نمآهنگ زيباي «دريا! آتش درون» با شعری از فريدون مشيری
دریا، صبور و سنگین...
می خواند و می نوشت :
من خواب نیستم !
خاموش اگر نشستم ،
مرداب نیستم !
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم ؛
روشن شود که آتشم و آب نیستم !
می خواند و می نوشت :
من خواب نیستم !
خاموش اگر نشستم ،
مرداب نیستم !
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم ؛
روشن شود که آتشم و آب نیستم !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر