۱۲/۲۶/۱۳۸۸

ما هزاران تن بودیم تنها…

ما هزاران تن بودیم تنها…

. نویسنده وبلاگ «تلخ مثل عسل» در آخرین نوشته وبلاگش به مناسبت سپری شدن روزهای آخر سال ۸۸ نوشته است : هزاران تن تنها بودیم. از اسفند ٨٧ حرف می‌زنم، ناامید، غمگین. گروهی قهر کرده و به کنجی نشسته، گروهی در میانه حاضر اما سردرگم و گمگشته. فروردین ٨٨ آمد، رسید به خرداد پر حادثه و ناگهان اتفاقی افتاد. هزاران چو من، ما شدند و ما ایران شد، ایران خروشید. بغض اشک شد، ناله فریاد. فریاد ایران را تمام جهان شنید و جهان سبز شد.

میان حادثه، ما انسانی را یافتیم که برای نخستین بار در تاریخ معاصر این مرز و بوم بر عهدی که با ما بسته بود استوار ماند، تسلیم آن صحنه‌آرایی خطرناک نشد، پیروزی را برای همه خواست، شادی را برای ایران و همه شهروندان را صاحب حق دانست حتی کسی که با او مخالف است. ما در میانه سال ٨٨ معمار ایران فردا را یافتیم، فراتر از آن ما راه را یافتیم. پس چندین سال حیرانی، راه سبز امید فریاد رسای میلیون‌ها ایرانی شد

من به سال هشتاد و هشت رنج برده‌ام، خون دیده‌ام، بغض کرده‌ام برای یاران دربندم، اشک ریخته‌ام برای آنان که دژخیم، سبزی روحشان را تاب نیاورد. سال٨٨ سال سختی بود با این حال سال بدی نبود. در این سال ما راه‌مان را یافتیم، امید‌مان، غرور و هویت‌مان، ما مرد نقاش را یافتیم که بشارت‌مان داد به روشنایی. روح ما روشن شد، از تاریکی به‌در آمدیم و ما شدیم. این ما حالا قرار است سال ٨٩ را با صبر و استقامت پیش ببرد، باشد و بماند و ببالد زیرا که سبز ماندن، سرنوشت ماست…هر چه که شود، من سال ٨٨ را همیشه دوست خواهم داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر