۱۱/۳۰/۱۳۸۸

ابوالفضل فاتح: تمامی آبروی انقلاب، نظام و اسلام را به صحنه آوردید تا پاسخگوی مردم منتقد نباشید!

دکتر ابوالفضل فاتح:
تمامی آبروی انقلاب، نظام و اسلام را به صحنه آوردید تا پاسخگوی مردم منتقد نباشید!

. ادامه راه سبز«ارس»: سايت كلمه به نقل از دکتر ابوالفضل فاتح رئیس کمیته رسانه و تبلیغات ستاد انتخاباتی مهندس موسوی در دوره دهم انتخابات رياست جمهوري آورده است:

«این جنبش نیازمند به تشکل قوی تر موسوی، خاتمی و کروبی و مدیریت بیشتر است/ گویا اگر سی بار دیگر انقلاب می کردیم پس از سی سال همین جا بودیم که الان هستیم/ جریان اصلاحی پایان قلدری ها و فسادها و تبعیض ها و نا روایی ها و بی لیاقتی را از طریق قانون جستجو می کند/ خوشا به حال علی (ع) و تشیع که آن روز شما نبودید/ اگر می توانستید و اگر شهدای نخست انقلاب چون بهشتی و مطهری و رجایی زنده بودند امروز به جای فرزندانشان خودشان را محاکمه می کردید تا حسابتان را از گذشته جدا کرده باشید/ ای کاش منتقدان و حقوقشان را به رسمیت می شناختید و باب گفت و گو را به جای تهدید و تفسیق رهبرانشان که از بسیاری از شما به انقلاب صالحترند، باز و زندانیان را آزاد و فضای رسانه ای را گشوده و نسبت به مظالم رفته عذرخواهی می کردید…»

متن كامل اين نوشتار به شرح زير ميباشد:
کشور عزیز ما به دفعات و تقریبا هر ۲۵ تا سی و پنج سال شاهد بروز و ظهور مطالبات پاسخ نیافته ی مردم در قالب خیزش ها و حرکت های سیاسی اجتماعی عمیق و وسیع بوده است. نمونه ی آن مشروطه تا سال ۳۲ و از ۳۲ تا انقلاب اسلامی و از بهمن ۵۷ تا دوم خرداد و سپس ۲۲ خرداداست. گرچه این فاصله فی مابین دوم خرداد ۷۶ تا ۲۲ خرداد ۸۸ به شکل معنی داری کاهش یافت که قابل تامل می باشد.

این مقاطع هر یک بسان فرصتی تاریخی برای کشور بوده تا با پشتوانه ی حضور و مشارکت مردم اصلاحاتی درخور را تجربه کند. اما به شهادت تاریخ، این فرصتها با مداخلات مستبدان و دول خارجی و ناپختگی نخبگان عموما مصروف درگیری ها و منازعات بی حاصل و یا کم حاصل به ویژه شکاف جمهوری خواهی و اسلام خواهی گشته و نهایتا با هزینه ی بسیار بالا، دستاوردی بسیار کمتر از ظرفیت خود برجای گذاشته است. پیروزی انقلاب اسلامی از معدود مواردی است که ملت ایران و نخبگان آن توانستند با تفاهمی مثال زدنی، شکل دهی جبهه ای واحد و پرهیز از کوته بینی های رایج، از کمند عادت تاریخی خود رهایی یافته و با رهبری حضرت امام اصلاحی عمیق در وضع موجود پدید آورند.

انتخابات دهم ریاست جمهوری غلیان مطالبات فروخورده ی مردم در بزنگاهی تاریخی بود که بسیار زودتر از مواعد پیشین بروز و ظهور یافت. ۲۲ خرداد تداوم روایت داستان دوم خرداد مبنی بر مطالبه ی اصلاح در منش حکمرانی و روش اداره ی امور بود. اگر فرصت دوم خرداد مغتنم شمرده و صدای مردم به درستی شنیده می شد، چه بسا که ۲۲ خرداد این همه زود به وقوع نمی پیوست. اما دوم خرداد که متمم انقلاب اسلامی بود در غفلت و نیرنگ و در گیر و دار کارشکنی ها و خودخواهی ها به شکاف ظاهری اسلام خواهی و جمهوری خواهی بدل و به قصه ای ناتمام با فرصتی بیشتر بر باد رفته تبدیل و از آن همه شور و اشتیاق و انرژی بهره ای در تراز برده نشد.

اینک نیز بیم آن می رود که در صورت غفلت خدای ناکرده آنچه پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری می گذرد به تدریج به عادت تاریخی ما و همان شکا فهای غم انگیز پیل افکن تبدیل شده و نهایتا این فرصت بزرگ تاریخی به جای پیشبرد کشور منجر به گامهایی کوچک با هزینه ی بسیار و یا حتی فراتر به تعمیق تندروی و سخت گیری به مردم و فرصت سازی برای افراطی گری و نهایتا به پسرفتی غم انگیز نبدیل شود.

با توجه به شرایط موجود نکاتی را به عرض می رساند که قطعا خالی از نقد نیست. این فضای متکثر مشوقی بر طرح دیدگاه هاست و البته نگاه منتقد و تیز بین مخاطبان عزیز لغزش های متن را تصحیح خواهد کرد:

سخن نخست با رهبران اصلی جریان اصلاحی است. آنچه از آن به عنوان “مشارکت همگانی” و یا رهبری همگانی در جنبش یاد می شود، نگاهی بسیار مدرن و فرهیخته به ایجاد رابطه ای منطقی و محترم با مردم و شعور آنان است. در این نگاه مردم تعیین کننده ی اصلی و رهبران همراه و همدل و یاور و نه قیم آنانند. همین دیدگاه در قالب جنبش های مجازی در فضای اینترنت بارها مورد سنجش قرار گرفته، با قدرتمند کردن مخاطبان به عنوان عنصری فعال نه منفعل، موج ها و جنبش های بزرگی را پدیدار و میلیون ها شهروند را در فضای جهانی نقشی تعیین کننده بخشیده است.

آنچه در فضای جنبش سبز می گذرد از حیث متکثر بودن نوعی گرته برداری نوآورانه از فرهنگ و روش همین جنبش های مجازی است. به نوعی می توان گفت جنبش سبز آنچه در فضای مجازی محقق است را در فضای واقعی تمرین می کند. لذا شعارهایش نظیر “هر شهروند یک ستاد” و سپس “هر شهروند یک رسانه” نیز ملهم از همان فضا است. از این رو همچون طبیعت فضای مجازی که در تهدید آنارشی است، این جنبش نیازمند به چارچوب و مرزها و مدیریت بیشتر است؛ مدیریتی البته حداقلی اما فراتر از شرایط فعلی. به نظر می رسد در فضای جنبش سبز هنوز این موضوع مهم به خوبی جای خود را نیافته و این جنبش نیازمند بازشناسی مدیریت و چارچوب های خود است.

نکته ی ظریف دیگر آنکه در هر فضای متکثر که که افراد و جمعیت های پرشماری در آن مشارکت دارند، نقش تعیین کننده را به طور طبیعی کسانی بازی می کنند که متشکلترند. به عنوان نمونه انهدام تشکیلات رسانه ای و حلقه ی پیرامونی مهندس موسوی با همین هدف صورت گرفته است تا میدان به شکلی برنامه ریزی شده از حوزه ی تحت برنامه ریزی وی خارج شود. به طور طبیعی در انهدام تشکیلات رسانه ای و پیرامونی رهبران یک جریان متکثر، فضا به سوی کسانی هدایت می شود که متشکل ترند. این که در داخل و نیز در خارج صدای بلند تر در اختیار رسانه هایی است که با مهندس نسبتی ندارند متاثر از همین عنصر متشکل تر بودن در فضای متکثر است که برنامه ریزی شده به وقوع پیوسته است.

با تکریم جایگاه بارز مهندس میر حسین موسوی و تواضع نسبت به منزلت بزرگانی چون حجج اسلام کروبی و خاتمی انتظار می رود که اولا این بزرگان متشکل تر شوند و ثانیا نقش مدیریتی بیشتری برای خود در تعریف از چار چوب ها و مرزهای جنبش اصیل سبز قائل باشند. امروز کشور در گلوگاهی تاریخی است و مردم در حال پرداخت هزینه ی بسیار بزرگی هستند.انتظار جدی از این بزرگان است که هماهنگی بیشتری فی مابین آنان به وقوع پیوسته و همراه با مشورت سایر نخبگان دانشگاهی و حوزوی و شخصیت هایی چون هاشمی و مراجع عظام نقش محوری تری در مدیریت جنبش پذیرا باشند.

نقشی که فراتر از هر کانون دیگری، چه در داخل و چه در خارج بوده و معیار اصلی برای کانون های دیگر باشد. مردم حق دارند مطمئن باشند که در گام های استراتژیک، این بزرگان سه گانه همفکری و مشارکتی یگانه داشته اند. مردم حق دارند و چشم انتظارند تا این فرصت اصلاحی بزرگ جوانمرگ نشده وآرزوهایشان زنده به گور نشود. عدم تشکل رهبران اصلی این جنبش یعنی مهندس موسوی و خاتمی و کروبی، احتمال ربودن جریان اصلاحی را به دنبال و نتیجه ی طبیعی آن تحریف جریان اصلاحی، فرصت سوزی، و تحکیم جریان افول گراست.

سخن دوم با همراهان جنبش اصلاحی است. چنان که گفته شد سم مهلک هر جریان غیر متمرکز و همه گانی آنارشی و بی قاعدگی است. جنبش اصلاحی چنان که از تحلیل گفتمان رهبران اصلی آن بر می آید، امتداد و ارتقاء اهداف بلند انقلاب اسلامی به ویژه استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت تعریف شده است. خصلت ذاتی این جریان رو به جلو، انعطاف و فراگیری است، لذا طبیعی است که در های این جریان به سوی طیف وسیعتری از مردم و نخبگان با دایره ی وسیعی از رویکرد های فکری گشوده باشد و هر روز همراهان جدیدی را در خود پذیرا شود، اما این که افرادی و طیف های متنوعی به جنبش اصلاحی می پیوندند، نمی تواند در تباین با معیار های اولیه و اصلی جریان سبز قرار گیرد، در غیر این صورت جنبش مفهوم و هویت خود را از دست خواهد داد.

منطقی است که در این فضای متنوع و متکثر برای پیشگیری از آنارشی و از هم گسیختگی، مآلا هنجارها و چارچوب های حد اقلی که رهبران داخلی و اصلی جنبش بیان می کنند، معیار هر حرکت و رویکردی باشد. مشارکت همگانی امر مقدسی است، اما این که از هر سو پرچمی بلند شود و مردم به هر سوی و شعاری فرا خوانده شوند و یا چارچوب های اصلی محو و کمرنگ شود و مسئولیت هزینه هایی که به مردم و رهبران اصلی جنبش تحمیل می شود، مشخص نباشد، نتیجه ی روشنی نداشته و ره به ناکجا خواهد برد.

دین ویژگی جدایی ناپذیر انقلاب اسلامی و ملت بزرگ ایران است. و نیک می دانیم که هیچ جریان معارض با دین در تاریخ ایران، منجر به دست آورد قابل ذکری نشده و چه بسا که آسیب های جدی نیز بر جای گذاشته است. وقتی کیهان نماد سبز را مخملی خواند ستاد رسما و مبتنی بر حقیقت اعلام کرد که این نماد، مذهبی است نه مخملی. بعید است کسی در این نقل تردید داشته باشد. حال اگر کسانی پرچم ضدیت و عبور از وحدانیت و مذهب بر پا دارند نه تنها خدمتی به جریان اصلاحی نکرده اند بلکه با این ارتقاء ناصواب و عبور ایدوئولوژیک، ضربتی کاری بر پیکره ی جریان وارد نموده اند.

استقلال و آزادی نیز عنصر لا ینفک اصلاح طلبی است. هر چه در طول تاریخ کشیده ایم از استبداد و وابستگی بوده است. قاطبه ی مردم و نخبگان دانشگاهی و حوزوی، متدین، خداجو، دلسوز ، مستقل و آزادی خواهند. مردم ایران خوش نمی دارند که نخبگانشان نگاه به بیرون داشته باشند و این البته با بهره گیری از ظرفیت های مثبت جهانی در پیشبرد کشور متفاوت است.

امروز جریان خارج کشور در معرض تهمت و تهدید است. هیچ جریانی در ایران قابل حذف نیست مگر آنکه به دو صفت منفی لامذهبی و وابستگی متهم شود. انتظار می رود عزیزانی که در خارج از کشور عزم همراهی جریان اصلاحی را دارند، مراقبت نمایند در منش و روش به چماقی علیه جنبش بدل نشوند و مرز از قدرت ها و همپیمانانشان را محفوظ بدارد و از کسانی که وابستگی و لا مذهبی شان واضح و مبرهن است فاصله اش را حفظ کند. بایسته است جریان سبز در جبهه بندی جهانی آزادیخواه و عدالت خواه تعریف شود و در مرز بندی های منطقه ای حسابش از آپارتاید صهیونیسم و حامیانش جدا و مقاومت را از خود بداند.

امام و قانون اساسی دیگر معیارهای اصلی این جریانند. کسانی که خود را به نماد سبز مزین می کنند، هرجا که هستند اگر اعتقاد به اصالت های جریان اصلاحی دارند، طبیعی است که به قانون اساسی و هنجارهای این مردم تعلق داشته باشند و آن را محترم بدارند. آری قانون اساسی وحی منزل نیست، اما ساختارشکنی و عبور از آن نیز با چارچوب های اصلی سبز سازگاری ندارد.

نقطه ی عزیمت جنبش سبز ارتقاء کشور از طریق ظرفیت های قانونی و از فرایند قانون است. جریان اصلاحی پایان قلدری ها و فسادها و تبعیض ها و نا روایی ها و بی لیاقتی را از طریق قانون جستجو می کند. کیست که نداند مشکل اصلی در کشور ما قانون نیست، بلکه بهره گیری ابزاری از قانون و انتقال وزن حقوقی به حوزه ی حقیقی و شخصی است. اگر امام بودند، چه بسا امروز خود رای به تغییر بندهایی از قانون اساسی برای پیشگیری از تفسیر به رای آن می دادند، اما آیا کسی هست که ادعا کند ایشان رای به تغییر کلی قانون اساسی و یا تغییر نظام می دادند؟ این دیگر سخن گزافی است.

همین طور عبور از امام و اصول ایشان، تحریف سبز اصیل و تبدیل جریان اصلاحی به اقلیتی پراکنده، نا موجه و کم تاثیراست. یکی از شاخصه های اصلی مهندس موسوی که بسیاری از نسل نخست و دوم را گرد هم آورده، نخست وزیر امام بودن است. البته این سخن به مفهوم بسته بودن باب اجتهاد و ملاحظه نکردن زمان و مکان نیست، اما اگر کسانی هستند که امام را رهبر خود نمی دانند، شایسنه نیست این مولفه ی اصلی جنبش اصیل سبز را نادیده گرفته و با آن به بی مهری و تعارض برخیزند. با احترام به همگان، نمی توان نامی بلندتر و معنوی تر از امام برای جنبش سبز متصور بود. سبز در داخل و خارج در عین تکثر، موقعی موفق و اصیل است که از امام عبور نکند و همرهانش جمهوریت و اسلامیت رابه عنوان اصل همراهی همواره محترم بدارند.

نکته ی آخر پرهیز از خشونت و واقع بینی است. در هر حرکت اجتماعی کسانی موفقند که توقعات را واقعی و در چارچوب مقدورات قرار دهند و مراقب بلند پروازی های معیوب و با منشاء نامعلوم و خیالپردازانه باشند. همینطور شکی نیست که خشونت و آشوب یک دام است. در این میدان آن که مسیح وار تر و رحمانی تر است، پیروز مند تر است و خوردن سیلی، باختن میدان نیست که رسوایی حریف است.

سخن آخر با مسئولان کشور است. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی محصول بیش از یک قرن مبارزه ی مردم شریف و مسلمان ایران و صدها هزار شهید جاودان است. این نظام برای استقلال و آزادی و جمهوریت و اسلامیت و تضمین آینده ای برتر و سرفراز برای ملت و ایران عزیز برپا شد. اینک سی و یک سال پس از رو ز واقعه، در تحقق عدالت و آزادی به کدام سو روانه ایم؟ نسبت پیشرفت ما با سرمایه های مادی و معنوی فدا شده کجاست؟ صرف نظر از همه ی سرمایه های مادی، به سرمایه های معنوی، به اسلام به امام و خون های صد ها هزار شهید جوان بیاندیشید.

آیا همه ی کشورها برای این میزان پیشرفت چنین بهایی پرداخته اند؟ سیستم آپارتاید گونه ی انتخابات ما نسبتش با بسیاری از معیارهای اخلاقی و عقلی که به رای و باور مردم احترام بگذارد کجاست؟ نسبت دستگاه قضایی و امنیتی ما با عدالت علوی در سیستمی که مخالفان و منتقدانش را جبهه ی مقابل علی (ع) می داند کجاست؟ آیا مراد مردم از شعار آزادی، آزادی مسئولان برای هر چه به آن تمایل دارند و بستن و تهدید هر صدای مخالف با متهم کردن به عناد با خدا و نفاق بود؟

سالهاست که برداشتن گام های کوچک با هزینه ی گزاف عادت شده است. همچنانکه از نفت و منابع زیر زمینی کاستی های مدیریت خود را جبران کرده ایم، از آبروی انقلاب و اسلام و با پر هزینه ترین روش و منش سیاسی، کاستی ها و بی لیافتی های سیاسی و مدیریتی را سرپوش گذاشته ایم. هر از چندگاه هم که نوای اصلاحی بلند شد، به جای بهره گیری به تار و مار آن همت نمودیم. ما در عرصه ی سیاسی بسان عرصه ی اقتصادی بی حساب هزینه و مصرف، و رفتار و کار آمدیمان بسان مصرف سوخت پر هزینه و کم فایده است و بیشتر مشمول گذران امروز است تا پیشرفت کشور.

برخورد شما با منتقدان و معترضان نتیجه ی انتخابات از غم انگیز ترین نوع همین رویکرداست. تمامی آبروی انقلاب و نظام و اسلام را به صحنه آوردید تا پاسخ گوی مردم منتقد نباشید و با بدترین روش میلیون ها نفر را منکوب و بزرگانشان را بیگانه و منافق و خارجی خواندید. همراهانشان را به زندان افکنده یا در زندان و خیابان به خون کشیدید و با بیشترین هزینه ی معنوی، عبور موقت از حادثه را بر اصلاح امور کشور ترجیح دادید. چنانکه در دوران دولت دوم خرداد نیز با کارشکنی های رسوایتان یک فرصت تاریخی دیگر را از کشور برای پیشرفت و اصلاح گرفتید.

انتخابات دهم ریاست جمهوری و حوادث پس از آن فرصتی بزرگ برای اصلاح کشور و افزایش هاضمه ی نظام در تحمل منتقد بود، اما شما آن را به بدترین نحو و از بیم خود، تبدیل به شکافی ملی نمودید. حمایت مردم از اساس انقلاب را با حمایت از خود اشتباه گرفته و با نادیده گرفتن میلیون ها منتقد در لابلای بمباران یک سویه ی خبری خود را به خواب زدید. اگر می توانستید و اگر شهدای نخست انقلاب چون بهشتی و مطهری و رجایی زنده بودند امروز به جای فرزندانشان خودشان را محاکمه می کردید تا حسابتان را از گذشته جدا کرده باشید. حسادت و بغض از گذشته به ویژه از دوران امام و اصحاب و اهل بیتش در ادبیات و سلوک شما آشکار و غیر قابل کتمان است، غافل از آن که آینده با شما بهتر از آنچه امروز با مردم خود و با اهل بیت امام و انقلاب و با صحابه ی امام و روسای جمهور و نخست وزیر و وزیران و نمایندگان مجلس های گذشته کرده اید، نخواهد کرد.

این سخن نه از سر دوستی با مهندس موسوی و منتقدان و نه از سر بیگانگی با شما که از سر علاقه به پیشرفت کشور و آبروی نظام است. کشور ما در کنار موفقیت ها و فرصت های ارزشمند و درخشان که در سایه ی انقلاب اسلامی دست یافته است، از مشکلات داخلی نظیر فقر و فساد و تبعیض و تنگ نظری و تحجر رنج می برد و از قافله ی پیشرفت در حوزه های مهمی نیز جا مانده و ناپختگی سیاستمداران و خود خواهی کارگزاران و کم لیاقتی اعوان وانصار مشکلات را افزون نموده و همت ها بیش از آنکه مصروف کشور شود، وقف من و ما می شود.

از این رو در بسیاری از حوادث و فرصت ها به جای آنکه قدمی به جلو برداریم یا متوقف شده و یا سالها به عقب بر می گردیم. غمگنانه باید اعتراف کرد، از گذشته نیز درس نمی گیریم. گویا اگر سی بار دیگر انقلاب می کردیم پس از سی سال همین جا بودیم که الان هستیم. کارگزاران هر دوره می خواهند همه ی گذشته را نفی، همه ی خوبی ها را به نام خود ثبت و بدی ها و کاستی ها را به نام دیگران بنویسند و گذشته را یکسره محاکمه کنند. گویا کسی نیست که بخواهد آجری بر آجر گذشته بگذارد و همچون طفلان خراب کردن و از نو ساختن را به مذاق خود خوشتر می بینند.

تا اوضاع بدین منوال و فرهنگ کارگزارانمان چنین است و سیاستمداران و کارگزاران کمتر به هزینه هایی که به ملت و کشور تحمیل می کنند، می اندیشند در این میانه ملت و کشور است که خسارت می بیند و انقلاب و اسلام عزیز است که هزینه می دهد. پس وقت است که به خود آییم. نه، هیچ کس در این ماجراها پیروز حقیقی نخواهد بود و تا زمانی که کشور در مسیر اصلاح و پیشرفت نبوده و فضای رعب و نظامی گری و تخطئه و قهر و اتهام و تخریب حاکم باشد همه شکست خورده ایم. این به تنهایی مهم نیست که آینده چه کسانی را مقصر و چه کسانی را مظلوم می پندارد، البته خوشا به حال کسانی که در این میانه در جبهه ی مظلومانند. مهم تر آن است که چه بر سر کشور آمده و چند سال پس یا پیش رفته ایم. ای کاش پیشرفت کشور و آبروی نظام را بر خود و عبور موقت از حوادث ترجیح می دادید.

ای کاش منتقدان و حقوقشان را به رسمیت می شناختید و باب گفت و گو را به جای تهدید و تفسیق رهبرانشان که از بسیاری از شما به انقلاب صالحترند، باز و زندانیان را آزاد و فضای رسانه ای را گشوده و نسبت به مظالم رفته عذرخواهی می کردید تا عادت تاریخی کشور یعنی فرصت سوزی و سرمایه سوزی تکرار نشود. نگران میهن باشید. این گونه معلوم نیست که آیندگان نامتان را به نیکی برند، روزی که دیگر کسی به دلیل ترس یا نیاز دلیلی به ظاهر سازی نمی بیند و خیلی زودتر از آنچه فکر می کنید در معرض نقد بی رحمانه خواهید بود. همین طور باور کنید اگر عبور موقت از حادثه را همچنان ترجیح دهید چه بسا واقعه ی بعدی بزرگتر و نزدیکتر باشد همچون فاصله ی دوم خرداد ۷۶ و بیست و دوم خرداد اخیر.

بنگرید اگر شما والیان روزگار امام علی (ع) بودید، روش و منش شما برای مولایمان چه بر جای می گذاشت. امام علی ابن ابی طالب (ع) نه تنها نسبت به منتقدان خود سینه ای فراخ داشت، بلکه با ملحد ترین و محارب ترین دشمن خدا یعنی ابن ملجم چنان مشی مروت پیشه کرد که ضرب المثل تاریخ شد. خوشا به حال علی (ع) و تشیع که آن روز شما نبودید. بیم آن بود که با این رویکرد خشن و چهره های عبوس و دامنه ی تهمت پراکنی یتان کرور کرور امت را متهم و به انتقام علی (ع) خونها ریخته و زندانها از منتقدان پر و از علی (ع) حاکمی غدار ساخته شود که جز قدرت همه ی ملزومات اخلاقی و انسانی را زیر پا گذاشته است.

حال آن که ماندگاری علی (ع) به عنوان امام و الگوی زمامداران نه به اقتدار که به عدالت، شرف و اخلاق و سیره ی ایشان است و این سیاق همه ی ائمه ی ما علیهم السلام است که اگر چنین نبود نه امام که تنها امیر بودند. اینک به خود بنگرید. راستی که چقدر سیاق بسیاری از شما به سیاق جریان های سیاسی حاکم پس از پیامبر شبیه است. ممکن است مسلط بمانید، اما حق با شما نخواهد بود.

ممکن است با هزار ترفند خود را به امام عظیم الشان متصل کنید و حتی با دست درازی به فدک اهل بیت امام، اسناد موسسه را به نام خود ثبت کنید تا گذشته ی نداشته ی خود با امام را به سیاق ابوهریره تحریف کنید، اما کسی ستیزه ی شما با پیروان امام و اهل بیتش و راه و مرامش را فراموش نخواهد کرد و اگر صدها سال هم روایت این ظلمها ممنوع شود، نهایتا آنکه بازنده روضه ی این مظالم خواهد بود، شمایید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر