جنبش سبز، کابوس اقتدارگرایان
ادامه راه سبز«ارس»: جنبش اعتراضی مردم ایران، کابوس اقتدارگرایان شده است. این بازی دو سر باخت (باخت_باخت) را خود اقتدارگرایان آغاز کردند. بیتوجهی به خواست مردم، و تلاش برای حضور در حکومت به هر قیمت و شکل، کار را به اینجا رسانده است. اقتدارگرایان میگوشند همهچیز را بر وفق مراد، و جنبش سبز را رو به افول و سکون و سکوت توصیف کنند؛ اما هراس دشمنان دموکراسی از سبزها، بهقدر لازم عیان است.
کمتر روزی است که مهمترین رسانهها و بازوهای تبلیغاتی و مطبوعاتی تمامیتخواهان به افول و نزول پتانسیل جنبش سبز و کاهش توان و نیروهای اجتماعی حامی آن نپردازند. از ایرنا (خبرگزاری رسمی دولت) تا فارس و کیهان و دیگر سایتها و تریبونهای همسو، همه دست بهکاراند که جنبش سبز را در حال خاموشی و رو به موت، تصویر کنند. و معلوم نیست چنین موجود نحیف و کممقدار و ضعیف و در حال متلاشیای، چرا اینقدر با واکنش مواجه میشود و نیازمند اینهمه خبر و گزارش و تحلیل و یادداشت است!؟
جنبش سبز، هفتههاست که به کابوس اقتدارگرایان مبدل شده است. ۱۳ آبان تمام نشده، حقیقتستیزان باید بهفکر سالگرد شهدای قتلهای زنجیرهای و بعدتر، آیین ۱۶ آذر باشند؛ آذر سپری نشده، در اندیشهی تاسوعا و عاشورا روزگار سپری کنند؛ و این همه نیامده و نرفته، تدبیری برای ۲۲ بهمن بیاندیشند. طرفه آنکه تحریفگران حقیقت، همزمان با این اوضاع و احوال، پیوسته و مکرر از ضعف و پایان جنبش سبز میگویند و مینویسند.
اگر سبزها چنین بیارزش و لاغراند، چرا «راست»ها با بیاعتنایی از کنارش نمیگذرند؟ اگر سبزها به چند صد نفر و «جماعتی» مشخص، محدود هستند، چه نیازی است که خبرگزاری فارس هر روز بر طبل «جنبش سبز علوی» بکوبد و از «مال خود کردن» رنگ سبز توسط «علویان» سخن بگوید و با حکومتیهای گوناگون، اظهارنظر بگیرد و بر موسوی و کروبی و خاتمی و دیگر سبزها، حمله برد؟ اگر سبزها چنان که ایرنا توصیف میکند، رو به افولاند، چه نیازی است به جعل مصاحبه و تحریف خبر؟ و اگر بر «فتنهی موسوی و کروبی و خاتمی و سبزها» چنان که کیهانیان توصیف میکنند، مهر خاتمت خورده، سرمقاله و خبر ویژه و گزارش و تحریف مکرر حقیقت، و گوبیدن بر طبل تهدید و ارعاب، چه ضرورتی دارد؟
اقتدارگرایان میتوانند حتی دلخوش دارند به جلوگیری از تجمع میلیونی معترضان، با ابزار ارعاب و تهدید و سرکوب و خشونت؛ اما آیا معترضان سبز، حقیقت دارند یا خیر؟ اگر جنبش سبز حقیقت دارد، پس لاجرم خود را اینجا و آنجا، امروز و فردا، اینگونه و آنشکل، و کم و بیش، آشکار خواهد ساخت و مطالبات خود را پیخواهد گرفت. و اگر جنبش سبز حقیقت ندارد، چه نیازی است به لشکرکشی نظامی و انتظامی و امنیتی و شبهنظامی و تبلیغاتی و رسانهای؟
جالب توجه آنکه در همین وضع و با وجود این رویکردهای تامل برانگیز، در عین حال، جنبش سبز چنان عینی و فراگیر است که بهعنوان یک نمونه، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی نیز گریز و گزیری از آن ندارد که حتی خبر حضور معترضان سبز را در جلسهای در مورد روابط دختران و پسران (!) در دانشگاه سيستان و بلوچستان ، هرچند با شکل و سیاق خاص خود، پوشش دهد و منعکس کند (۸۸/۰۸/۱۸).
آشکار است همچنانکه مضمون و حقیقت شعارهای اعتراضی نوشته شده بر دیوار و دیوار شهرها با رنگ سیاه، پوشانده و محو نمیگردد، جنبش سبز نیز با تحقیر و تحریف و تخفیف، مضمحل و نابود نمیشود. از همین زاویه است که کابوس سبز، خیال تقدیسگران خشونت و پیگیران تمامیتخواهی را رها نمیسازد و به کابوس خواب و بیداریشان مبدل میشود.
این کابوس شاید با برخی «مسکّن»ها، بهصورت مقطعی و موقتی، پایان یابد، اما ریشه و علل وجودی آن، چنان حقیقی است که بدون مواجههای منطقی و واقعبینانه، درمان نمیشود و رفع نمیگردد. افسوس که اقتدارگرایان با بیتوجهی به واقعیتهای اجتماعی و با بیاعتنایی به خواستههای مشروع و قانونی و مدنی و انسانی شهروندان معترض، و اصرار بر حضور در حکومت و دراختیار داشتن ابزارهای ماکروقدرت، نه تنها بر درد و رنج خویش از کابوسهای پیوسته میافزایند که کشوری و ملتی را دچار آسیبها و بحرانهای گونهگون میسازند.
مرتضی کاظمیان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر