۱۰/۲۴/۱۳۸۸

مردان خدا پرده كيهان دريدند

مردان خدا پرده كيهان دريدند


. ادامه راه سبز«ارس»: «مردان خداجوی موسوی بهایی و تروریست از آب در آمدند» اين تيتر درشت صفحه اول كيهان روز سه شنبه 15ديماه است. هر فردي مي تواند با توجه به نوع نگرش و تفكري كه دارد يك معنا و مفهومي را از اين عبارت در ذهن خود بيابد. البته چون روزنامه است و در ايران با شرايط فعلي منتشر مي شود و صد البته چون كيهان است براحتي مي توان هدف و معنايي كه از آن اراده شده دريافت و نيازي به توضيح ندارد پس لزومي ندارد كه براي دريافتن معنا و هدف اين سرتيتر درشت كيهاني نبوغ خاصي به خرج دهيد و البته ما هم اگر همين هدف بود نيازي به نوشتن نداشتيم.

پس شما مي توانيد كيهاني باشيد و حق به جانب و منتظر خبرهاي خوش اعدام و حبسهاي طولاني؛ و چون اين مسئله تحصيل حاصل است خوشتر باشيد كه اوضاع بر وفق مراد است و شما هم چنان بر "مركبي" چون رزه پوش "مراد" البته مدل 2009 ساخت چين كه به تازگي بر مملكت ما وارد شده سوار. فقط يادتان نرود كه آيه مباركه "بسم الله مجریها و مرساها" (هود 41) را در هنگام سوار شدن تلاوت بفرماييد و از فرار و هراس و ... "آشوبگران" لذت دنيوي برده و مصداق آيه مباركه "واقتلوهم حيث وجدتموهم" (نساء 89) را مشاهده كرده و در قبال اهل "فتنه" آيه مباركه " قاتلوهم حتي لا تكون فتنه" (بقره 193) را به چشم سر ببينيد و از اينكه مبارزه با كفار و سركوب منافقين و آشوبگران اجر جزيلي را به همراه داشته و مراتب والاي بهشت را در آخرت به جهت شما بيمه مي كند، لذت اخروي برید. در اين صورت وعده ما كنار "حوض " معهود و التماس دعا! البته ناراحت نشويد ما را به آنجا راه نمي‌دهند تا شما را در آنجا هم ناراحت كنيم اما مي توانيد از نوشيدن "شراب طهور" ( بخصوص در حالي كه ما را در آتش اويخته‌اند) دو چندان لذت ببريد!

اما ممكن است كه شما خداي نكرده هنوز هم وجود داشته باشيد و در درياي خروشان ملت غرق نشده باشيد؛ منظورم از همان عده "معدود" و چند ده نفري و "حداكثر چند صد نفري" باشيد كه از باقيمانده "خس و خاشاكهاي" چند ماه پيش و منافقين مخفي شده و سلطنت طلبان تازه از انگليس آمده و ... كه الان عموما به "اصحاب فتنه" هم ملقب گشته‌ايد. البته حالا ديگر تنها نيستيد زيرا حسابتان با صهيونيستها و وي او اي ها و بي بي سي ها و منافقين و سلطنت طلبان و لس آنجلسيها و سورسي ها و حقوق بشري ها و وهابيون و توده اي ها مشترك شده و البته بهائيها هم كه رفيقان يكصد و شصت ساله اي هستند كه قبلا هم اجداد كيهانيون در تسويه حسابهايي كه با قاجاريه و پهلويه هم داشتند بسيار از آنها و بيشتر از نامشان سود بردند و بعد از اعدامهاي دهه شصت به نظر مي رسد كه هنوز سودمند تر از قبل بكار مي‌آيند. اگر از اين گروه هستيد اولا فراموش نكنيد كه تعداد شما به همان اندازه اي است كه بارها اعلام شده و بنده هم يادآوري كردم و باز هم فراموش نكنيد كه اصلا هم مهم نيستيد و اشراف كاملي بر فعاليتهاي شما وجود دارد و به هيچ وجه نگراني از جانب شما وجود ندارد. اما اينكه چرا در سر تيتر روزنامه مي آييد و اخبار رسانه ها را بخود اختصاص مي دهيد و جلسات غير علني مجلس در مورد شما تشكيل مي شود و قوه قضائيه ديگر نمي خواهد كوتاه بيايد و نيروي انتظامي ديگر مدارا نخواهد كرد و برخي نمايندگان "لايحه دو فوريتي" براي تقليل زمان اعدام شما از بيست روز به پنج روز ارائه مي‌دهند، باز هم نه اينكه شما مهم باشيد بلكه اين نشانه "هوشياري و آگاهي بالاي ملت" است كه دشمن را به موقع شناسايي كرده اند.

اگر اين جمله آخر برايتان چندان گويا نيست و يا خيلي رسمي و رسانه اي شده نگران نباشيد چون بين خودمان هست معناي خودماني آنرا هم مي توان مرور دوباره كرد البته قبل از هر توضيحي بد نيست كه يك پانتز بلند اشاره‌اي به واضح ترين مطلبي كه ممكن است در نظر نگرفتن آن مشكل فهم ايجاد خواهد كرد باز شود (كه ما ابدا و اصلا مخالفتي با مسئله "ولايت" در دين و مقام عظماي ولايت نه تنها نداريم بلكه آنرا يكي از اركان دين دانسته و دين بدون اين ركن را ناقص و ابتر مي دانيم و در مورد سياست هم نه تنها آنرا لازم بلكه ضروري و واجب مي دانيم كه بدون آن كشورداري و جهان نگري ناقص و ناممكن خواهد بود اما چند مسئله مهم در اينجا هست كه اولا تعريف ولايت چيست و به چه كسي مقام ولايت در دين اطلاق مي شود و حدود وظايف و اختيارات مجاز او چيست و ثانيا نسبت مقام ولايت با حاكميت سياسي و قدرت مادي چيست و ... اين قصه البته سر دراز دارد و موضوع مقاله و حتي كتبي ديگر است و مسئله همان اسلام ناب و محمدي و آمريكايي و طالباني و ايراني و ... پيش مي‌آيد كه قدري ملال آور شده است ) اما معني خودماني اين است كه هر گاه يك حاكميت بر دين تكيه كند خوب چاره اي ندارد كه مانند دين "مقدس" بشود و اگر مقدس نباشيد حتما "محارب" خواهيد بود و محارب هم معلوم الحال است البته اگر از انصاف هم نگذريم در اين سيستم بسته مقدس راه بهتري هم براي دفاع از خدايي كه در عالم بين صهيونيسم و امپرياليسم و سوسياليسم تنها مانده نيست. اشتباه شد جناب مشتي چاوز هم ممكن است اعتراض كند پس تصحيح مي كنيم كه سوسياليست ها امروزه از برادر هم نزديكتر و مومن تر شده اند بخصوص بعد از زيارت مشهد! بگذريم اين است كه بعد از تسويه حسابهاي ده شصت كه البته در غياب ابزار صهيونستي موبايل و شبكه آمريكايي اينترنت مشكل چنداني ايجاد نكرد و نيازي به اينهمه اسم و رسمهاي بالا و شناسايي " 62 رسانه و موسسه غربي به عنوان نمادهاي حامي اغتشاش" و امثالهم نبود و انقلاب "بيمه" شد، الان ظاهرا اعتبار بيمه نامه تمام شده و هم نياز شديدي به تسويه حسابهاي سياسي احساس مي شود. بالاخره امدادهاي غيبي بعد از اتمام بيمه كار ساز بود و مهلتي هم به اصلاحيون داد اما اين امدادها هم به پايان رسيد و موقع عمل و بايد كاري كرد تا مقدس به نامقدس آلوده نشود و هر گاه "اوجب واجبات " باشد كه تاخير هم ابدا مجاز نيست. مزاحمين دو دهه هم انبار شده اند و حركتهاي جزئي مانند "قتلهاي زنجيره‌‌اي " و امثالهم مقطعي بود اما چاره نبود بقول جناب باهنر كه فرمودند "با اعدام سه نفر بخشي از مشكلات حل مي شود اما همه آن نه! " (آفتاب يزد 14دي) اما از طرفي هم مدتي است كه اتهامات ملي مانند اغتشاش و برهم زدن نظم و امثالهم چندان محرك نبود و بايد مسئله مذهبي به ميان مي‌آمد تا ضمن تحريك عرق مذهبي توجيه گر هر گونه اقدامي باشد كه ميتوان تصور آنرا داشت و آنچه از طرح مسئله كاملا واضح و هدفدار اهانت به عكس رهبر فقيد انقلاب شروع شد با حوادثي به همان وضوح در روز عاشورا كه اوج غليان احساسات مذهبي است كامل شد و بستر لازم براي مقابله با "محاربين" كاملا آماده است و به گفته آقای محمد نجار وزير كشور"این گونه افراد با توجه به نظر فقهی علما و مسئولان قضایی که در چند روز گذشته اعلام کردند، حکم معاند و اقدام کننده علیه امنیت کشور را دارند و محارب هستند و تکلیف محارب هم کاملا روشن است."

بگذريم البته از هر چه بگذريم "سخن دوست" قابل گذشتن نيست دوستان كيهاني در روز چهارشنبه هفته قبل روي پلاكاردهايي در مدح كروبي و موسوي مطالبي نوشتن فرموده بودند كه البته در راستاي همين تيتر بود و روي يكي از آنها هم درشت نوشته بود "موسوي بهايي اعدام بايد گردد" چون "بهائي موسوي" قبلا اعدام شده بود و برخي سايتها هم كه كثرالله عددهم افاضاتي را فرموده‌اند كه كاملا در جهت آماده كردن همين بستربود. اما به جهت اينكه بقول كيهانيون كه معتقدند "بیانیه جدید موسوی رونویسی از روی دست سیا و موساد" است اينها هم تقريبا رونويسي و روگويي از يكديگرند و علي رغم تعداد زيادشان وحدتي انقلابي دارند مثلا مودبانه ترين بيان مي تواند توصيف جناب آقاي اسماعيل كوثري عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس باشد كه در گفتگو با خبرنگار سياست خارجي خبرگزاري فارس در خصوص حضور و نقش منافقين در اغتشاشات اخير از جمله روز عاشورا گفت "...وي بي منطقي و بي هويتي اين جنبش را باعث حمايت هر گروه و سازماني حتي بهائيت از جنبش مذكور دانست و افزود: حتي گروه‌هاي ماركسيستي، سلطنت طلب و منافقين فرصت را مناسب ديده و براي دستيابي به اهدافشان وارد اين جنبش شدند. "

البته اين "همه را به يك چوب راندن" نشانه خوبي براي "درس اخلاق " دهندگان كيهاني نيست اما نگارنده عليرغم تمام تفاوتهايي كه بين اين گروهها مي بيند از بسياري از جنبه‌ها اين مشابهات كيهانيون را بسيار هم مبارك مي بيند و لازم نمي‌بيند كه از آنها "در فرصتي كه باقي مانده توبه" كند زيرا همسويي عجيبي بين خواستهاي يكصدو شصت ساله بهائيان با حركتهاي اخير مشاهده مي كند و معتقد است كه بهائیان در زمان قاجاريه به محض طرح كردن همين خواسته ها به بدترين عذابها شكنجه و اعدام شدند و در طول تاريخ خود همين خواستها جرم مسلم ايشان بود و بسيار تنها بودند اما الان ابايي نيست كه موسوي را بهايي بخوانند كه به نظرم بايد بسيار نيز خرسندباشد و يا بهايي را موسوي بدانند كه بحثي نيست زيرا هر دو لااقل بعد يك قرن و نيم به مشتركاتي رسيده اند كه از همه خوشتر جرم كافي براي "محارب بودن" واعدام است. اگر مسائلي مانند درخواست آزادي بيان و عقيده، استقلال اعتقاد دروني و عقيده وجداني و ارتباط قلبي انسان با معبودش بدون تكيه بر قدرت سياسي، اقتصاد بهتر و رفاه بيشتر، سركوب نشدن اعتقادات شخصي و مسائل اعتقادي توسط سياست و حاكميت ، آزادي رسانه‌هاي جمعي و برخورداري همه گروهها به نحو عادلانه از آنها، اجراي قانون اساسي مستقل از دخالتهاي فقها و حكمهاي حكومتي، دوري از خشونت و نفي كامل انتقام جويي و ... مسائلي است كه "اصحاب فتنه" مي خواهند، بايد عرض كنم كه جانا سخن از زبان ما مي گويي و بايد آفرين گفت به هوش كيهانيون كه اين تشابه را بسيار خوب دريافته اند.

زيرا آنان خوب مي دانند كه از انسان دينداري كه اعتقاد خود را مديون اسلام سياستزده ولايتمدار متكي بر قدرت ارتش و سپاه و بسيج تحت عملكرد اطلاعات وقوه قضائيه و ... است نمي‌توان توقع داشت كه ربات گونه نيانديشد و اصلا خواستي به جز خواست حاكميت (كه به نام دين بر او خورانده ميشود) داشته باشد و مفهومي از انسان خارج از تعريف فوق داشته باشد تا اصلا حقي براي او قائل باشد جز "طناب دار" چه رسد به كالاهاي لوكس غربي مانند آزادي بيان و اعتقاد و كار و پوشش و رفاه و حقوق شهروندي و... و معلوم است كه اين كالاهاي لوكس كه منشائی غير دين سياسي ولايي حاكميتي دارند چه به غرب و چه به صيهونست و چه به لائيك و چه به بهائی و چه به موسوي چه به سبز و چه به فتنه نسبت داده شود، حرفي نيست. هدف جدا كردن خط است كه براي كيهانيون حاصل مي شود و در اين امر همه اينها به اشتراكي مي رسند كه به نظرم اشتراك مباركي است و هيچ يك از اين انتسابات ناخوشنود نخواهند بود بلكه بدان افتخار خواهند كرد. زيرا مطمئن است كه برخي از تصاويري كه جوانان سبز آفريدند باعث مباهات و افتخار است مثلا وقتي يك بهايي تصوير خانمي را بياد مي آورد كه با در آغوش گرفتن سر يكي از افراد نيروي انتظامي اسير شده، خود را سپر بلا مي سازد و او را از ضربات حاصل از احساس حقارت جواناني كه بشدت تحت تاثير سركوب خشن، تعادل خود را از دست داده اند حفظ مي كند بي اختيار تصور مي كند كه او بهايي است و اين عمل را بهائيانه ميداند از هر گروه كه باشد و اگر موسوي توانسته باشد در دل اينگونه افراد جاي كرده باشد يا چنين افرادي تربيت كرده باشد كه با عامل سركوب خود چنين رفتار مي كنند زهي سعادت و آفرين كه اين غايت انسانيت است. همين صحنه ها ست كه قلبا بهائيان را به بقيه نزديك مي كند و يا سايرين را به بهائيان، و الا از نگاه مرسوم متداول سياسي ولايي از " اقتلوهم حيث وجدتموهم" و "قاتلوا المشركين كافه " اين عمل كاملا معادل تمايل به كفر و كفار است و ابدا نمي توان چنين اعمال بزرگي را ديد. اما هزار تاسف كه اين صحنه‌هاي زيبا در كنار زشترين و خشن ترين صحنه ها به ثمر نشست كه سوزش قلب مادرانش هنوز به مشام مي رسد.

البته بهائی لفظي بي معنا نيست و اگر موسوي و يا كروبي و يا به اصطلاح جديد "جرس" ها مطالباتي دارند كه در اسلام سياستزده ولايي نمي‌گنجد و كيهانيون لفظ بهايي را بر آن اطلاق كنند بأسي نيست و اما بهايي مي تواند معنايي با الفاظ و مصاديق گوناگون باشد و به اين معنا تمام سبزها به نوعي بهائيند و همه بهايي ها به نوعي سبزند و البته هردو را تا سياهي راهي است كه همين نيز افتخاري است. باز هم در انتها بايد گفت كه آفرين بر هوش كيهانيون كه در اين جهان كيهاني منشاء قدرت و ثروت را بخوبي در كيهان يافته‌اند.

در اين راستا هم چنين بايد گفت كه هر وجدان سبز انديشي به حكم سبزي وجدان و اعتقاد مستقل از تحريف سياسي، و بهائيان به جهت اعتقاد ديني و وظيفه وجداني، در حق همه خيرخواهي و دعا مي كنند و خشونت و انتقامجويي و تخريب و هر نوع اهانت به نوع انساني (فارغ از نوع نگرش و اعتقاد و رنگ ومليت و جنسيت ) ...را دون شان موجود دوپا مي بينند تا چه رسد به انسان و البته انساني كه به گوهر انسانيت نيز آراسته باشد تصور اين مسائل نيز او را عذاب مي دهد چه رسد به مشاهده آن يا شركت درآن.

البته بهائيان به سبب اعتقادشان نميتوانند بدخواه كساني باشند كه آنانرا به اتهامات واهي به طناب دار مي سپارند و يا با شرايط سخت به زندان مي افكنند و اتهامات واهي را از هيچ نوع دريغ نمي‌نمايند و جوانانشان را در مدارس تحقيركرده از دانشگاه منع مي كنند و ... در مقابل بجز خير و صحت و سعادت برايشان آرزويي نخواهند داشت اما در كنار اينها نميتوانند در مشاهده برخي مسائل بي اعتنا بوده و سرخود را به جهت سلامت زير برف برند و آنچه بيش از يك قرن و نيم است بر سرشان آمده و با تمام وجود تلخي و سختي آنرا حس كرده‌اند در مورد حتي يك انسان ديگر تحمل كنند تا چه رسد به هموطنان خود. جايي كه ناعادلانه ترين تقابلها بوجود مي آيد و حاكميت سياسي با تمام ابزار فيزيكي و قدرتي از نيرويهاي ويژه گرفته تا خودروهاي زرهي تخصصي (كه به مدد برادران ديني چيني اخيرا رسيده) در كنار رسانه‌ها و ابزارهاي فرهنگي به مقابله با گروهي مي پردازد كه براي طرح برخي حقوق اساسي و اوليه خود تنها به اعلان عمومي آن مي پردازند و هر گاه واكنش غير قابل باور حاكميت را مشاهده مي كنند براي تسكين اين رويارويي نابرابر تنها به دوربين موبايل خود متوسل مي شوند و وقتي از اين مسئله هم با خشونت و بربريت تمام محروم شده و با گاز اشك آور و باتوم و فلفل و ضربات پوتين و ...روبرومي شوند البته برخي افراد خويشتن داري خود را از دست داده و اقدام به مسائلي مي كنند كه روح كيهانيون نيز از آن شاد و مستبشر شده و براحتي مي توانند در اين دعوا نرخهاي بسيار گزاف و ناعادلانه‌اي از "خود كشته سازي" و "ترور" و "اهانت به تمثال امام" و "اهانت به عاشورا" و "براندازي نظام" و "اهانت به اسلام"و ... مطرح كنند و خود را كاملا در سپيدي قرار داده و همه اعمالشان را مانند "نظام مقدس" "مقدس " شمرند و در موقع توجيه به تمامه بر ديوار حاشا و تكذيب تكيه كرده و اگر به زور و ضرب فيلمها و يا شاهدان و افراد منصف و يا گافهاي خودي مجبور به اعتراف شدند با تمام افتخار گلوله‌اي كه از سلاحشان خارج شده مصداق آيه مباركه "مارميت اذ رميت و لكن الله رمي" (انفال 17) شمرده و دست خدا را بر آن مي بينند و بدينسان خوراك تكراري تهوع آور به جهت رسانه‌هاي خود مهيا مي‌سازند. در اين حوادث چطور مي توان خشنود بود يا بي طرف ماند و يا حداقل سكوت اختيار كرد مگر اينكه قلبي به وسعت "كيهان" داشته باشيد واين مسئله تنها از كيهانيون ساخته است و از بقيه نبايد توقع داشت.

اما در خاتمه باز هم سخن كيهانيون "خوشتر" است در آنجا كه مي فرمايند ريشه اين "فتنه" ها به انتخابات بر نمي‌گردد و بايد به "شروع انتشار روزنامه همشهري" منتسب دانست و يا زماني كه "اصلاح طلبان" به قدرت رسيدند و يا "كنفرانس برلين" تشكيل شد و البته اينجا متاسفانه وحدت انقلابي هم وجود ندارد و بين علما اختلافات فراوان است البته از نظر زماني اما خوشبختانه اصل مطلب مورد تاييد است كه همان "فتنه" است. بايد باز هم به هوش كيهانيون باليد كه مي توانند ريشه اين مسائل را تا قبل از انتخابات هم بررسي كرده و يا سابقه آنرا به دوازده سال قبل و يا هفده سال قبل برسانند و در اين مسئله لااقل از نظر زماني محدود نگري نكنند.

اما طرف ديگر قضيه را هم كه بي شك مشاهده ولي ترجيحا تحريف مي نمايند اين است كه منشاء اين فتنه به زماني مستقل از هويت خطي زمان باز مي گردد كه در آن لحظه دين ابزار رسيدن به قدرت سياسي و حاكميت و رسيدن به مال و منال و قدرت و احترام و به قول كيهانيان عزيز در يك كلام به "الاف و علوف" قرار گرفت. در آن لحظه بود كه حضرت موسي مجبور بر فرار شد و حضرت مسيح به فلك چهارم عروج نمود و در آن زمان بود كه اعراب جاهلي حكومت و قدرت را كه در نظر پيامبر عظيم الشان از "كفش كهنه‌اي " بي ارزش تر بود در نظرشان جلوه اي بي حد و شمار نمود و فهميدند كه ابزار بسيارخوبي بدست آورده‌اند تا اقوام و همسايگان را تابع سازند اين بود كه اصل را فراموش و به كفش كهنه بسيار اهميت دادند و همان زمان بود كه حضرت علي خانه نشين شد و امام حسن مجبور به بيعت شد و حضرت سيدالشهداء با اصحاب هدف كين اصحاب قدرت قرار گرفتند و .... چهارده قرن است كه اين حوادث دائما در تكرار وعبور است تا زماني كه صحنه اهانت به عاشورا دوباره شكل مي گيرد و در اين بار نيز فقها با فتاوي متعدد و شدت عمل قوه قضائيه و تاكيد وزارت كشور و تهديد دادستاني و اعلام آمادگي نيروي انتظامي و ... همه و همه با يكديگر رقابت مي كنند تا در اين قافله عقب نمانند و "در قيامت شهادت دهند كه اولين تير انداز بر آن خارجي" آنان بوده‌اند. بايد پرسيد كه مگر خداي ناكرده حب امام سيدالشهداء بواسطه باتوم و گاز فلفل و شليك گاز اشك آور و اوين واطلاعات و كهريزك...در دل ميليونها جانفشانش جاي گرفت و باقي ماند كه براي حفظ آن به همان قوا متوسل شده اند. اصولا چه ارتباطي بين اين اعمال و آن اتهام وجود دارد. اما اسفا كه بقول عرب "حب شيء‌ سبب كوري و كري" است و بوي قدرت چنان مشام را معطر مي‌نمايد كه حفظ آن به معناي حفظ دين قلمداد مي شود و ... صد الحمد الله كه تاريخ هنوز باقي وتحريف نشده باقي ماند و اگر گفته شود كه اين همه شدت و حدت و غلاظ و شداد بيشتر به حكم "قاضي شريح" شباهت دارد كه هنوز هم به جهت عبرت دينداران باقي مانده است خود اين مشابه‌ بيني مصداق "محارب" قرار مي گيرد. اما حقيقت اين است گردن نازنيني كه با حربه "خرج عن دين جده و قتل بسيف جده" جدا گرديد تا ابديت تاريخ بر اين مسئله گواهي خواهد داد كه بين حفظ قدرت و مقام و حكومت با ابزاري به نام دين تا دينداري حقيقي فاصله‌اي بس زياد اما به اندازه يك موست. قدرت سياسي در هنگام استفاده ابزاري از دين به خوبي مي‌داند كه خدايش بايد غضبناك و شديدالعقاب بوده و بهترين وصف او در حال گردن زدن و كارزار مي‌باشد و اگر صفت ديگر هم دارد يا بي اهميت است و يا از صفات زنانه اي چون رحمت و محبت و رافت و گذشت البته مبرا و مقدس است و يا اين صفات را مخصوص به خانواده خود كرده است. از ما اين چنين خدايي دور باد و شما را اين چنين خدايي خدا مباد.

نامه هاي وارده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر