۶/۱۹/۱۳۸۹

محتشمی پور: از اسلام سیاه طالبانی در خدمت قدرت، بیزاریم

محتشمی پور: از اسلام سیاه طالبانی در خدمت قدرت، بیزاریم

. ادامه راه سبز(ارس): فخرالسادات محتشمی پور بیست و پنجمین عریضه خود را در آخرین روز ماه مبارک رمضان خطاب به دادستان نوشت. او در این نامه با تاکید بر اینکه هنوز ضعیت نگه داری مصطفی تاج زاده نامعلوم است نوشت: ” بیست و پنجمین عریضه در بیست و ششمین روز بازداشت مجدد همسرم، سیدی از تبار شجاعانِ دیار سلمان پاک. جرمش؟ شکایت از کودتاگران نظامی و انتخاباتی. وضعیتش؟ نامعلوم. محل نگهداریش؟ مجهول. پاسخ به سؤالات همسر و خانواده اش؟ غیرممکن. با این همه صدایش رسا بی لکنت مثل همیشه.”

وي در بخش ديگري نوشته است: «امروز بعد از خواندن نامه آقا عبدالله مؤمنی، چیزی بر دانسته هایم افزوده نشد ولی بر درد و اندوه و تحسّر و تأثرم چرا. من در آخرین روز ماه رمضان از اسلام سیاه طالبانی که می تواند از یک مسلمان ابزاری بسازد در خدمت قدرت، بیزاری جستم بعد از خواندن نامه عبدالله، عبدالله برادر شهید و همسر و پدرِ همسر و فرزندان برادر شهیدش. نامه عبدالله، نامه حمزه و هزاران نامه نانوشته که در صندوقچه دل ها مانده منتظر ارسال. »

به گزارش کلمه متن این عریضه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللّهم غشّنی فیه بالرّحمة وارزقنی فیه التّوفیق والعصمة وطهّر فلبی من غیاهب التّهمة. یا رحیماً بعباده المؤمنین.

عریضه بیست و پنجم در بیست و نهم رمضان المبارک
از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به : دادستان تهران

سلام آقای دادستان

این ظاهرا آخرین عریضه من در رمضان امسال است. بیست و پنجمین عریضه در بیست و ششمین روز بازداشت مجدد همسرم، سیدی از تبار شجاعانِ دیار سلمان پاک. جرمش؟ شکایت از کودتاگران نظامی و انتخاباتی. وضعیتش؟ نامعلوم. محل نگهداریش؟ مجهول. پاسخ به سؤالات همسر و خانواده اش؟ غیرممکن. با این همه صدایش رسا بی لکنت مثل همیشه و من همسرش، که او را برگزیده ام برای یک عمر همراهی، وقتی که مردانه پای در راه هواداری حقیقت گذاشت، با او پیمانی ناگسستنی بستم برای همگامی و به او قول دادم صدایش باشم و پیام رسانش باشم. حالا او بیست و شش روز است که با محمد آقا در نمی دانم کجا هم اتاق است. شاید کسی هر روز از آنان بپرسد: کاری ندارید؟ چیزی نمی خواهید؟ و آنان لابد می خندند. خواست پرنده ای که پرواز را از او دریغ داشته اند به راستی چیست؟ و ماهی که آب را و انسان که هوای آزاد را و آسمان را و خورشید و ماه و ستارگان را از او دزدیده اند؟ آنان می خندند لابد و روحشان را بلندتر و بلند تر به پرواز در می آوردند برفراز جایی که شما قرنطینه شان کرده اید. چرایش را نمی دانم. شما هم که می دانید بیست و شش روز است که روزه داری می کنید و امساک می کنید در ابرازش. چرا؟ چرایش را می دانم. می دانستم و امروز بعد از خواندن نامه آقا عبدالله مؤمنی، چیزی بر دانسته هایم افزوده نشد ولی بر درد و اندوه و تحسّر و تأثرم چرا. من در آخرین روز ماه رمضان از اسلام سیاه طالبانی که می تواند از یک مسلمان ابزاری بسازد در خدمت قدرت، بی زاری جستم بعد از خواندن نامه عبدالله، عبدالله برادر شهید و همسر و پدرِ همسر و فرزندان برادر شهیدش. نامه عبدالله، نامه حمزه و هزاران نامه نانوشته که در صندوقچه دل ها مانده منتظر ارسال. نامه عبدالله که ایمان و استواری همسرش، همسر شهید او را مدد رساند برای آزاده ماندنش و اسیر نفس نشدنش و نه گفتن به بازجو وقتی از او خواست پای دروغ فقط یک امضا بگذارد. یک امضاء! خیلی های دیگر هم حاضر نشدند به این امضاء رذیلانه تنها برای ادای انسان های آزاد را درآوردن، تن دردهند. عبدالله، سرافراز به زندان برگشت و خداوند آنان را که خواری این مرد را خواستند خوار کرد. میردامادی و امین زاده و صفایی و مصطفای من، شاکیان از کودتاگران نیز به زندان بازگشتند و دیگرانی که بازجوها از خریدن تکه ای از روح پاکشان ناامید شدند و دارند برای بقیه هم شاخ و شانه می کشند و برات آزادی را که ما یاد گرفته ایم از کس دیگری طلب کنیم که از همه خلایق بی نیاز است، جلوی چشم آنان تکان می دهند و آنان را به راهی که جز ضلالت نیست، می خوانند. بازجوها هر روز ناامید تر می شوند چون بالاخره این قوای مستقل باید جواب خلق الله را بدهد آقای دادستان نه جواب از ما بهتران حقیر مفلوک را، جواب ما را هم نخواهد بدهد باید جواب دنیا را بدهد و بگوید بد، بد است در همه عالم و ظلم، ظلم است در تمام عالم و برای توجیه بدی ها و ستم ها، همه قدرت ها و حکومت ها استعداد لازم را دارند. چه گوانتانامو و ابوغریب سازها و چه کهریزک و رجایی شهر و اوین سازها. برای خشونت و اقدامات غیرانسانی نیز همه صاحبان قدرت توجیه و بهانه به وفور دارند و لابد همه نظام ها فارغ از اعتقاداتشان به مصلحت خویش و حفظ خویش می اندیشند.

آقای دادستان

نامه عبدالله را چند باره بخوانید و نامه حمزه را نیز و بروید در بند عمومی به دیدنشان و آنان را تحسین کنید که انسانیتشان را و شرفشان را به خواست اهریمنی انسان نماهای کثیف، نفروختند و پس از فروافتادنشان به مدد حق یا علی گفته برخاستند. تشویقشان کنید آقای دادستان و از خانواده شان نیز تقدیر کنید برای همه ایستادگی هایشان و برای از دست ندادن امید و ایمان. همین امروز قدر این بزرگی ها و شرافت ها را بدانید. همین امروز که بازار دین فروشی سکّه است و اخلاق به ثمن بخس معامله می شود در مکّاره شهوت قدرت و هوس حکمروایی بر آدم هایی که دل هایشان از مصائب روزانه خون است. همین امروز قدر بدانید این شجاعان را که فردا نامشان بر تارک تاریخ آزادی خواهی و عدالت طلبی ایرانمان درخششی جاودانه خواهد یافت.

به محبس عزیزان تاجزاده و نوری زاد هم سری بزنید. اگر اجازه دارید و می توانید یا اگر شرم حضور مانع نیست. اگر می توانید چشم در چشم آنان بدوزید و بگویید: آقایان متهمین! گله ای شکایتی مشکلی چیزی ندارید؟ خواسته ای تمنایی شرم نامه ای توبه نامه ای ندامت نامه ای و یا هر چیز دیگری که بتواند ما را از این مخمصه نجات دهد؟؟؟ شما را به محبس همسر نازنین من راهی هست؟ راهتان می دهند آقای دادستان؟ سؤالات من عجیب که نیست برایتان؟ برای ما همه عجایب عادی شده. ما همه شده ایم آلیس که قصه هایش را در سرزمین عجایب می خواندیم و سرگرم می شدیم. فردا روز، با قصه های غریب ما عده ای سرگرم می شوند.ما به عجایب عادت کرده ایم آقای دادستان. شما چطور؟ شما که دیواری از دیوار نهادهای مدنی کوتاه تر پیدا نکردید که نرسیدن صدایشان را موجب تصویب مواد موهن لایحه به اصطلاح حمایت از خانواده دانستید. خوب شد نگفتید خفقان مرگشان باعث شد این ننگ بر دامن آنان که باید نماینده مردم باشند، بنشیند. خفقان مرگ را از قوای نظامی و انتظامی بپرسید چگونه ارزانی ان جی اوها کرده اند پس از کودتای انتخاباتی. یادتان رفت خودِ ضعیفه های قرن جدید را هم محکوم کنید که عده ای شان شب و روزشان به اشک و ناله و نفرین می گذرد در سوک لاله های پرپرشان و عده ای سعی صفای محبس عزیزانشان می کنند و مروه دادکده بیدادستان هر روز. و شب کوفته از کوفتن درب های بسته و ناامید از ستاندن داد، در بستر می افتند. بعضی از این ضعیفه ها هم به دفترخانه ها مراجعه می کنند برای دادن رضایت محضری به شویشان برای بارانداختن کشتی هوسشان در سرایی دیگر و تحیّر سردفتردار را صورت کبود و اشک چشم و لنگی پای مجروح به تأثر تبدیل می کند. آه ضعیفه های سرزمین من! مادرانتان در عصر مشروطه چه رؤیاهای شیرینی که برایتان نداشتند. حالا داستان های هزار و یک شب را در پی فروریختن بنای هر کاخ کوچک خوشبختی می توان دوباره نوشت. و زن موجود همیشه محکوم و همیشه مظلوم. و زن ابزاری برای سلطه مرد و زن آفریده ای برای اطفاء شهوت جاودانه حیوان صفتان شکم باره.

حالم به هم می خورد از حال این روزهای مردانی خاموش از این دیار آقای دادستان که چشم بر واقعیت های دورو برشان می بندند و تن به مذلّت می دهند و از آنان که رندانه دنبال توجیه این ستم مضاعف به زن هستند. زن. اقتدارگرایان خشونت طلب باید از زنان ایران انتقام بگیرند. حق با آنان است. زن. زن ایرانی که نسلی غیور و آزادی خواه تربیت کرده است. سبزهایی سروگون که در برابر هیچ مخلوقی سر تعظیم فرود نمی آورند. نسلی جاوید که تا قرن ها بعد، آوازه سبزی و آزادگیش در تاریخ خواهد ماند. باید از ما انتقام بگیرند انتقام ایستادگیمان را در برابر ناحق و انتقام صدای بلندمان را که دنیا می شنود و خدا می شنود و فرشتگان خدا. آقایانی که فکر می کنند راه میان بُر برای رسیدن به بهشت را خوب بلدند در آن بیراهه ها وقتی گرفتار دام های سخت بلا شدند تازه می فهمند که حکم ابدی و ازلی از آن خداست نه بنده های دون و حقیری که از نطفه گندیده ای آفریده شده اند. آری نطفه ای گندیده. و چه زود فراموش می کنند آدم ها که نامشان نسیان را یادآور می شود.

آقای دادستان

قصه غریبی است قصه این روزهای ما. قصه هایی که نوشته می شود و خوانده می شود و خواننده مسلمان دلش می خواهد محل اتقافات واقعه جای دیگری باشد غیر از ایران اسلامی. درست مانند بچه هایی که دلشان می خواهد خشونت های خانه شان متعلق به خانه همسایه باشد. دستشان درد نکند مجلس نشینان هدیه ارجمندی به زنان و دخترانشان دادند. اما من در آستانه عید رمضان دوست داشتم زیبا نویسی کنم ولی واقع نگاری ترجیح مرجّح صاحب این قلم است به پاس قداست قلم. به امید بخشایش همه سهوها و خطاها و گناهان این ماه و همه روزهایمان. همان ها که او خود شاهد است بر انجامشان اصرار نداشته ایم.

یا رحیماً بعباده المؤمنین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر