تاريخ هم صبور است و هم افشاگر
. ظهر روز شانزدهم آذر 88 در تهران باران نم نم مي باريد و زمين و آسمان با لطف بي اندازه يي به هم در آميخته بودند. كاش مي شد فهيمد كه وقتي آسمان بر زمين مي بارد چه مي خواهد بگويد؟
در آن روز لطيف قرار بود مطابق وعده ي علي فضلي فرمانده ي سپاه سيد الشهداي استان تهران به دانشجويان گُل بدهند. او گفته بود: تدابير ما تدابير فرهنگي است و قصد داريم در 16 آذر گُل هديه كنيم!
اما از اين سر تا به آن سر ِ خيابان انقلاب و خيابان هاي فرعي‘ سرهنگ و سرباز و نيروهاي امنيتي چيده بودند و با "تدابير سرهنگي" همه ي مسيرها به ميدان انقلاب و دانشگاه هاي اصلي تهران را بسته بودند.
آسمان در حال تيره شدن بود و خبرها حكايت از قصد فرماندهان كل قوا و مقامات لشكري و كشوري براي سركوب جنبش دانشجويي داشت. سركوبگران‘ وجداني حاكم بر درونشان نيست. قدرت‘ جاه طلبي‘ ثروت‘ مقام و شهرت محرّك آنها است و وامي داردشان كه به خشونت روي آورند چون از "تغيير" هراسانند.
طبق گزارش ها از هشت صبح نيروهاي انتظامي و نظامي و شبه نظامي ( برخي بچه هاي بسيج بعد از جنگ!) از ماشين ها پياده شده و اطراف خيابان هاي اصلي و فرعي و درون دانشگاه ها‘ جا به جا‘ مستقر شده بودند. مهاجمان موتورسوار نيز در حال گشت زني و يورش مداوم بودند.
مي شد به چشم هاي هيولاي از حدقه در آمده ي آنها نگاه كرد؛ خشمناك و عصباني. قواي خشم و وهم شان دست به يكي كرده بودند و سراپايشان را به هم ريخته بودند. هم چنين مي شد به چشم هاي دانشجويان جوان نيز نگريست ؛ چشم هايشان از اميد مي درخشيد. آنان يك صدا مي گفتند: دانشجو بيدار است از ديكتاتوري بيزار است.
افسر پليس در بلندگويش فوت كرد و گفت: متفرق شويد و گرنه دستور حمله مي دهم. درگيري درگرفت. نظاميان و شبه نظاميان مسلح به طرف شهروندان و دانشجويان يورش آوردند‘ انواع گاز اشك آور پرتاب كردند‘ تفنگ هايشان را رو به آسمان نشانه گرفتند و تير هوايي شليك نمودند. گويي خدا را در آسمان ابري هدف گرفته بودند.
با باتوم مي زدند به بدن و بر سر ِ دختران و پسران دانشجو و حتا پيرمردهايي كه در حمايت از جنبش سبز ملي شعار مي دادند و فرياد مي زدند: زنداني سياسي آزاد بايد گردد.
صداي تيراندازي هوايي كم و بيش شنيده مي شد. افراد جمعيتِ معترض‘ مي دويدند و نيروهاي سركوب‘ سر به دنبالشان گذاشته بودند. ماشين هاي شخصي ‘ تاكسي ها و منازل‘ عده يي از مردم و دانشجويان را پناه مي دادند‘ عده يي هم بازداشت مي شدند‘ بشدت كتك مي خوردند و به اسارت مي رفتند.
خون در رگ هايم درد گرفته بود و قلبم چنان تند مي زد كه صدايش در گوش هايم هوار مي كشيد. هر چه قلبم سرعت مي گرفت نفسم تنگ تر مي شد. از خودم مي پرسيدم: آيا مي شود رفتار و سرشت مهاجمان و نظاميان را تغيير داد؟ مي شود شان و شخصيت و جايگاه آنها را بالا برد؟ به گونه يي كه روبروي ملت خود قرار نگيرند؟ و به خود جواب مي دادم: كم كم و با مبارزه ي فرهنگي و فرسايشي‘ با افشاگري مستمر و با صبوري و شكيبايي‘ مي شود. ما مي توانيم.
برغم تشديد سركوب‘ مراسم اعتراض دانشجويان نه تنها در هشت دانشگاه اصلي تهران كه در هشتصد دانشگاه سراسر ميهن‘ با شكوه برگزار و پرچم و نمادهاي سبز بر سر در ِ برخي دانشگاه ها برافراشته شد. نيز اين سخن تازه ي "ميرحسين" سينه به سينه گشت كه " ملت بزرگ ايران نتيجه ي انتخابات درجه ي دو انتصابي را نمي پذيرد".
امثال او و آيت الله هاشمي رفسنجاني كه چشم بيدار مردم زمانه ي ما هستند شايد بهتر از همه مي دانند كه خطاب به رهبران و زمامداران مي گويند: ملت نخواهد بايد برويم.
سي سال پيش ‘از خاك و خفقان كنده شديم اما دوباره بر خاك و خاكستر نشستيم. سرزمين كهن ايران‘ حكومت هاي زيادي را از سرگذرانده و در لابلا و بايگاني تاريخ‘ قرار داده است. هر حكومتي را نوبتي است تا آن گاه كه گم و گور شود در تاريخ.
0 نظرات :: تاريخ هم صبور است و هم افشاگر
ارسال یک نظر