۸/۲۰/۱۳۸۸

یکسال حبس برای "مجید مقیمی" که زیر بار حرف زور نمی‌رفت!...

برای "مجید مقیمی" که زیر بار حرف زور نمی‌رفت...


مجید کسی رو نداشت؛ فقط یک مادر پیر که از پسر چهار سالش نگهداری می کرد؛ ده روز زودتر از ما بازداشت شده بود؛ می گفت تمام این ده روز کتکش زدن اما چیزی رو گردن نگرفته؛ کاری هم نکرده بود که گردن بگیره؛ کنار یک موتور در حال سوختن عکس گرفته بود؛ ما که رسیدیم هنوز تو انفرادی بود؛ یک سیاه چال تمام عیار تو زیر زمین پلیس امنیت؛ بالاخره طاقتش که طاق شد به افسر نگهبان گفت که اعتصاب غذا می کنه؛ چند ساعت بعد انداختنش تو سلول ما؛ 12 متر سلول برای 13 نفر. می گفت مادرش حتما تا حالا دق کرده؛ در تمام این مدت بهش اجازه نداده بودن با بیرون از زندان تماس بگیره که حداقل خبر زنده بودن و دستگیر شدنش رو بده؛ راستش کسی رو هم نداشت؛ یک مادر پیر که از پسر ده سالش نگه داری می کرد.

مجید تو اون سیاه چال غنیمتی بود؛ یک دقیقه هم ساکت نمی شد؛ می گفت حالا که شما اومدین فکر می کنم تو بهشتم؛ انفرادی بدجوری اذیتش کرده بود ولی روحیه عجیبی داشت؛ اصلا نفهمیدم روی پایبندی به چه چیزی اینقدر مقاوم بود؛ نه مذهبی بود و نه غیر مذهبی؛ مثل خیلی دیگه از ما؛ آدم ایدئولوژیکی نبود؛ راستش اگه بفهمم اصلا معنی «ایدئولوژی» رو هم نمی دونه تعجب نمی کنم؛ اصلا سیاسی نبود؛ ولی انگار درستش کرده بودن واسه مقاومت؛ به قول خودش زیر بار حرف زور نمی رفت. مدام تکرار می کرد که «کارشون غیرقانونیه؛ حق ندارن این همه مدت من رو بی خبر اینجا نگه دارن»؛ بعد انگار که با خودش قراری می گذاشت تکرار می کرد «اگه من از اینجا خلاص بشم کوتاه نمیام؛ شکایت می کنم، پدرشون رو در میارم».

فقط سه روز تو اون سیاه چال با هم بودیم؛ تو همین مدت شاید ۳۰۰ بار داستانش رو تعریف کرد؛ همون روایتی رو که بعدها شنیدم توی دادگاه هم عینا تکرار کرده بود. وقتی به اوین منتقل شدم از هم جدا شدیم و دیگه ندیدمش تا روزی که قرار بود آزاد بشم. درست در لحظه خروج از سلول به هم برخورد کردیم و فقط فرصت کرد با سرعت شماره تلفن خونه رو تکرار کنه. فهمیدم باید زنگ بزنم اما متاسفانه شماره قطع شده بود؛ هرقدر هم دنبال آدرس گشتم به جایی نرسیدم؛ با شماره تلفن خالی به شما آدرس نمی دن؛ گویا تلفن هم به اسم خودشون نبود؛ شاید هم به اسم همون مادر پیری بود که از پسر چهار ساله اش نگهداری می کرد.

دیگه ازش خبری نداشتم تا اینکه توی خبرها خوندم وقتی تعدادی از نماینده های مجلس برای بازرسی از وضعیت زندان ها به اوین رفته بودند هیچ کس جرات نکرده از شرایط گلایه کنه. -گویا بازجوها همه رو تهدید کرده بودند- اما یک نفر بازی رو به هم زده بود؛ خودش بود؛ اصلا تعجب نکردم؛ روحیش هنوز هم مقاوم بود؛ هنوز هم زیر بار حرف زور نمی رفت؛ جلوی تمام بازجوها بلند شد بود و از شکنجه هایی که تحمل کرده بود حرف زده بود تا جایی که گویا قدرت الله علیخانی حالش بد شده بود و زندان رو ترک کرده بود. بعد از اون هم خبر دادند که خود (قاضی) مرتضوی اومده دنبالش و به مکان نامعلومی منتقلش کرده.

مجید کسی رو نداشت؛ فقط یک مادر پیر که از پسر چهار سالش نگهداری می کرد؛ وقتی خبر ادامه شکنجه هاش رو خوندم از خودم خجالت کشیدم؛ چرا این همه مدت در موردش ننوشته بودم؛ این بیرون خیلی ها هستند که می تونن جای خانواده مجید رو پر کنند؛ یا دست کم به مادر پیرش دلداری بدن؛ فقط باید صدای مجید رو از اعماق سیاه چال های اوین به گوششون رسوند. اگر از مادر «مجید مقیمی» اطلاعی دارید تنهاش نذارید، پسر خردسالش حتما بی تاب دیدار پدره.

ضرب و شتم، شکنجه و حكم یکسال حبس به جرم حضور در یک عکس:
گزارشی از وضعیت مجید مقیمی، یکی از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات

ادامه راه سبز«ارس»: جمعی از اعضای کميته گزارشگران حقوق بشر، روز گذشته با حضور در منزل مجید مقیمی، ضمن همدردی با خانواده این زندانی سیاسی، آخرین اطلاعات در مورد وضعیت کنونی او را دریافت کردند.

گزارشگران حقوق‌بشر: مجید مقیمی، یکی از متهمانی است که در دادگاه‌های رسیدگی به اتهامات عوامل دخیل در حوادثپس از انتخابات, مورد محاکمه قرار گرفت. او دارای فرزندی 10 ساله به نام محمد متین است و سابقه‌ی هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته است. صبح روز 7 تیرماه، سه نفر که خود را ماموران وزارت اطلاعات معرفی می‌کردند با حضور در منزل مقیمی، پس از تفتیش وسایل شخصی و بستن چشمان مجید مقیمی، وی را بازداشت نموده و از منزل خارج کردند.

بنابه گفته‌ی خانواده مجید مقیمی، وی به مدت 12 روز در پلیس امنیت گیشا نگه‌داری ‌شده است. در این مدت، وی با ضرب و شتم و شکنجه مواجه بوده به حدی که یک طرف بدن وی کاملا سیاه شده و او مدت‌ها از ناحیه‌ی دنده دچار درد شدید بوده است. پس از گذشت 12 روز، مقیمی به قرنطینه‌ی زندان اوین انتقال می‌یابد. وی در تماس‌های خود با خانواده‌اش از شکل بازجویی‌ها در قرنطینه‌ی اوین سخن گفته است. در این بازجویی‌ها، دست‌ها، پاها و چشمان وی را بسته و در حالی که وی را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند،او را وادار نمودند متن اعترافنامه ای را امضا کند. به گفته وی، سرانجام زمانی که او را تهدید به آزار و اذیت مادر و اعضای خانواده‌اش می‌کنند، اعتراف می‌کند که در تظاهرات شرکت کرده است.

وی سپس به بند عمومی اندرزگاه 8 زندان اوین منتقل می‌‌شود. گزارش‌های دریافتی حاکی از وضعیت نه چندان مناسب این بند است. مجرمان با جرایمی چون قاچاق، قتل و کلاهبرداری در این بند نگهداری می‌شوند. این درحالی است که در آيين نامه اجرايي سازمان زندانها، اصل تفكيك جرايم به عنوان يك اصل اساسي مورد تاكيد قرار گرفته است. عدم امکانات پزشکی و دارویی با توجه به ابتلای تعدادی از زندانیان این بند به بیماری آنفولانزا، و همچنین محرومیت از آب گرم از جمله مشکلات دیگر اندرزگاه 8 زندان اوین است.

مجید مقیمی در سومین جلسه از دادگاه‌های علنی، مورد محاکمه قرار گرفت. اتهاماتی که در متن کیفرخواست علیه وی قرائت شد، شامل "مشاركت در تخريب احراق اموال دولتی، عمومی، خصوصی و عكسبرداری از متهم در حين احراق و ارتكاب جرم،‌ اقدام عليه امنيت كشوراز طريق اجتماع و تباني با هدف بر هم زدن امنيت عمومی، فعاليت تبليغي عليه نظام مقدس جمهوری اسلامی ايران از طريق شركت در تجمعات غير قانونی و ايجاد شبهه جعل و تقلب در نتيجه انتخابات و سلب اعتماد عمومی نسبت به حاكميت و نيز اخلال در نظم عمومي از طريق بلوا،‌ آشوب و حركات غير متعارف" بوده است. همچنین در این دادگاه وی به عنوان "يكی از عوامل اصلی اغتشاشات اخير" معرفی شد و در نهایت به یکسال حبس تعزیری محکوم گشت.

این درحالی است که تنها مدرک موجود از این متهم عکسی است که در موبایل شخصی وی موجود بود و او را در کنار موتورسیکلتی سوخته نشان می‌داد. این عکس در دادگاه مزبور نمایش داده شد. لازم به ذکر است همچون بسیاری از زندانیان دیگر، مجید مقیمی نیز از حق انتخاب وکیل محروم بود و برای وی وکیل تسخیری تعیین شد. در حال حاضر پرونده او به شعبه‌ی سی و ششم دادگاه تجدیدنظر استان تهران ارجاع داده شده است و در حال بررسی است.

شبكه خبر ۲۵ مرداد ۸۸ سومین جلسه بیدادگاه فله ای متهمین بعداز انتخابات: مجید مقیمی، متولد 1350، درباره اتهاماتی از جمله مشاركت در تخریب و آتش زدن اموال عمومی و خصوصی، اقدام علیه امنیت كشور، فعالیت تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، ایجاد شبهه جعل و تقلب در انتخابات، سلب اعتماد عمومی نسبت به حاكمیت و نظام، اخلال در نظم عمومی، ایجاد ترس و وحشت در جامعه، از خود دفاع كرد. این متهم كه در تاریخ 7 تیر 88 در خیابان نواب تهران دستگیر شد، اظهار داشت: انگیزه خاصی از شركت در تجمعات نداشتم و تحت تاثیر جو و فضای ایجاد شده قرار گرفتم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر