۱/۲۹/۱۳۸۹

متن سخنان خاتمي در بيست ‌و هشتمین مجمع عمومی شورای هیروشیما منتشر شد

متن سخنان خاتمي در بيست ‌و هشتمین مجمع عمومی شورای هیروشیما:
ثبات ظاهری که در اثر ارعاب و سرکوب حکومت‌های خودکامه در یک کشور برقرار می‌شود پایدار نیست

. ادامه راه سبز«ارس»: بعد از آنکه از سفر سید محمد خاتمی رئیس‌جمهور سابق کشورمان برای شرکت در بیست‌و هشتمین مجمع عمومی شورای هیروشیما – ژاپن جلوگیری شد، متن سخنرانی وی که قرار بود در نشست آن مجمع ایراد شود، منتشر شد.

در بخشي از متن سخنراني اينگونه آمده است: «حضور و برگزاری اجلاس شورای تعامل در هیروشیما در واقع ادای احترام نه تنها به مردم مظلومی است که در یک لحظه در جهنم افروخته توسط آدم‌کشان مغرور سوختند، بلکه نشانه تلاش برای یافتن و تبدیل جهان سرشار از ستم و تبعیض و خشونت و سلطه و استبداد به جهانی است که انسان -هر انسانی- در آن محترم باشد و جنگ و خشونت جای خود را به همدلی و همراهی و تحمل و برخورداری انسان -هر انسانی- بدهد.»

به گزارش وب سایت بنیاد باران متن کامل سخنرانی سید محمد خاتمی که قرار بود وی آن را در بیست و هشتمین مجمع عمومی شورای هیروشیما – ژاپن ایراد کند، به شرح زیر است:

به نام خدا

هیروشیما تنها یک شهر در کشور ژاپن نیست، بلکه عنوانی است تداعی کننده دردها، دلهره‌ها و رنج‌های بشر و هشدار دهنده به سرنوشت انسان و آنچه بر او گذشته است و طبعاً آنچه باید باشد.

در اثر انفجار اولین بمب اتمی در لحظات پایان جنگ جهانی دوم، شهر هیروشیما و نیز ناکازاکی ویران شد و ساکنان مظلوم آن با دل آزارترین وضعی از پا در آمدند و آسیب دیدند و هنوز هم آثار رنج و درد آن فاجعه برجا است.

و شگفت اینکه این فاجعه تابسوز در‍ ژاپن رخ داد. ژاپنی که زبان فکر آن زبان شعر است و شعر ژاپنی از طرفی بیان کننده استعارات ملموس و طبیعی است و از طرف دیگر شرح احوال درونی انسان.

همدلی و همزبانی با طبیعت و معاشقه با کوه و ابر و باد و باران و گل و جان پاک انسان در کمتر فرهنگ و زبانی نظیر فرهنگ ژاپنی وجود دارد.

طبیعی است که انسان ژاپنی باید بیش از همه مردمان دیگر نگران از دست رفتن طراوت زندگی و سبزه و بهار و بارش آبشار و رویش شکوفه‌های خندان و نیز خاکستر شدن انسان که وجودش از همه طبیعت زیباتر و برتر است باشد. به‌خصوص که تجربه تلخ و دردآور هیروشیما و ناکازاکی را تجربه کرده است.

حضور و برگزاری اجلاس شورای تعامل در هیروشیما در واقع ادای احترام نه تنها به مردم مظلومی است که در یک لحظه در جهنم افروخته توسط آدم‌کشان مغرور سوختند، بلکه نشانه تلاش برای یافتن و تبدیل جهان سرشار از ستم و تبعیض و خشونت و سلطه و استبداد به جهانی است که انسان -هر انسانی- در آن محترم باشد و جنگ و خشونت جای خود را به همدلی و همراهی و تحمل و برخورداری انسان -هر انسانی- بدهد.

آنچه در سال ۱۹۴۵ در هیروشیما رخ داد حکایت‌گر فاجعه عظیم و بی‌سابقه در تاریخ انسان بود، تاریخی که گرچه سرشار از جنگ و خونریزی و ویران‌گری بوده است، ولی این بار ابعاد فاجعه قابل مقایسه با آنچه تا آن روز رخ داده است نبود.

چندی پس از فاجعه هیروشیما و ناکازاکی قطب دیگر قدرت مسلط زمانه یعنی شوروی سابق نیز اولین آزمایش اتمی خود را انجام داد و از آن پس تمامی جهان در میان دو قطبی قرار گرفت که اولاً هر دو اساس رابطه خود را با دیگران سلطه قرار داده بودند و ثانیا مجهز به سلاحی بودند که روز به روز ویرانگرتر و هولناک تر می شد و دیری نپایید که ذخایر اتمی دو قدرت بزرگ که بعدها چند کشور دیگر هم به آن پیوستند چنان افزایش یافت که می توانست چندین بار کره زمین را ویران کند.

از آن پس نیز جنگ سرد همه جهان را در حالت بیم توأم با بهت فرو برد و پیمان‌های نظامی با محوریت قدرتهای اتمی سایه‌ای هولناک‌تر از ابر ویران‌گر ناشی از انفجار بمب در هیروشیما و ناکازاکی بر سراسر کره زمین گسترانید.

پس از فروپاشی یک قطب قدرت، قطب باقی‌مانده دیگر قدرت با توهم یکه‌تازی همچنان فضای وحشت را بر سر عالم و آدم نگاه داشتو از زمان سقوط شوروی تاکنون بارها شاهد دخالت‌های پرهزینه قدرت برتر باقی‌مانده از دوران جنگ سرد در کشورهای مختلف و تلاش برای تحمیل خواست‌های او بر جهان و حتی تهدید به‌کارگیری سلاح هسته‌ای و شیمیایی از سوی او بوده‌ایم.

دخالت‌های نظامی، کودتاهایی که در دوران جنگ سرد هم سابقه داشته است، اعمال یک‌جانبه میل و اراده خود بر دیگران با داعیه واهی رهبری جهان آزاد نمونه هایی از وضعیت ناگواری است که همه بشر را گرفتار کرده است.

از جانب دیگر شاهد تشدید پدیده‌ای خطرناک بوده‌ایم که نگرانی ناشی از آن و فجایعی که به‌بار می‌آورد کمتر از ویرانی بمب اتمی نیست، یعنی پدیده زشت تروریسم در چهره وحشت‌آفرین اخیر آن. امری که خود سبب شده است تا قدرت‌های پرمدعای کنونی به بهانه مبارزه با تروریسم روز به روز وضع را بغرنج تر و مشکل را عمیق تر کنند.

آنچه در میانه غایب است خیرخواهی و صلح در جهان امروز است.

صلحی که خواست همه مصلحان بزرگ بشری و هدف دعوت پیامبران بزرگ و درون مایه فرهنگ‌ها و تمدن‌های بشری بوده است و مگر نه اینکه قرآن کریم همه مؤمنان را به دخول در وادی صلح دعوت می‌کند.

صلح با خود، صلح با دیگران و صلح با جهان و طبیعت و مگر ندای دل‌انگیز کتاب اشعیای نبی جان هر انسان صلح‌طلبی را نوازش نمی‌دهد که ”او در میان اقوام داوری خواهد کرد و اقوام بسیاری را سرزنش خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خود را برای خیش و نیزه‌های خود را برای اره خواهند شکست. قومی بر قوم دیگر شمشیر نخواهد کشید و دیگر جنگ نخواهد بود.“

و مگر چنانکه اشاره کردم فرهنگ ژاپنی به‌خصوص با تلفیق آیین بودایی و شینتو زیباترین ترانه‌های صلح را نمی‌نوازد؟

شاید کمتر کلمه‌ای دل‌انگیزتر و احساس برانگیزتر از کلمه صلح باشد، ولی در واقعیت تاریخ آنچه بیشتر غلبه داشته است حالت‌ستیز و جنگ و ناامنی بوده است که در دوران معاصر به‌خصوص با دست‌آوردهای شگفت‌انگیز تکنیک که وقتی در اختیار قدرت‌هایی قرار گیرد که مصلحت بشر را در استیلای بی‌چون و چرای خود بر عالم و آدم می‌دانند وحشتناک خواهد بود دلهره‌آورتر هم شده است.

دلهره جنگ و دغدغه صلح‌آمیر تازه‌ای نیست. ادیان بزرگ به صلح فراخوانده‌اند و جنگ را نکوهش کرده‌اند و در دوران مدرن نیز کم نبوده‌اند بزرگانی که جنگ، این بلیه همیشه بشری را سخت نکوهش کرده‌اند.

کانت، فیلسوف بزرگ آلمانی رساله مشهور خود را ”صلح دائم“ (Perpetual Peace) یا (Zum ewigen Frieden) نامید و در آن گفت:

”پادشاهی که از سربازان خود در جنگ‌های تهاجمی برای عظمت خود یا کشورش استفاده می‌کند موجودات عاقل را به عنوان وسیله صرف برای غایت مورد نظر به کار می‌برد. “ به نظر کانت ارتش‌های منظم حاضر به جنگ باید به مروز زمان ملغی شوند زیرا اجیر کردن افراد انسانی برای کشتن یا کشته شدن متضمن این است که آنها به عنوان وسایل صرف در دست دولت به کار بروند و این نمی‌تواند به آسانی با حقوق بشریت که مبتنی بر ارزش مطلق موجودات عاقل من حیث هی است سازگار باشد.

ولی علی‌رغم این آرزوها و ایده‌آل‌ها جنگ همچنان وجود دارد و هنوز حتی گام‌های مثبتی در جهت نابودی مخوف ترین سلاح‌هایی که بشر تاکنون پدید آورده است برداشته نشده است.

صلح نیازمند جان‌های صلح‌طلب است و بیش و پیش از هر چیز باید حاکمان برخوردار از این فضیلت باشند.

اما به هر حال در این زمینه باید گام‌های عملی برداشت و انتظار از مجمعی چون شورای تعامل انتظاری بیش از اظهار‌نظرهای بی‌پشتوانه اجرایی و اکتفاء به نظر و عدم اقدام عملی در زمینه‌های مختلف است.

در اینجا اجازه می‌خواهم تا پیشنهاد خود را در مورد مؤثرتر کردن نقش شورا مطرح کنم.

من پس از طرح گفتگوی تمدن‌ها که مورد اقبال جامعه جهانی قرار گرفت و هیاهوی جنگ تمدن‌ها را در عالم به محاق برد در سال ۲۰۰۱ و بعد از فاجعه ۱۱ سپتامبر که جنگ‌افروزان با عناوین فریبنده دم از ائتلاف برای جنگ زده بودند در مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیشنهاد ائتلاف برای صلح بر پایه عدالت را به عنوان نظریه تکمیلی گفتگوی تمدن‌ها دادم همین‌جا بگویم صلح میوه‌ای است که تنها و تنها بر درخت عدالت خواهد روئید و تا هنگامی که عدالت چه در عرصه ملی و در رابطه حکومت‌ها با مردم و چه در عرصه بین‌المللی غایب باشد نمی‌توان انتظار صلح واقعی را داشت.

ثبات ظاهری که در اثر ارعاب و سرکوب حکومت‌های خودکامه در یک کشور برقرار می‌شود پایدار نیست و حاصل آن افزایش کینه و نفرت و محروم شدن انسان‌ها از همه حقوق و حرمتی است که در خور آنند و نیز در عرصه بین‌المللی صلحی که متکی بر قدرت ویرانگر سلاح‌های مخرب و سیاست‌های اشغال و سرکوب و تحریم باشد نیز حاصلی جز جدایی هر چه بیشتر ملت‌ها از یکدیگر و زمینه ساز پرورش روش‌های خشونت‌آمیزی چون تروریسم نخواهد داشت. و یکی از علل مهم ناکامی طرح‌های مختلفی که برای صلح عرضه می‌شود کم‌توجهی به عنصر عدالت است.

پیشنهاد ائتلاف برای صلح در هیاهوی خشونت و خشم آن روزها آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفت. ولی اینک در جمع شما نخبگان خیرخواه و مورد احترام جامعه جهانی آن را تکرار می‌کنم و اعلام می‌دارم که مرکز گفتگوی تمدن‌ها آمادگی دارد که با بررسی همه جانبه موضوع و بهره‌گیری از نظر و تجربه صاحب‌نظران طرحی را در این زمینه آماده کند تا پس از بررسی آن در اجلاس سال آینده به صورت منشوری در آید و به سازمان ملل متحد و سازمان‌های مهم و مؤثر بین‌المللی و اتحادیه‌های مختلف در اروپا و آسیا و آفریقا و آمریکا و نیز بین‌المجالس کشورها عرضه شود تا برای آن ضمانت اجرا پدید آید و پشتوانه سنگین و موجه شورای تعامل ضامن آن خواهد بود که آن را به سازمان‌ها و نهادهای ذی ربط بقبولاند.

از سوی دیگر خاورمیانه را به‌حق باید بحرانی‌ترین نقطه عالم دانست. باز هم پیشنهاد ما این بود که خلع سلاح جهانی را می‌توان از خاورمیانه شروع کرد. امروز در این نقطه بحرانی زرادخانه‌های اتمی موجود و نیز کلاهک‌های اتمی از سوی بعضی از پیمان‌ها و اتحادیه‌های نظامی در انبارهای بعضی از کشورهای منطقه ذخیره شده است، تهدید و دلهره را روزافزون کرده است.

شورا می‌تواند طرح خود را برای خاورمیانه خالی از سلاح‌های هسته‌ای در کمیته‌ای تهیه کند و از سوی سازمان ملل و جامعه جهانی مسؤولیت اجرای آن را بپذیرد.


In the Name of God


Hiroshima is not only a city in Japan; it also invokes painful memories of human suffering. It warns of the fate of humans and what they have endured.

In the last moments of the Second World War, Hiroshima and also Nagasaki were destroyed by atomic bombs and their innocent residents perished and suffered in the most heart-wrenching manner. The effects of the pain and suffering from that catastrophe are still evident today.

It is unbelievable that this unbearable catastrophe occurred in Japan. A Japan whose intellectual language is that of poetry, a poetry which beautifully portrays vivid and natural metaphors and conveys the inner sentiments of humans. Coexistence and compassion with nature, affection for mountains, clouds, wind, rain, flowers and the pure spirit of humans is rarely seen in other cultures and languages as it is seen in language and culture of the Japanese.

It is natural that the Japanese would be more worried about the loss of the refreshing sense of life—the season of spring, pouring of the waterfalls, and beautiful blossoms—and incineration of humans, who are also a greater and beautiful part of nature. This is especially the case since Japan has had the bitter and painful experience of Hiroshima and Nagasaki.

The presence of the InterAction Council in Hiroshima is not only a homage to the innocent people who were incinerated in the fires stoked by arrogant killers, but is also a recognition of the efforts of transforming a world full of cruelty, discrimination, violence, oppression and injustice to a world in which all humans are valued and war and violence give way to compassion, cooperation and coexistence between all humans.

What happened in Hiroshima in 1945 was an unprecedented disaster in the history of humanity. Even though this history is filled with wars, destruction and bloodshed, but this time the scope of the disaster was not comparable to what had ever happened until that day.

Shortly after the Hiroshima and Nagasaki disasters, the other ‘superpower’ of the time, meaning the former Soviet Union, conducted its first nuclear test. After that, the whole world was placed in a bipolar order in which both poles had based their relationship with others on force and were armed with a weapon that was becoming more destructive and terrifying by the day. It was not long before the nuclear reserves of the two super powers – which were later joined by a few other countries – reached such a level that it was capable of destroying the planet several times over.

After that, the Cold War covered the world in a fog of horrified shock and military alliances revolving around the nuclear powers cast over the entire world a shadow more horrifying than the mushroom cloud cast over Hiroshima and Nagasaki.

After the collapse of the Soviet Union, the remaining superpower, under the illusion of unrivaled invincibility, continued to spread the shadow of fear over the world. As a result from the end of the Cold War until now, we have witnessed many times its costly interventions in different countries and its continued striving to impose its will on the world, and even going so far as to threaten to use nuclear and chemical weapons. Military intervention, coup d’états (that were also seen during the Cold War), unilateral imposition of their will on others and an empty claim to be the leader of the free world are all examples of the unpleasant situation which all humans have been confronted with.

On the other hand we have witnessed an exacerbation of a dangerous phenomenon which is no less worrying and destructive than the atomic bomb. This phenomenon is terrorism, especially in its most recent horrifying forms. This has also given the current arrogant powers an excuse to further aggravate and deepen the crisis the world finds itself in.

What is missing in today’s world is peace and compassion—a peace that has been the desire of all great peacemakers in history and the aim of the calling of great prophets and the essence of cultures and civilizations. The Holy Quran invites all believers into the realm of peace. Peace with oneself, peace with others, peace with the world and with nature. Is it not that the book of Isaiah the Prophet caresses the soul of all peace-loving people with its statement that “He will judge amongst the tribes and chastise many tribes and they will break their swords for ploughs and their spears for saws. One tribe will not pull a sword on another and there will no longer be wars.”

And, as I mentioned before, is it not the Japanese culture, especially with its combination of Buddhist and Shinto values, that plays the sweetest song of peace?

There are not many words that resonate as strongly and are as emotionally fulfilling as peace. However, in reality, what has prevailed in history has been conflict, war and insecurity. In modern times, especially with incredible technological achievements which when used by powers who see the good of humanity in their unquestioned and unchallenged domination of the world, this situation has worsened.

Fear of war and concern for peace is nothing new. Great religions have called for peace and have condemned war, and in modern times the great figures who have denounced war are not few. Immanuel Kant, the great German philosopher, in his famous work entitled “Zum ewigen Frieden” (Perpetual Peace) states that: “Kings who use their soldiers in offensive wars for their own grandeur or territorial expansion are using intelligent beings as mere tools for the attainment of their desired goal”. In Kant’s view, standing armies ready for battle must be abolished with time, because hiring human beings for killing and being killed requires that they become mere tools in the hand of governments. This does not sit well with human rights, which recognizes the absolute value of intelligent beings in and of themselves.

However, despite these wishes and ideals war still exists and we have not even taken positive steps towards eliminating the most horrific weapons that humans have created. Peace needs peace-loving spirits and more than ever before we need our rulers to be endowed with this virtue. In any event we are to take practical steps in this direction which is the world expectation from such an important body as the InterAction Council.

I would like permission to express my proposal for making the role of the Council more influential. In 2001, I made the proposal for the Dialogue among Civilizations, which was met with great fondness in the international community. It was intended to reduce the commotion of “Clash of Civilizations” which had particularly arisen after the September 11th catastrophe, at a time when warmongers were using misleading labels to create alliances for war, before the General Assembly of the United Nations I make a proposal for an alliance for peace based on justice, as a complementary theory to the Dialogue among Civilizations. Here I would like to reiterate my belief that peace is a fruit which will only grow on the tree of justice. And until justice—whether on the national arena and in the treatment of governments of its own people or on the international arena—is absent we cannot expect real peace to take hold. Perceived stability which is brought about by fear and oppression will not be lasting and it will only result in the increasing of resentment and hatred and depravation of humans of all their deserved rights and integrity.

In the international arena a peace that is based on the destructive force of devastating weapons and policies of occupation and repression and sanctions will not bear any result except creating ever more distance between nations and grounds for breeding violence and terrorism. One of the most important reasons that the various proposals for peace have failed is that they do not pay enough attention to the factor of justice.

This proposal for an alliance for peace was not given its due the attention in the commotion of violence and anger prevailing at that time. But now, in this gathering of well-intentioned and internationally respected figures, I will repeat this proposal and announce that the Foundation for Dialogue among Civilizations is ready to undertake comprehensive analysis of this issue and call upon the thoughts and experiences of experts to prepare a plan in this field so that after it is considered in the meetings of next year it can be codified as a charter and presented to the United Nations and other important and influential international organizations and associations in Europe, Asia, Africa and America as well as within parliaments so that it will be given enforcement mechanisms. The strong backing of the InterAction Council will ensure that such a proposal will be accepted by the relevant organizations and institutions.

The Middle East is rightfully considered the most crises prone region in the world. In this regard our proposal has been that the world’s nuclear disarmament can start from the Middle East. Today there are nuclear arsenals in this region and nuclear warheads are stored in the some of the region’s countries by some military alliances, which have added to the threat and concern. The Council can prepare a proposal for a Nuclear-Free Middle East in a committee and take on the responsibility of its implementation on behalf of the United Nations and international community.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر