۷/۱۱/۱۳۸۸

آقای میرحسین موسوی عزیز!

آقای میرحسین موسوی عزیز!

ادامه راه سبز «ارس»: هر گاه آخرین سخنان شما را در برنامه گفتگوی ویژه خبری سیما، که خدا انصافشان دهاد، به یاد می‏آورم، با خود می‏اندیشم: آن روز هیچ نفهمیدیم که چه لحظات شیرینی را به وداع نشسته‏ایم. یادتان هست؟ رو به دوربین که آنسویش دل‏های امیدوار تک تک ما بود نگاه کردید و گفتید که این آخرین دیدار ماست و از این پس ارتباط ما باهم قطع می‏شود و همانجا پیمان استقامت بر راهی که آغاز کرده‏ایم را استوار کردید و همدیگر را به خدا سپردیم.

پیمایش راه سبز امید از مدت‏ها پیش آغاز شده بود و کشش همین راه بود که عزم‏ها را بر شرکت در انتخابات جزم کرده بود. راستش نمی‏دانم این بار چه شد که سر بلند کردیم و رو به سوی امید بازگرداندیم. شاید مدت‏ها بود که به دنبال راه امنی می‏گشتیم که تعبیری جز خودش نداشته باشد و مختص خودمان باشد و اکنون آن را پیش رویمان می‏دیدیم. خیلی‏ها می‏گفتند کسانی که با انتخابات قهر کرده بودند این بار قهر خود را شکستند و آمدند. ولی من بر این باورم که حتی این قهر نیز در بطن خود قهر نبود، بلکه این قهر، تقوای سیاسی مردمی پاک نهاد بود که نه سر ستیز با نظام و دولتمردانش را داشتند و نه آنچه را که بود می‏پسندیدند.

نمی‏دانم آیا سکوت بیست ساله شما نیز از این جنس بود یا نه. هر چه بود راه سبز امید ما را به هم رساند؛ این را وقتی فهمیدم که شنیدم حتی یکی از آشنایان که تنها رایی که بعد از انقلاب به صندوق ریخته رای "نه" در سال 58 بود، این بار با نوشتن نام شما با جمهوری اسلامی نیز آشتی کرده است. راستی هنر و تدبیر کدام دولتمرد سال‏های گذشته چنین آشتی و امیدی را برای این سرزمین به ارمغان آورده بود؟ بیانیه‏های شما سخنان ماست که با ادبیات زیبای شما بیان می‏شوند و چون آبی گوارا بر دل‏های خسته از دروغ و ریای ما می‏نشینند.

حتی مطمئنم آنان که از راه سبز امید خشمگین‏اند نیز بیانیه‏هایتان را به دقت می‏خوانند و در دل تحسین می‏کنند و به رویشان نمی‏آورند! آن‏ها را می‏خوانند و از آن‏ها می‏آموزند، اما دریغ که سنگینی غرور و کینه، راه را بر شعف درونی آن‏ها بسته است. با این همه از چهره آن‏ها می‏توان خواند که چه حسرتی در دل دارند از اینکه خود را از این راه نورانی بر کنار می‏بینند. با اینکه بر کنار نیستند و فقط باید بخواهند تا خود را بر آن دریابند. اینها را از آن رو نمی‏نویسم که تحسینتان کنم، نیازی نیست.

می‏دانم از شنیدن صدای گام‏های مردم در پی خود هراسانید، حق هم دارید. می‏خواهم بنویسم تا بدانید که رهنوردان سبزاندیش این راه، میانه‏ای با پیروی کورکورانه ندارند و با تاکید بر این امر از نگرانی شما بکاهم. این راهی است که خداوند قلوب رهنوردانش را به هم ربط داده (انهم فتیه آمنوا بربهم وزدناهم هدی؛ و ربطنا علی قلوبهم اذقاموا) و بی‏نیاز به دانستن نام و نشان هم، یکدیگر را می‏شناسند و در می‏یابند. از همین رو بوده که ملاقات باشکوه مردم ایران باهم رقم خورده است و شما نیز در این ملاقات درخشیده‏اید.

دولت مجعول فعلی با سیاست‏های معمول خود به هیچ رو نمی‏تواند و نخواهد توانست به صرف استعمال الفاظ‏، نسیم مهر و عدالت بر این سرزمین بوزاند، چرا که خود بر این دو نعمت سخت محتاج است و آدمی در می‏ماند که بر حال ایشان گریه کند یا خشم بگیرد؟

در پایان می‏خواهم بگویم که هر چند در اثر بی مهری سیمای غیر ملی وهمچنین در اثر عدالت‏سوزی دولت و به دلیل منع تجمعات یا ایراد سخنرانی، از دیدن چهره شما و شنیدن صدای گرمتان محروم شده‏ایم و گاهی به شدت دلمان برایتان تنگ می‏شود، اما بر این باوریم که این راه را بازگشتی نیست و ای کاش تا فرصت هست آن‏ها نیز به صدای وجدان بیدار خود گوش فرادهند و زانوی تلمذ و فروتنی بر زمین بزنند و در برابر آنچه که دیر یا زود رقم خواهد خورد، به لجاج و ستیز مقابله نکنند.

به شما و همه همراهان سبزاندیش میهن در هر جای دنیا که باشند سلام می‏کنم.

یک رهنورد راه سبز امید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر