور در نوشته اخیرش ادعا کرده است، این خشونت عملا می‌تواند خود جنبش و میزان تحریک کنندگی آن را نیز در بر بگیرد. به طور کلی، بزرگترین آفت برای هر امری تن دادن به دور باطل افراط و تفریط است. مهندس موسوی در نقد عملکرد دولت نهم و دولت پس از آن، دو مثال از این دوگانه افراط و تفریط به دست داده‌ است. مثال اول درباره عملکرد دوگانه "نفی هولوکاست" (افراط) و "دوستی با مردم اسرائیل" (تفریط) بود که در مناظره تلویزیونی بدان اشاره شد و مثال دوم ناظر بر دوگانه "تحریم"-"تسلیم" است که در بیانیه اخیر ذکر آن به میان رفت. در خصوص مسئله خشونت نیز مجددا با نوعی دوگانگی دیالکتیکی مواجه هستیم. از سویی نیرویی تا دندان مسلح در برابر ما صف آرایی کرده که منتظر کوچکترین بهانه‌ای است تا شکست و ناکامی‌اش را به میانجیگری سلاحش جبران نماید؛ و از سوی دیگر افرادی را در میان خود مشاهده میکنیم که مترصد فرصتی هستند تا دانسته یا نادانسته این شانس را به رقیب اعطا نمایند (البته علاوه بر هواداران تندرو و افراطی جنبش سبز، می‌توان ردپای برخی عوامل نفوذی را نیز در این قضیه مشاهده نمود). بنا بر تجربه شخصی من در تجمعات اعتراضی پس از انتخابات، بخش اعظم مردم از تن دادن به حرکات افراطی اجتناب کرده و یا دست کم آغازگر این حرکات نیستند. اما فضای افراطی و خشونت‌بار افیونی است که اگر آغاز شود، همه اعم از خشک و تر را گرفتار خود می‌سازد و اگر جمع حاضر در یک اجتماع، واجد بلوغ سیاسی کافی نباشند، می‌تواند به سادگی به دام بازی باخت-باخت افراط وتفریط بیافتد. این عمل علاوه بر آسیب پذیر ساختن جنبش، به ریزش نیرو نیز منجر خواهد شد. جلوگیری از بروز خشونت در برابر رژیمی که خود نیز از ارتکاب خشونت اجتناب می‌کند، چندان دشوار نیست؛ اما هنر اصلی یک جنبش آگاه، پرهیز از دست زدن به خشونت در برابر سیستمی است که از خشونت ورزیدن هیچ ابایی ندارد و حتی از آن استقبال می‌کند. در حقیقت برخلاف آنچه به ظاهر اعلام می‌شود، مسئله اصلی جلوگیری از تحریک عوامل سیستم توسط هواداران جنبش سبز نیست، بلکه اتفاقا مسئله اصلی فراتر از آن، یعنی تلاش برای تاثیر نپذیرفتن هواداران جنبش سبز از تحریکات کاذب هواداران تا دندان مسلح دولت فعلی است. میزان ثبت شدن شکوه سیزده آبان امسال و پیروزی جنبش سبز در آن، نسبت عکس با خشونت به کار رفته (از هر دو سو) دارد.

سیزده آبان، تاکید بر عدالت به جای کینه ورزی

خشونت بالقوه موجود در فضای فعلی جامعه ما، نتیجه غیر قابل اجتناب خشونت‌های اعمال شده پیشین است. هدف من توجیه یا نقد خشونتهای پیشین نیست، بلکه بنا دارم تا به نکته‌ای ورای این دوگانگی اشاره کنم. هم اکنون برخی از گروه‌های مختلفی که پیشتر و در سی سال گذشته قربانی خشونت مستقیم حکومت یا دست کم نهادهای وابسته یا نزدیک به حکومت اسلامی شده‌اند، به جنبش سبز پیوسته‌اند. این گروه‌ها، بعضا، با شعار عدالت و با هدف انتقام گیری از مسببین خشونت‌های مزبور، می‌کوشند تا جنبش سبز را با خود در این انتقام گیری همسو نموده و ملزم به اتخاذ مواضع افراطی نمایند. این امر علاوه بر آسیب پذیر کردن جنبش به لحاظ استراتژیک، عملا منجر به ریزش نیروی جنبش و کاهش ریزش نیروی دولت نامشروع می‌گردد. اما از سوی دیگر حقیقتِ بخش اعظمی از ظلمهای رفته را نیز نمی توان کتمان کرد. بنابراین راهکار برون رفت جنبش سبز از این دوگانگی شوم میان "افراط برای انتقام" و "تفریط برای حفظ نیروی درونی و کاهش هزینه مبارزاتی"، صرفا تاکید نهادن بر مفهوم عدالت و تمایز آن با کینه ورزی است. به منظور سهولت درک مطلب می توان به این تمایز میان عدالت و انتقام در ماجرای اعدام بهنود شجاعی اشاره کرد. از سویی مدافعان حقوق بشر بر نقض حکم اعدام به عنوان عملی خشونت بار و غیر انسانی تاکید می‌کردند و از سوی دیگر اولیای دم مقتول بر حق قانونی خود در اجرای عدالت اصرار می‌ورزیدند؛ نتیجه نهایی این مناقشه نیز بدون شک به مذاق هیچ کس، حتی خانواده مقتول خوش نیامد. بنابراین، عدالتی که از خشونت تغذیه کند، خواه ناخواه به نوعی کینه ورزی استحاله می‌یابد، که با ضد خودش نوعی رابطه باخت-باخت را تشکیل خواهد داد. جنبش سبز صرفا با گسترش آگاهی و بازتعریف مفهوم عدالت می‌تواند از این دوگانگی رهایی یافته و در عین تاکید بر اجرای عدالت، از بروز خشونت های کینه ورزانه اجتناب نماید. برای نمونه می‌توان به تفاوت مهم موجود در برخورد جنبش ضد تبعیض نژادی آفریقای جنوبی و برخورد خشونت آمیز انقلابیون چپگرا (اعم از روسیه، چین، کوبا و ...) با مخالفانشان پس از پیروزی اشاره کرد. لازم به ذکر است که حتی رسیدگی عادلانه به خشونت‌های به وقوع پیوسته و برملا ساختن حقیقت آن‌ها نیز نیازمند فضایی انسانی، آگاهی-محور و به دور از خشونت وانتقام است. هدف از بیان این استدلال در آستانه سیزده آبان، صرفا جلوگیری از بروز شعارهای افراطی و خشونت-آفرینی است که ریشه‌های انتقامجویانه دارند.

سیزده آبان به منزله هدف

امروزه این ادعا به کرات در رسانه‌ها (اعم از سنتی و مدرن) به چشم می‌خورد که اکنون جنبش سبز به بلوغ خود دست یافته و زمان آن فرا رسیده است تا بالاخره میوه‌ها و ثمرات تلاشهای خود را برداشت کند و به نتایج عینی و عملی دست یابد. علاوه بر حقایق نهفته در پس این گفته، آنچه گویندگان چنین استدلالاتی فراموش می‌کنند این است که فرآیند تکوین جنبش سبز وسیله‌ای صرف برای دست یافتن به هدفی نهایی نیست، بلکه هدف، همین فرآیند است یا به بیانی دقیق تر مقصد چیزی جز خود "راه" نیست. مهندس موسوی نیز با تاکید بر "سبز زیستن"، به بهترین شکل بر این حقیقت صحه گذارده است که فعالیت‌های جنبش سبز، اموری مقطعی، حادثی و استثنائی نیستند که جدای از خود زندگی طبیعی باشند و ما به ناچار مجبور باشیم چند صباحی بدان ها تن دهیم، بلکه "سبز زیستن"، خود، نوعی زندگی کردن است که هدفش بر وسیله‌اش منطبق شده و تاریخ مصرفی نمی‌توان برای آن قایل شد. به بیان دیگر، مهمترین هدف نهفته در پس رخداد سیزده آبان، خود سیزده آبان است. جنبش سبز قادر است تا با حضور در سیزده آبان، معنای فعلی مجعول و رسمی (یا به تعبیر مهندس موسوی، "ظاهری") آن را فروپاشیده و در بطن تاریخ معنایی نو بدان ببخشد. به همین دلیل است که مهندس موسوی در بیانیه شماره چهارده تاکید می‌کند که «ما در چند ماه گذشته نه با شکستن این نظم، که با تغییر معنا دادن به آن از راه زندگی‌هایمان صحنه جامعه را تغییر دادیم. ما چه نیازی به شکستن این نظم داریم در حالی که در هر شرایطی این ما هستیم که با زندگی‌های خود به آن جهت می‌دهیم». پس بزرگترین هدف ما این است که سیزده آبان را حقیقتا به سیزده آبان تبدیل کنیم؛ یعنی آن را از سیزده آبانی پوچ، رسمی، بی‌روح و "ظاهری" رها ساخته و به سیزده آبانی پویا، مردمی، زنده و حقیقی بدل سازیم.

روزبه تمدن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر