۸/۱۲/۱۳۸۹

چرا با علوم انسانی مخالف اند؟!

چرا با علوم انسانی مخالف اند؟!

. ادامه راه سبز(ارس): سرانجام آموزش مهم ترین رشته های علوم انسانی در ایران متوقف شد . زمزمه متوقف کردن این رشته ها درست پس از انتخابات سال گذشته کلید خورد .زمانی که دولتمردان ایرانی دلیل آگاهی جوانان، زنان و مردان ایرانی و حضور فعالانه آنها در عرصه اجتماع به ویژه در تجمع های اعتراضی پس از انتخابات را به “علوم انسانی ” ارتباط دادند.

آنها این گونه تعبیر می کردند که گسترش این علوم است که هزاران هزار معترض را به عرصه اجتماع آورده است.جوانان، زنان و مردانی که دیگر نمی توانستند حرفهای عوام فریبانه دولتمردان را بدون چون و چرا بپذیرند و در ذهنشان “چرایی” نسبت به پدیده های مختلف و رویدادها شکل گرفته بود .

پس از یک سال و نیم از گذشت آن روزها سرانجام ابوالفضل حسنی ،مدیر کل دفتر آموزش عالی هفته گذشته اعلام کرد : « پذیرش دانشجو در ۱۲ رشته دانشگاهی در رشته علوم انسانی فعلا متوقف می شود . تا سر فصلهای این دورس بازنگری شوند.»

البته قبلا بارها گفته شده بود که در این بازنگری آنها قصد دارند تئوری های اساسی این رشته ها را تغییر دهند و با مبانی اسلامی و بومی جامعه انطباق دهند .

اسامی رشته ها هم قابل حدس بود «حقوق،مطالعات زنان،حقوق بشر،مدیریت،مدیریت فرهنگی و هنری،جامعه شناسی، علوم اجتماعی،فلسفه،روانشناسی،علوم تربیتی و علوم سیاسی».یعنی تقریبا همه علوم انسانی.


علوم انسانی ، علوم ممنوعه

مقام رهبری و برخی دیگر از مسوولان نظام نیز از لزوم بازنگری محتوای آموزشی علوم انسانی بارها سخن گفته اند .

رهبری در چهارم شهریور ماه سال گذشته از «تحصیل حدود دو میلیون نفر از سه و نیم میلیون دانشجو در رشته‌های علوم انسانی» انتقاد کرد،محتوای آموزشی علوم انسانی را «نگران کننده» خواند و گفت«بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هایی است که مبانی آن ها مادیگری و بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بی اعتقادی به تعالیم الهی اسلامی شده و به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی منجر خواهد شد.

دیگر مسوولان نظام هم به دنبال این سخنان گفتند که محتوای برنامه‌های آموزشی در این رشته ها با مبانی دینی هماهنگی ندارد و پایه و اساس آن‌ها بر پایه مکاتب غربی عموما مادی تنظیم شده و نیاز است که محتوا و متون درسی این رشته‌ها با توجه به مبانی عقیدتی دینی و بومی بازنگری شود.

در دادگاه های دسته جمعی متهمان حوادث پس از انتخابات هم بارها از علوم انسانی و نقش مخرب آن نام برده شد . سعید حجاریان ، سعید شریعتی و محمد عطریانفر در اعترافات شان به نقش مخرب این علوم تاکید کردند و آنها را علوم اومانیستی غربی نامیدند که در تغییر رفتار سیاسی دانشجویان اثر گذار بوده اند .

مقام رهبری همچنین در سفر اخیر خود به قم نیز از مراجع و استادان حوزه های علمیه خواست تا «خلاء نظری» در زمینه علوم انسانی را با «نظریه پردازی» بر اساس متون مرجع دینی و به شیوه حوزه های علمیه پر کنند.

در لابلای سخنان برخی از مقامات ارشد نظام و دولتمداران می توان خواند که آنها اکثریت دانشجویان و فضای غالب بر دانشکده های علوم انسانی و اجتماعی را بر اساس گزارش های محرمانه با آنچه «مبانی نظام» می دانند، مخالف و مغایر دیده و از گسترش آن در میان دانشجویان «نگران» هستند.

گسترش جنبش های اعتراضی و نهادهای مستقل دانشجویی در سال های اخیر نیز انعکاس این نگرانی هاست و نشان می دهد که افزایش نارضایتی های سیاسی و فکری در میان استادان و دانشجویان به معضلی جدی برای اقتدارگرایان تبدیل شده اند و یکی از راه حل های آن نیز از نظر دولتمردان توقف رشته های علوم انسانی عنوان شده است .

تغییر در علوم انسانی با چه هدفی انجام می شود ؟

اما بازنگری در محتوای آموزشی علوم انسانی و هماهنگ کردن آن با مبانی دینی و بومی، دلیلی که برای توقف صدور مجوز آموزش این علوم اعلام شده است، با چه هدفی صورت می گیرد ؟

مصباح یزدی که برخی او را پدر معنوی دولت محمود احمدی نژاد نام داده اند، دلیل این بازنگری را به صریح ترین شکل ممکن توضیح می دهد: «حوادث بعد از انتخابات ضعف علوم انسانی در دانشگاه‌ها را بر ملا کرد. چرا که تفکر براندازی نظام اسلامی محصول اندیشه اساتیدی است که از سالیان گذشته چنین تئوریسین‌هایی را تربیت کرده‌اند.»

به عقیده او «علیرغم تأکیدهای رهبر انقلاب هنوز عده‌ای ضرورت اسلامی‌سازی علوم انسانی را باور ندارند. اگر به این ضررورت باور و اعتقاد داریم، باید در گام اول مفاهیم علوم انسانی را بررسی و نقادی، و سپس آنها را از دیدگاه اسلامی تبیین کنیم.»

مصطفی تاجزاده، زندانی سیاسی در ملاقات با همسرش در باره توقف رشته های علوم انسانی و نظرات مصباح یزدی این چنین ابراز عقیده کرده است : «محکومیت این اقدام غیر ملی و ضد علمی و طالبانی توسط همه فرهیختگان به ویژه دانشگاهیان لازم است.»
او ادامه داده است :«همواره گفته ام آقای مصباح و مریدانش نهاد دانشگاه را پدیده ای غربی و مضر به حال دین و میهن می دانند که نقشی جز سست کردن مبانی اعتقادی دانشجویان ایفا نمی کنند. به همین دلیل همواره خواهان تعطیل شدن این نهاد آزادی خواه و عدالت طلب بوده اند، اما چون جرأت و قدرت تعطیلی دانشگاه را ندارند و نیاز کشور به فارغ التحصیلان فنی و پزشکی و .. جدی تر از آن است که بتوانند آن را نادیده بگیرند و خود نیز از تربیت چنین متخصصانی عاجزند، مجبورند دانشگاه را چون خار در چشم تحمل کنند.»

به گفته تاجزاده پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ و از میدان به در کردن اکثر قریب به اتفاق رسانه ها و تریبون های مستقل و منتقد و سرکوب منتقدان تک صدایی شدن جامعه و حکومت،مصباح و یارانش فرصت را مناسب دیدندکه به سراغ علوم انسانی بروند.

او تاکید کرده است :«ظاهر مسئله تلاش برای اسلامی کردن این علوم است اما باطن آن تعطیلی تمام رشته هاست. درحقیقت تمامیت خواهان ایرانی بیش و پیش از آن که با علوم انسانی مخالف باشند با حقوق انسانی مخالفند و در این توهم به سر می برند که دانشگاه به طور اعم و این رشته ها به طور اخص نسل جوان و فرهیخته را منتقد اسلام تحمیلی- تکفیری و معترض نسبت به وضع موجود و سیاست های کشور بار می آورد. غافل از آن که بی برنامگی، روزمرگی، فساد، خویشاوندسالاری و در یک کلام بی کفایتی در اداره امور، موجب اعتراض اکثریت قاطع مردم شده است و انتقادها اختصاص به دانشگاه ها یا دانشجویان علوم انسانی ندارد.»

حذف “چرایی “ممکن نیست

به گفته دیگر کارشناسان، این مقدار غضب نسبت به علوم انسانی برای این است که ، آموزه های این علوم مبتنی بر تئوری های حق مدارانه و مبتنی بر حقوق شهروندی است .مبانی که هنوز بیشتر به نفع مردم و حقوق آنان است تا حکومتها .

در علوم سیاسی و جامعه شناسی به طور مثال بارها به تجزیه و تحلیل قدرت و حکومت، تاریخچه مبارزه با حکومت های مستبد و نحوه اعتراضات مردمی به حاکمان وقت و مقاومت حاکمان در برابر اصلاحات بارها اشاره شده است یا در رشته مطالعات زنان دانشجو با خواندن تئوری ها خیلی زود متوجه تبعیض های آشکار و نهان در قوانین و جامعه بر ضد زنان می شود . مبانی که خواسته های اقتدارگرایان با آن مخالف است .

این کارشناسان اما معتقدند آموزش علوم انسانی،در هر سطح و با هر پسوندی زمینه را برای پرورش ذهن نقد کننده نمی بندد و همواره جای سوال و چرا را حتی با پسوند” اسلامی” و “بومی” در ذهن آموزش گیرندگان باقی می گذارد پس “چرایی” را نمی توان از ذهن آموزش گیرندگان دور کرد حتی با حذف علوم انسانی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر