۱۱/۲۴/۱۳۸۹

به آئین سبـــــــــــز خود پای بند باشیم

سکوتی مهیب تر و بلند تر از هر فریاد:
به آئین سبـــــــــــز خود پای بند باشیم

ادامه راه سبز(ارس): کیست که در راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ حضور داشته باشد و به حضور خود نبالد؟ کیست که پس از این همه از حضور در آن تجمع مسالمت آمیز پشیمان باشد؟ روزهایی را بیاد بیاورید که که رسانه‌های جهان در تسخیر جنبش سبز بودند. روزهایی که سکوت ایرانی، توانست گفته‌ها و نوشته‌ها را تسخیر کند و رسا‌تر از همهٔ فریاد‌ها به گوش همگان برسد. براستی با آن تجمع مسالمت آمیز و آن سکوت سهمگین به کدام ذهن بیدار رسوخ نکردیم؟ کدام قلب مهربان را تسخیر نکردیم و بر کدام لوح سپید سکوتمان را ننوشتیم؟

آن روز‌ها، راهپیمایی ۲۵ و ۲۸ خرداد ۸۸، تراز جدیدی را از ایران و ایرانی به افکارعمومی معرفی کرد. شاید هیچکدام از رفتارهای جمعی ایرانیان در سالیان پس از انقلاب نتوانسته بود تا این حد افکار عمومی را با خود همراه سازد و نظر جهان را به خود جلب کند. همه اقرار کردند که این مردم به دنبال رای خود آمده بودند و غیر حق خود، چیزی نمی‌خواستند. حتی اقتدارگرایان و اصحاب خشونت هم در مقابل عظمت این روز تسلیم شدند و تا به امروز نتوانسته‌اند خدشه‌ای به اصل آن وارد کنند و تنها برای فریب اذهان و عوام فریبی، سعی می‌کنند تا خواسته‌های مردم را به نوعی من درآوردی تفسیر کنند و خاطر خود را بفریبند.

هیچکس نمی‌تواند جمعیت ۲۵ خرداد۸۸ را انکار کند، اما آنچه آن جمعیت را ماندگار کرد و آنچه این راهپیمایی به آن مشهور شد، رفتار مسالمت آمیز و سکوت مهیب و سرسام آور مردمی بود که دوست و دشمن را مقهور خود ساخت. شاید اگر راهپیمایان ۲۵ خرداد به دام خشونت حاکمیت می‌افتادند، تجمع ۲۸ خرداد و تجمعات دیگر تکرار نمی‌شدند و جنبش سبز این گونه ریشه نمی‌دواند و پا نمی‌گرفت. همین که دختران و زنان این همه در تجمعات جنبش سبز پر رنگ و موثر حاضر می‌شدند، تائیدی دیگر بر فضای سالم و مسالمت آمیز آن تجمعات بود.

جامعه‌شناسان می‌گویند آنچه یک جنبش را ماندگار می‌کند، خواسته‌ها و آرمان‌های آن نیست، بلکه شیوهٔ رفتار و شناسه‌های عملی اوست. تاریخ یک جنبش هم، کمتر به خواسته‌های زمانی و مکانی کنشگران می‌پردازد و اغلب داستان رشادت‌ها و گذشت‌های آن را روایت می‌کند. حتی هویت یک جنبش هم با رفتار او شکل می‌گیرد. بی‌دلیل نیست که خیلی‌ها دلیل خشم کشورهای تونس و مصر را به تمامی نمی‌دانند، اما نوواژهٔ «روز خشم» را همه می‌فه‌مند. حتی کسانی هم که با دلیل خشم آن‌ها موافق نیستند، نمی‌توانند روز خشمشان را انکار کند.

بر همین سیاق، معلوم نیست خواسته‌های جنبش سبز تا چه اندازه برای مردمان دیگر مهم و قابل درک باشد. حتی معلوم نیست این خواسته‌ها تا کی ادامه دارند و تا چه اندازه درست‌اند، اما مسالمت آمیز بودن، «راهپیمایی سکوت» و سبزبودن جنبش، ورای خواسته‌ها برای همه قابل فهم است و ابراز همدلی جهانیان با ما ناشی از همین است. آنچه جمعیت ۲۵ خرداد را ماندگار کرد و ریزش سرکوبگران را و همدلی جهانیان را سبب شد، سکوت بود. «سکوت» بود که در تجمع ۲۵ خرداد، مرز‌ها را در نوردید و فرای گفته و رنگ، پیام ملت ایران را به عالم و آدم بازگفت و جنبش سبز را جهانی کرد.

پیش از آنکه جنبش‌های عربی واژهٔ «روز خشم» را باب کنند، ایرانیان دروازه‌های خشم خود را به روی حاکمان گشوده بودند. خشمی که از جنس سکوت بود و سکوتی که سرشار از ناگفته‌ها بود. در وضعیتی دشواری که جنبش‌های ایرانی دارند و در حالی که «حاکمیت به صد زبان از جنبش می‌خواهد سکوت‌اش را بشکند و مسالمت آمیز بودن خود را انکار کند» و به دام خشونت بیافتد تا راه سرکوب را هموار کند، هیچ تجمعی نباید به دام خشونت بیافتد. خشونت خواستهٔ خشونت طلبان است و اگر داغی را تسکین می‌دهد، صد داغ تازه می‌آفریند. به آئین سبز خود پای بندباشیم.

آل طاها

۲ نظر:

  1. می ترسم که نترسم…

    مرا ترساندی که فریاد نکنم. مرا ترساندی که اعتراض نکنم. مرا ترساندی که فکر نکنم. مرا ترساندی که که نگاه نکنم… و من ترسیدم و نکردم.

    مرا ترساندی از مثل تو نبودن و مثل خودم بودن. مرا ترساندی از بودن. ترساندی از نبودن و من ترسیدم و بودم و نبودم.

    اما مرا نترسان از نفس کشیدن. من اگر نفس نکشم خودم می میرم. این دیگر ربطی به ترسیدن یا نترسیدن از تو ندارد.

    من ، این همه سال مانده ام و کشیده ام و چشیده ام، فقط برای این که روی سنگ فرش خیابان های شهرم بمانم. بوی شهرم را تنفس کنم، در آغوش نا امن شهرم زندگی کنم. من اگر طاقت نبودن در خیابان های شهرم را داشتم که الان اینجا نبودم.

    من، حتی اگر فریاد نکنم، حتی اگر اعتراض نکنم، حتی اگر فکر نکنم و نگاه نکنم، روی سنگفرش خیابان های شهرم راه خواهم رفت و اگر خیال می کنی می شود این را هم با ترساندن از من گرفت پس وای به حال من اگر بنشینم و از ترس مردن بمیرم.

    مرا نترسان از نفس کشیدن. وقتی حاصل ترسیدن و نترسیدن یکی است، من انتخاب می کنم که نترسم. می دانی؟ ربطی ندارد به خط و ربط و رنگی. من بیش از هر چیزی، دلم برای نفس کشیدن میان مردمم تنگ شده. این حتی شاید ربطی به تو ندارد. من دیگر از هیچ چیز قدر خجالت جای خالی خودم نمی ترسم.

    پاسخحذف
  2. از خاکم و همخاک من از جان و تنم نیست
    انگار که این قوم غضب هموطنم نیست
    اینجا قلم و حرمت و قانون شکستند
    با پرچم بیرنگ بر این خانه نشستند
    پا از قدم مردم این شهر گرفتند
    رای و نفس و حق همه با قهر گرفتند
    شعری که سرودیم به صد حیله ستاندند
    با ساز دروغی همه جا بر همه خواندند
    با دست تبر سینه این باغ دریدند
    مرغان امید از سر هر شاخه پریدند
    بردند از این خاک مصیبت زده نعمت
    این خاک کهن بوم سراسر غم و مهنت
    از هیبت تاریخی اش اوار به جا ماند
    یک باغ پر از افت و بیمار به جا ماند
    از طایفه رستم و سهراب و سیاوش
    هیهات که صد مرد عزادار به جا ماند
    از مملکت فلسفه و شعر و شریعت
    جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند
    دادیم شعار وطنی و نشنیدند
    اواز هر ازاده که بر دار به جا ماند
    دیروز تفنگی به هر ایینه سپردند
    صدها گل نشکفته سر حادثه بردند
    خمپاره و خون بود و شب و درد مداوم
    با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم
    ان دسته که ماندند از ان غافله ها دور
    فرداش از این معرکه بردند غنائم
    امروز تفنگ پدری را در خانه
    برسینه فرزند گرفتند نشانه
    از خون جگر سرخ شد اینجا رخ مادر
    تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر
    فرسود هوای وطن از بوی خیانت
    از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت
    این قوم نکردند به ناموس برادر
    امروز نگاهی که به چشمان امانت
    غافل که تبر خانه ای جز بیشه ندارد
    از جنس درخت است ولی ریشه ندارد
    هر چند که باغ از غم پاییز تکیده
    از خون جوانان وطن لاله دمیده
    صد گل به چمن در قدم باد بهاران
    می روید و صد بوسه دهد بر لب باران
    ققنوس به پا خیزد و با جان هزاره
    پر میکشد از این قفس خون و شراره
    با برف زمین اب شود ظلم و قساوت
    فرداش ببینند که سبز است دوباره

    سروده هیلا ص

    پاسخحذف