بر مجروحان حوادث پس از انتخابات چه می گذرد: «زندگی، زخم ، عفونت و امیدواری»؛ با دیدن زندگی هر مجروح هزار بار در دل می گویم کشته شده ها خیال شان راحت شده؛ اما کسی که جانش گلوله خورده ، نخاعش قطع شده، زخم بستر گرفته و قدرت راه رفتن و حتی حرف زدن از او گرفته شده چگونه می خواهد زندگی کند؟ در این یک ساله بر کسانی که در جریان حوداث پس از انتخابات مجروح شده اند؛ تیر خورده اند، چه دردی را متحمل شده اند و بر خانواده هایشان چه گذشته است؟ ادامه مطلب...
انتشار متن کامل ویرايش دوم منشور جنبش سبز: «نسخه اولیه این منشور در بیانیه ۱۸ میرحسین موسوی آمده بود. آنزمان موسوی صاحبنظران را به نقد و بررسی این منشور و کمک به تقویت و تنقیح آن دعوت نمود. پس از آن بیش از یکصد نفر از کارشناسان و صاحبنظران حوزه‌ های مختلف پیرامون منشور نقدها و بررسی های خود را ارایه کردند. نسخه ویراسته شده به امضای امضای موسوی و کروبی رسیده شده بود و به امانت نزد شورای هماهنگی راه سبز امید قرار گرفته بود تا در موقع مقتضی منتشر شود.» ادامه مطلب...
روزی که پا در عرصه مبارزه با سیاه پرستان گذاشتم، به خوبی از سرنوشت احتمالی خود آگاه بودم. از سیاه پرستان، انتظاری جز قتل و اعدام و مرگ نداشته و ندارم. از سیاهی متنفر بودم. آنقدر متنفر بودم که برای دیدن لبخندهای سبز بر لبان هموطنم، از جان خود نیز گذشته بودم. من از مرگ نمی ترسم. از اعدام نمی ترسم. مرگ من آغاز رویش جوانه های سیاه ستیز و پراکنش قاصدکهای صلح سبز خواهد بود. ای هموطن! اگر روزی سیاه پرستان جان من را نیز ستاندند، بر من سیاه نپوش و اشک نریز، حقم را پس بگیر، همين.
درصورت فيل.تر شدن از اين آدرس استفاده كنيد: http://0mid.arasnava.tk يا http://myyahoo.arasdotcom.tk

حسين نورانی نژاد با گذراندن یکسال دوران محكوميت خود از اسارت آزاد شد + عكس

0 نظرات
نورانی نژاد پس از گذراندن دوران يكساله محكوميت خود، از اسارت آزاد شد

. ادامه راه سبز(ارس): حسین نورانی نژاد پس از گذراندن یک سال محکومیت از زندان اوین آزاد شد. این فعال سیاسی و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی ۲۶ شهریور ماه سال ۸۸ بازداشت و در دادگاه تجدید نظر به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال زندان محکوم شد. اینک او پس از گذراندن كامل دوران محکومیت خود از اسارت كودتاچيان آزاد شده است.

رئیس کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت ایران اسلامی، به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی از طریق تبلیغ علیه نظام”و “اجتماع و تبانی به قصد برهم‌زدن نظم عمومی” در منزل یکی از نزدیکان‌اش بازداشت شد. در جریان رسیدگی به پرونده، نورانی نژاد طی دو جلسه دادگاه در شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب قاضی او را به ۳ سال زندان محکوم کرد که در دادگاه تجدید نظر میزان محکومیت او از سه سال به یک سال کاهش یافت.

بر اساس قوانین، حسین نورانی‏‏نژادپس از گذراندن نیمی از حبسش می توانست با استفاده از آزادی مشروط از زندان آزاد شود اما بازجوهای وزارت اطلاعات مانع آزادی مشروط او شدند. همچنین در جریان بد رفتاری مأموران بند ٣۵٠ زندان اوین و مأموران سالن ملاقات با زندانیان و خانواده‌های آنان که باعث اعتراض شدید زندانیان این بند شده به همراه ۱۵ زندانی سیاسی دیگر به سلول‌های انفرادی زندان اوین منتقل شد. نورانی نژاد به همراه ١۵ زندانی دیگر در اعتراض به این مسأله دست به اعتصاب غذا زد.






ادامه مطلب ...

دفاعیات طبرزدی در دادگاه: شاه را سرنگون نکردیم تا همان جایگاه را بازتولید کنیم

0 نظرات
متن دفاعیات طبرزدی در دادگاه:
هيچگاه به اين اندازه زير فشار و توهين نبودم

. ادامه راه سبز(ارس): بگزارش جرس؛ حشمت‌الله طبرزدی، دبیر جبهه دمکراتیک ایران و سخنگوی همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران، روز ۱۶ شهریور در دادگاه انقلاب شعبه ۲۶ حاضر شد و در آخرین جلسه دادگاه به دفاع از خود پرداخت.

به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، توهین به رهبری، اقدام علیه امنیت، اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم و تشویش اذهان عمومی به عنوان چهار اتهام اصلی طبرزدی در دادگاه مطرح شد و محمد علی دادخواه، گیتی پورفاضل و جهانگیر محمودی، سه وکیل مدافع او به دفاع برخاستند.

قرار بود نسرین ستوده به عنوان یکی از وکلای مدافع طبرزدی در دادگاه حاضر شود اما وی پیش از برگزاری دادگاه، دستگیر شد. طبرزدی در جلسه دادگاه به بازداشت نسرین ستوده اعتراض کرد و همچنین روند ناعادلانه دادرسی و نیز شکنجه های خود در دوران بازداشت را مورد انتقاد قرار داد.

طبرزدی در مقدمه‌ای که بر دفاعیات‌اش نوشته، با بیان این که "معلوم نیست چه کسی دستور بازداشت مرا صادر کرده" آورده است: در دوران بازجویی زیر فشار و شکنجه قرار گرفتم و تفهیم اتهام نیز به صورت غیر قانونی انجام گرفت که در متن لایحه دفاعیه، به آن اشاره کرده ام. نحوه بازداشتم و نیز مکان نگه داری غیر قانونی است. برای این که به مدت 40 روز در سلول انفرادی در بند 240 زندان اوین و حدود دو ماه در بازداشتگاه 209، 24 روز در زندان کچویی و اینک بیش از سه ماه است که در زندان رجایی شهر تبعیدی هستم.

وی در ادامه نوشته است: از دیگر سو در همین دوران، دو وکیل مدافعم، خانم نسرین ستوده و محمد اولیایی فرد بازداشت و هنوز زندانی هستند، آقای محمودی دیگر وکیل مدافعم برای مدت 20 روز بازداشت شد و خانم گیتی پورفاضل احضار و زیر فشار قرار گرفت. دستگاه امنیتی-قضایی به صورت فله ای، واهی و غیر مستدل، اتهامات گوناگونی را متوجه من کرده اند و دستگاه امنیتی، از قاضی خواستار اشد مجازات و تبعید برای من شده است. دادگاه مطابق اصل 168 قانون اساسی برگزار نمی شود.

وی در پایان این مقدمه می‌نویسد: بنابراین من نمی توانم چنین محکمه ای را منصفانه و عادلانه بدانم. این محکمه فرمایشی و در جهت اراده دستگاه امنیتی و در خدمت حکومت است. من البته حق خود می دانم از طریق محاکم بین المللی و بی طرف، در مقابل حکم دادگاه و رفتار دستگاه امنیتی- قضایی، حق خواهی و علیه آمرین وعاملین اصلی سلب حقوق و مظالم وارده، اعلام جرم و تقاضای جبران ضرر و زیان مادی و معنوی کنم.

متن کامل دفاعیات طبرزدی به شرح زیر است:

دفاعیه 89

دفاعیه ام را در دو بخش به شرح زیر تقدیم می کنم.

بخش اول؛عدم رعایت آیین دادرسی

آنچه برای من اهمیت دارد این است که قانون و آیین دادرسی رعایت شود. با رعایت قانون، حتی اگر به خواست نماینده وزارت اطلاعات که خواهان اشد مجازات، تبعید و محرومیت اجتماعی دائم العمر برای من شده است، نیز عمل گردد، برایم اهمیتی نخواهد داشت. به همین دلیل با وجدانی آسوده و از روی میل و رغبت و بلکه شوق به حق آزادی، این دفاعیات رو ارائه می دهم و داوری بی طرفانه از سوی هرکس و به ویژه افکار عمومی برایم کافی است.

لازم است گزارشی هرچند کوتاه اما واقع بینانه و تا اندازه ممکن بی طرفانه از نحوه بازداشت، نحوه نگهداری و نحوه بازجویی و تشکیل دادگاه ارایه دهم تا معلوم شود آیین دادرسی تا چه اندازه رعایت گردیده است؟!

نحوه بازداشت من این گونه بود که صبح روز هفتم دی ماه هزار و سیصدو هشتاد و هشت خورشیدی، چهار نفر که مدعی بودند از طرف دادستانی هستند و بدون این که حکم جلب من را ارایه دهند و با داشتن یک حکم کلی، وارد منزل شده و پس از بازرسی، دوعدد کیس کامپیوتر، همراه چیزهای دیگر و مرا نیز با خود بردند. از آنجا که اقدام آن ها را قانونی نمی دانستم، صورت اموال را امضا نکردم و فقط به این دلیل با آن ها رفتم که نگران برخورد آن ها با اعضای خانواده ام بودم. در واقع، اگر امکان مقاومت در مقابل این اقدام غیر قانونی و زورمآبانه ی آن ها را داشتم، حتما اجازه نمی دادم خانه ام را بازرسی کرده، به حوزه خصوصی زندگی ام وارد شده و من را با خود ببرند. شایان ذکر است، حکم کلی آن ها، امضای دادستان را در زیر خود داشت.

من را به 209 برده، لباسهایم را عوض کرده چشم بند زده و از آن جا به انفرادی های 240 انتقال دادند. در بدو ورود و ابتدای بند، یک نفر نامم را پرسید. گفتم طبرزدی هستم. سوالی پرسید پاسخ او را دادم. پس از چند سوال و جواب، من را تهدید کرد و گفت؛ چوب در فلانت می کنیم. مثل یک توده ای کمونیست، محاکمه ات می کنیم و در حالی که چشم هایم بسته بود و در دستانم حوله و مسواک و عینک بود، فقط به این دلیل که به او پاسخ دادم "هرکاری دوست دارید انجام بدهید" با مشت بر گردن من زده، من را هل داد و با ضرب و شتم فرد دیگری که از پیش در آنجا آماده بود، من را به درون سلول انداختند.
من تا 40 روز در این سلول بودم و پس از آن، به مدت 61 روز دیگر در سلولی در زندان 209 محبوس بودم، در آن 40 روز اول، بازجویی های مکرر همراه با تهدید، توهین و تخریب شخصیت صورت گرفت که من در دوران بازداشت و بازجویی، 16-15 سال گذشته هیچ گاه به این اندازه زیر فشار نبوده و توهین نشنیده بودم.همین مساله موجب شد تا بازجویی از مسیر قانونی و عادی خارج شده من را در موضع لجبازی، و نه ترس، بیندازند و به همین دلیل، بازجویی ها را به هیچ وجه قانونی نمی دانم. ضمن این که به هیچ وجه در مورد مستند بودن مطالبی که مدعی بودند از کامپیوتر من به دست آورده، یا در وبلاگ من بوده یا به قلم من نوشته شده، اطمینان نداشته و ندارم. زیرا، هیچ امکانی برای تطبیق ادعاها و متن نوشته‌های خود نداشتم. وعلاوه بر این، بازجویی ها را به مطالبی می کشاندند که هیچ ارتباطی با اتهامات به اصطلاح تفهیم شده نداشت.

تلاش آن ها این بود که با زور، تهدید، تخریب و توهین های مکرر، من را وادار کنند تا به خواسته های غیر قانونی و کذب آن ها تن بدهم. مثلا بپذیرم که در ازای مصاحبه ها و فعالیت های قانونی ام از بیگانه پول دریافت کرده ام؟!

درباره تفهیم اتهام و صدور قرار بازداشت، داستان غم انگیزتری اتفاق افتاده است. آن ها سه روز پس از بازداشت و بازجویی و در روز دهم دی ماه، من را همراه با چند تن دیگر از بازداشتی ها، با چشم بند و با شیوه ای کاملا تحقیرآمیز از 240 به طبقه همکف 209 منتقل کرده و رو به دیوار، بر روی زمین نشانده و بدون این که اجازه بدهند چشم بندهای خود را برداریم، یک برگ را به دستم دادند که برایم قرار بازداشت صادر شده بود و برگه دیگری که مثلا تفهیم اتهام بود که چهار اتهام کلی را به صورت کپی آورده و به دست بازداشتی‌های روز عاشورا می دادند.

این شیوه تفهیم اتهام، من را به یاد دادگاه های صحرایی که در برخی فیلم ها دیده بودم انداخت! پس از آن نیز قرارم تمدید نگردید. من اینک بیش از 6 ماه است که در بازداشت به سر می‌برم و تنها، همان روز قرار بازداشت به آن شکل که ذکر گردید به من ابلاغ شد و پس از آن، هیچ قراری ابلاغ نگردیده و اگاه نیستم که قرارم چیست. جالب این است که در این مدت، پنج بار جابه‌جا شده ام. 40 روز انفرادی در زندان 240، حدود دو ماه در 209، یک ماه 350 ، 25 روز زندان کچویی و اینک بیش از یک ماه است که در زندان رجایی شهر به سر می برم. خود درباره این نحوه بازداشت داوری کنید!

اما نکته بعدی درباره دادگاه است. مطابق اصل 168 قانون اساسی، می بایست جرایم سیاسی در دادگاه علنی با حضور وکیل و هیئت منصفه مورد رسیدگی قرار بگیرد. هیئت منصفه از نمایندگان مورد اعتماد اصناف و نخبگان مورد اعتماد اجتماع تشکیل می شود تا داوری منصفانه خود درباره اتهامات وارده را بیان کنند. در ضمن دادگاه به این دلیل می بایست علنی باشد تا رسانه های ازاد بتوانند به انتشار مطالب مطروحه در دادگاه بپردازند و افکار عمومی را در جریان قرار بدهند. در این شرایط است که رای دادگاه و دفاعیات متهم، معنا پیدا می کند. ولی دادگاه فعلی، بر پایه کیفر خواست تنظیمی از سوی نماینده دادستان و رای قاضی که از سوی حکومت نصب شده استوار گردیده است. هر اندازه قاضی بخواهد مستقل باشد، قادرنخواهد بود از چارچوب مصالح و منافع و سیاست های امنیتی حکومت پا فرا بگذارد و در غیاب نمایندگان افکار عمومی و هیئت منصفه،جلسه ای برگزار شده و حکمی صادر می گردد که پیشاپیش، غیر قانونی بودنش آشکار است. زیرا این دادگاه صلاحیت قانونی برای رسیدگی به اتهامات وارده را ندارد.

من افکار عمومی و نظرگاه انسان های نخبه و بی طرف را فرا می خوانم تا نحوه اجرای قانون و آیین دادرسی درباره جنبه های صوری بازدااشت، نگهداری، بازجویی و تشکیل دادگاه تا صدور حکم را مورد داوری قرار بدهند و این داوری را در برگی از تاریخ این دوران جا دهند تا معلوم شود که چگونه مظلومانه می بایست وضعیت موجود را تحمل کرده و بهترین سرمایه، یعنی عمر خود را صاحب و اختیار دار نباشیم. اگر به این نکته نیک بیندیشیم که گرانمایه ترین سرمایه هر انسانی، عمر او است، درباره صدور احکام زندان یا بازداشت های غیر قانونی، تا این اندازه با دست و دلبازی عمل نخواهیم کرد. من، نه مال کسی را خورده ام، نه به کسی ظلم کرده، نه به کشور، ملت و منافع و امنیت آنها خیانت ورزیده ام. به راستی چرا باید در بازداشت غیر قانونی باشم و قانون درباره ام اجرا نشود؟ به راستی هرگاه در ایران هیچ فرد و دستگاهی پاسخگو نباشد، جز پیگیری تظلم خواهی ام از طریق سازمان های بین المللی راهی در پیش رویم باز گذاشته اند؟

بخش دوم؛ درباره اتهامات وارده

در این پرونده، 5-4 اتهام را متوجه من دانسته اند. یکی از این اتهامات، توهین به رهبری است. در پرونده پیشین که در سال 1380 برایم تشکیل دادند و در سال1383 منجر به حکم از طریق شعبه 26 یعنی همین شعبه و توسط قاضی حداد - در غیاب من- گردید، در حکم اولیه به 14 سال حبس در زندان برازجان محکوم شدم که دو سال آن به اتهام توهین به رهبر بود و به صورت کامل، این دو سال را تحمل کردم. در شگفتم که این رهبر در چه جایگاهی است و چه مناسباتی برقرار کرده است که هر اعتراض یا انتقاد به عملکرد او، می بایست مصداق توهین تلقی شود! من از قاضی پیشین یا قاضی فعلی شعبه 26 و نیز بازجوها، مکرر خواسته ام که فقط یک مورد را نشان بدهند که به رهبر آن ها یا هر فرد دیگر توهین کرده باشم. دریغ از یک مور مستند و قانونی!

بار دیگر اعلام می کنم که برای این اتهام، مدرک یا دلیل مستند ارایه دهید و تعریف خود از توهین را بیان کنید، تا اگر نوشته یا گفته من مصداق توهین به ایشان یا هر فرد دیگر باشد، با شجاعت پوزش خواهی کنم و اگر چنین نباشد - مطمئن هستم که نیست- چنانچه به دلایل واهی محکوم شوم، از حق قانونی خود در مجامع جهانی دفاع کرده و شکایتنامه رسمی ام علیه فردی که بی جهت به نام توهین به او، چند سال از عمرم را در شکنجه گاه ها و زندان ها سپری کرده ام، را تنظیم نمایم. بارها و بارها گفته و نوشته ام که نه عقده ای هستم و نه جاهل که با توهین به دیگران، خود را ارضا نمایم. در عین حال حق نقد و اعتراض علیه هر فرد و دستگاهی را برای خود قایل بوده و زندان و شکنجه، در اراده من برای اعاده و استفاده از این حق مسلم، نتیجه ی عکس خواهد داشت.

اعلامیه جهانی حقوق بشر و قانون اساسی، این حق را برای آحاد بشر یا شهروندان کشور، به رسمیت می شناسد. در عین حال هر فرد مسئول از رهبر تا کارمند رسمی دولت، به تناسب قدرت و مسئولیت می بایست آمادگی نقد و اعتراض و متقابلا پاسخگویی را داشته باشند. قدرت غیر مسئول و غیر پاسخگو به فرهمندی، تقدس گرایی و دیکتاتوری منجر می شود. اگر ملت ایران در بهمن 57 و در انقلاب خود به پیروزی رسید، برای این بود که قدرت فرا قانون، فرهمند، مقدس و غیر پاسخگو وجود نداشته باشد. نه این که شاه را سرنگون کنیم و نام و عنوان دیگر، همان جایگاه را باز تولید نموده و به شهروند اجازه نقد و اعتراض علیه به اصطلاح شخص اول مملکت، داده نشود. قرن 21، قرن پاسخگویی، مسئولیت پذیری و تقدس زدایی از افراد و مسئولین دولتی و حکومتی است.در جامعه ی مدنی و قانونگرا، قدرت، یک امر عرفی و غیر مقدس است. بنابراین، حق نقد و اعتراض، یک حق قانونی است. نمی بایست به شیوه ی جامعه های غیر متمدن و بدوی،افراد یا دستگاه ها را تقدیس کرد و هر نقد و اعتراض و مخالفت با آنان را توهین قلمداد کرد. از چنین رویه ای به شدت متاسفم. برای خودم و برای مردمم و برای حکومتی که نقد و اعتراض را با اتهام توهین، سرکوب می کند!

تبلیغ علیه نظام، عنوان اتهامی دیگر علیه من است

این عنوان نیز بسیار تکراری و ملال آور است. هرگاه برای من در دادگاه انقلاب پرونده ای تشکیل شده است،حتما این عنوان اتهامی ذکر گردیده است. گویا نظام یک دستگاه حقوقی واحد یا فرد حقیقی است و من نیز به تبلیغ علیه آن پرداخته م(!؟) اگر قرار است قاضی یا هر فرد دیگر بخواهد درباره ی این اتهام داوری کند، خوب است به این دیدگاه یا نظرگاه صریح و شفاف من که نه از روی ترس از محکومیت، که بنا به حق قانونی و باور قلبی و برداشت از حق و قانون بیان می شود دقت نماید.

اول این که نظام، یک فرد یا دستگاه یا عملکرد بخشی از حاکمیت نیست. اگر قرار است نظام مورد استفاده قرار بگیرد، می بایست به تعریف حقوقی از نظام یا ساختار اشاره شود. نظام حکومتی فعلی که به «نظام جمهوری اسلامی» شناخته می شود، مجموعه ی قانون اساسی و دستگاه های موسس بر آن اعم از حکومتی و غیر حکومتی را شامل می شود. اولین اشتباه اتهام زنندگان این است که گمان کرده اند، نظام به افراد یا دستگاه های خاص حکومتی یا عملکرد سیاست های آن ها محدود و محصور می شود. در صورتی که قانون اساسی هرکشور، قرارداد معتبر بین آحاد شهروندان است که حکومت و مسئولین، فقط بخشی از سامان و سازوکار این قانون به حساب می آیند. برای مثال، فصل هفدهم قانون اساسی موجود، به فصل حقوق اساسی ملت معروف است. هرکس این فصل و اصول مربوطه را زیر پا بگذارد، عملاحق آزادی، حق انتخاب و حق مشارکت آزاد و سایر حقوق را سلب کرده و زمینه ی عملی تبلیغ علیه نظام را فراهم آورده است. اگر کسی از حاکمان یا کل حاکمیت، قانون اساسی را عملا نقص و نقض نماید، نظام را تضعیف کرده است، چه کسی است که نظام را در چهره ی حاکمیت یا بخشی از ان خلاصه کرده و سهم ملت یا جایگاه ملت را «از» و «در» نظام نادیده می انگارد؟ نظام بدون حضور ملت و بدون جمهور مردم فاقد مفهوم حقوقی است، حاکمیت ملی یعنی نقش ملت و دولت در کنار هم و این نقش است که ان چنان که در قانون اساسی نیز ذکر شده، به وجود آورنده ی ساخت حکومتی و نظام سیاسی است . آیا هیچ انسان آزادی خواه و عاقلی، علیه چنین نظامی تبلیغ می کند؟ نظام بدون حضور قانون مند مردم از طریق نهادهای مدنی و غیرو فاقد مفهوم است من همواره علیه کژی ها، انحراف ها، مظالم و مفاسدی که به نظام یا حکومت صورت پذیرفته است، دست به افشاگری زده و حقایق را بیان کرده ام. در قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر و عرف اجتماعی، مورد توجه قرار گرفته است را مصداق تبلیغ علیه نظام دانست؟ چرا باید برداشت از نظام را به عملکرد حاکمیت محدود دانست یا عملکرد آن ها را مساوی با نظام تلقی کرد؟ اگر برداشت از نظام، عملکرد آن بخش از حاکمیت یا حتی کلیت آن باشد که حقوق اساسی مردم را سلب کرده، آزدی ها را محدود و دستور سرکوب و تفتیش عقاید می دهد و در کهریزک یا در خیابان های تهران و یا هرجای دیگر دست به خیانت می زند، باشد حتما علیه دست به افشاگری خواهم زد، اگر برداشت از نظام از عملکرد یا حتی ساخت قدرت و حکومتی منجر شود که، زمینه ی فساد مالی، اجتماعی، اخلاقی، حقوقی و اقتصادی در سطح کلان را بوجود آورده ، محدود شود، من 16 سال است که از طریق قلم و بیان علیه آن به مبارزه برخواسته ام اما اگر برداشت از نظام به حقوق اساسی ملت آنگونه که در قانون ذکر شده و حقوق متقابل ملت-دولت و ساختار حقوقی مربوطه و ساخت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی و حکومتی موسس بر ان ارجاع شود، هیچ دلیل عقلانی برای تبلیغ علیه ان وجود نداشته و البته نقد آن از حقوق اساسی هر شهروند است.

ممکن است سیستم امنیتی اعم از وزارت اطلاعات و دستگاه های موازی یا دادستانی و دادگاه های انقلاب، نظام را به حاکمیت موجو د یا حاکمین و یا بخشی از حاکمیت محدود کرده و نقش ملت یا جایگاه اصلی شهروندان در قانون اساسی که از آن به «نظام» تعبیر می کنیم را نادیده بگیرند و از«نظام جمهوری اسلامی» حکومت مطلقه ی فردی یا حکومت بخشی از نظامیان و امنیتی ها را در نظر داشته باشند. در آن صورت من مسئول برداشت خطای آن ها و عملکرد نا صواب و غیر قانونی شان نخواهم بود. من این را می دانم که هیچگاه علیه آن نظامی که بر پایه ی آرمان های انقلاب و قانونی اساسی شکل گرفت و قرار بود؛ آزادی، عدالت، حقوق اساسی ملت و رفاه و امنیت آحاد شهروندان را تضمین نماید، تبلیغ نکردم. برای این که خود در 12 فروردین 1358 به چنین نظامی رای مثبت دادم. کسانی که علیه نظام تبلیغ کرده و آن را بی اعتبار نموده اند که بر اریکه ی قدرت بوده و با سوء استفاده از ابزار قدرت،نظام را از مسیر اصلی منحرف نموده و حقوق اساسی ملت را زیر پا گذاشتند. من امروز به جرم نا کرده محکوم می شوم، اما این حق را بر خود محفوظ می دارم تا در فرصت مناسب علیه همه ی ان کسانی که با زیر پا گذاشتن اصول قانونی اساسی،مربوط به حقوق اساسی ملت،نظام را بی محتوا و بی اعتبار ساخته و آرمان های یک ملت و هزاران جانباز و شهید خیانت نمایند، اعلام جرم کنم. بنابراین، اگر قانون اساسی،حقوق شهروندی و ساز و کار نهادهای مردمی که از طریق آن ها اراده ی ملی محقق می شود را پایه ی نظام آورده و نظام را در یک فرد یا گروه و جناح و بلکه حاکمیت، محدود و محصور نسازید، من هیچ گاه علیه چنین نظامی تبلیغ نکردم و ملاک داوری، می بایست همین دیدگاه من باشد و آن چه که امنیتی ها برداشت کرده و می کنند هیچ ایراد حقوقی و عقلانی نمی بینم که با یک روش منطقی و ساز و کار مسالمت آمیز، مثل رفراندوم عمومی، اصولی از قانونه اساسی، رفتار حاکمیت و حتی کلیت نظام به رای عمومی گذاشته شود. زیرا هیچ نظام سیاسی حق مطلق یا امری قدسی نیست.حتی شخص آیت اله خمینی که در موضع رهبری انقلاب قرار داشت و پایه گذار نظام بوده است، بر این حق اذعان و بلکه پافشاری داشت.

پس نقد عقلانی نظام، پیش نیاز برای رفراندوم و اعتراض مسالمت آمیز علیه حاکمیت و د فاع قانونی از حقوق اساسی ملت،بلکه یک حق است و مصداق تبلیغ علایه نظان،به مثابه ی یک جرم به حساب نمی آید. به شرط این که سیستم امنیتی از جله دادگاه انقلاب ، نخواهد از راه زور و زندان، برداشت انحرافی و غیر قانونی و نا صحیح خود انظام یا فعالیت های قانونی من را به کرس بنشاند؛ که حتی اگر بخواهد چنین کند که تا کنون کرده است، من از نظر خود بر نخواهم گشت اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی؛عنوان اتهام دیگر،علیه من است.به راستی اتهام «تبانی» به قصد اقدام علیه امنیت ملی یک توهین آشکار است یا تهمت نا روا علیه من یا هر فعال سیاسی یا مخالف و منتقد است.مفهوم دیگر تبانی،زد و بند یا توطئه یا مفاهیمی در همین ردیف است. اتهام زننده یا دادستان مدعی است که من در یک رفتار پنهانی،با سایر شهروندان تماس حاصل کرده و با یکدیگر به دسیسه چینی علیه امنیت ملی، همراه و متشکل شویم؟! ، یک روزنامه نگار یا مخالف منتقد سیاسی، به داخل«تبانی» علیه امنییت ملی متهم می شود! انگار من ، یک انسان روانی یا بد طینت و یا توطئه گر هستم که از راه زدو بند یا تبانی بخواهم امنیت مملکت یا مردمم را برهم بزنم. کدام دستگاه امنیتی یا قضایی حاضر است علیه شهروندان خود چنین اتهامات ظالمانه ، نا عادلانه و غیر واقعی و مسخره ای را وارد سازد؟ چه عاملی موجب می شود تا یک حکومت، علیه شهروندان خود دست به چنین دسیسه هایی بزند؟ این اتهام ذیل ماده ی 610 قانون مجازات، ذکر گردیده است اقداماتی مشمول چنین ماده ای است که از طریق دسیسه و توطئه وبا جمع آوری یا به قصد جمع اوری سلاح یا به نیت خرابکارانه و ضد ملی،انجام بگیرد.یا حتی نیت چنین کارهایی وجود داشته باشد. این امر چه ارتباطی با مبارزات و مخالفت های شعاف، صریح و قانونی دارد؟من شهروندی آزاد هستم که از طریق قلم،بیان یا حضور در تشکل و تجمع مسالمت آمیز،اعتراضات خود را بیان می کنم.آیا قانون اساسی موجود،تظاهرات بدون حمل سلاح را حق شهروندی نمی داند؟ آیا تشکیل حزب و سازمان را حق قانونی شهروند نمی داند؟آیا آزادی قلم و بیان را حق شهروند آزاد نمی داند؟ آیا فقط کسانی حق چنین فعالیت هایی را دارند که طرفدار دولت و حکومت هستند؟ پس حق منتقد و مخالف چه می شود؟ پس تکلیف فصل 17 قانون اساسی و حقوق اساسی ملت چه می شود؟به راستی چه کسی مسئول عدم اجرایی اصول مربوطه و سلب حقوق اساسی شهروندان به بهانه های به ظاهر قانونی اما واهی است؟من باید بتوانم از حقوق اساسی ام بهره مند شوم.هرگاه حکومت به بهانه های واهی از شرکت شهروندان در تظاهرات مسالمت آمیز جلوگیری کند یا به احزاب غیر دولتی و غیر حکومتی اجازه ی فعالیت نداده و آن ها را سرکوب کند،مجوزی برای دستگاه قضایی و امنیتی نخواهد بود که شهروند را به تبانی و دسیسه و توطئه علیه امنیت محکوم یا متهم کند.این یک ظلم آکار و مضاعف است.

از بابت چنین اتهاماتی که علیه فرهیختگان و دلسوزان و آزادیخواهان وارد می شود، در فرصت مناسب اعاده ی حیثیت خواهد شد.من در هر تظاهراتی شرکت کرده باشم یا در هر حزب و تشکلی عضویت داشته ام،آن را به صورت شفاف بیان کرده و اهداف و خواسته هایم را نیز بیان کرده ام. پس اتهام "تبانی" به قصد بر هم زدن امنیت کشور با کدام مستند وارد ست؟ چه دستگاهی و با استفاده از کدام سیستم "نیت خوانی"، قصد من را دریافته اند؟ کدام عمل من مصداق تبانی علیه امنیت کشور است؟ این "تبانی" در کجا و چگونه صورت گرفته و چه کسی آن را کشف کرده است؟ این فقط من نیستم که این گونه،ظالمانه و غیرقانونی و بدون هیچ مدرک عقلانی و قانونی،به "تبانی و تجمع به قصد بر هم زدن امنیت کشور" متهم می شوم. بخش بزرگی از شهروندان ناراضی یا مخالف، با چنین اتهامی رو به رو شده یا به 5 سال حبس محکوم گردیده تا عمر خود را در پشت دیوار های زندان،سپری نمایند. به راستی در شگفت هستم که چگونه فردی در مسند قضاوت قرار گرفته و چنین اتهامی علیه شهروندان بی گناه را روا می دارد؟

من به هیچ جه نگران این نیستم که به جرم ناکرده چند سال دیگر از عمر خود را در زندان سپری کنم.تنها تاسف و نارضایتی شدید من از بابت نوع اتهام است.دستگاه قضایی-امنیتی،از مخالفت و اعتراض مسالمت آمیز شهروندانی چون من،در وحشت است.من نیز به آن ها حق می دهم که اجازه ندهند، این مخالفت ها علنی شود.برای این که امنیت اقلیت حاکم به شدت بر هم خواهد خورد.اما اخلاق یا وجدان یا هرچیز دیگر که جنبه ای از انسانیت در آن نهفته است، حکم می کند که چنین اتهاماتی ر شهروندان بی گناه وارد نشود.کسانی به "تبانی" متهم می شوند که در تمامی عمر خود، از چنین خل و خو های غیر عقلانی،غیر انسانی و اهریمنی بر حذر بوده اند. متاسفم که از سوی حکومتی به چنین نیت یا اقدام اهریمنی، متهم شده ام که روزی ادعای اخلاق و اسلامیت داشته؟! سقوط اخلاقی این دستگاه تا این اندازه،قابل تصور نبود. ایراد چنین اتهامی، من را دقیقا به یاد اخلاق ماکیاولی می اندازد. حکومت می خواهد مخالف را سرکوب کند؛ به همین دلیل از هر وسیله ای استفاده می کند.یا هر وسیله ای را مباح می داند تا به این هدف خود نایل آید. این البته یک سنت شناخته شده است.تردید ندارم که تاریخ درباره ی این سنت غیر اخلاقی،بی رحمانه داوری خواهد کرد.

در شگفتم که به لحاظ اخلاقی چرا باید دستگاه قضایی-امنیتی تا این اندازه سقوط کند که نقد و اعتراض به عملکرد سران حکومت را به توهین علیه آن ها تغییر نماید!آیا جز این است که از قانون به عنوان ابزار برای سرکوب مخالفین سوئ استفاده می شود/برای این که جلوی نقد و اعتراض قانونی گرفته شود،به آن عنوان توهین به رهبر یا رییس جمهوری یا امام،داده می شود تا یک عنوان قانونی و اتهامی را برایش بتراشند و ان را یک اقدام محرمانه معرفی کند.

هرگاه علیه دستگاهی با کلیت حاکمیت،اعتراض قانونی و مسالمت آمیز صورت بگیرد یا گفته شود که به نظام فعلی از سیر نظام اولیه که در 12 فروردین 1358 تاسیس شد، منحرف گردیده و این حق شهروندان است که از طریق قانونی و در یک رفراندوم آزاد،نظر خود درباره ی آن یا نظام آینده را بیان نمایند،گفته می شود که علیه نظام تبلیغ می شود!در صورتی که پایه ی نظام،می بایست مردمی باشد که فصل17 قانون اساسی،حقوق اساسی آن ها را به رسمیت شناخته که اگر این حق اعمال می شد،هیچ اعتراضی علیه نظام یا دستگاه خاصی یا سیاست عملکرد معینی صورت نمی پذیرفت.نظام واقعی آن گاه نظام جمهوری و مردمی است که ،پایه ای ترین اصل،یعنی دموکراتیک بوده و مردمی بودن و قانونگرا بودن آن،مورد توبه قرار بگیرد.نه این که یک جناح یا باند خاص،با سوء استفاده از قدرت،اصول قانون اساسی را زیر پا بگذارد،همه ی رقبا و مخالفین را منکوب نماید و خودش را نظام بخواند و به رفتار ضدد مردمی،ضد حقوق بشری و ضد ملی اش،مشروعیت قانونی بدهد.آن روز که علیه حکومت شاه دست به اعتراض و انقلاب زدیم،برای تثبیت جمهوری اسلامی تلاش کردیم و در راه انقلاب و کشور،شهید و جانباز تقدیم نمودیم،باور نداشتیم که جناحی،همه ی قدرت را به انحصار خود در آورد و اعتراضات قانونی ما را با اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبر،سرکوب نماید.ای کاش این اتهامات در دادگاه علنی با حضور هیئت منصفه ایراد می شد تا از خود دفاع می کردیم و داوری را به افکار عموم می سپردیم.نه این که چند ماه در سلول انفرادی و بازداشتگاه امنیتی،زیر شدیدترین شکنجه های روحی قرار بگیریم تا به جرم ناکرده اعتراف نماییم و پس از چندین ماه بازداشت غیر قانونی،در دادگاه امنیتی و بدون حضور هیئت منصفه و رسانه های ملی و بین المللی،محاکمه و محکوم شویم.آیا این ظلم مضاعف نیست؟

چرا زمانی که دست به انقلاب و اعتراض علیه رژیم شاه زدیم،چرا زمانی که جوانی خود را در پای تثبیت جمهوری اسلامی هدر دادیم،چرا زمانی که در جبهه های جنگ علیه دشمن خارجی و تا مرز شهادت جنگیدیم و دوستان و برادران خود را از دست دادیم به "تبانی" به قصد اقدام علیه امنیت ملی متهم نشدیم؟ آن هایی که امروز در مسند قدرت امنیتی،قضایی و سیاسی نشسته اند،آن دوره کجا بودند؟آیا از یک عنصر انقلابی، فرهنگی ،روزنامه نگار و عضوی از اعضای هزاران خانواده ی شهید و ایثارگر، بر می آید که اهل تبانی و دسیسه چینی،علیه امنیت ملی باشد که شما،من و هزاران فرد مثل من را به« تبانی» متهم کرده اید؟آیا هیچ فرد یا گروهی در این دستگاه حضور ندارد تا از شما بخواهد،جوانان و نخبگان دانشجو، روزنامه نگار، دانشگاهی، کارگر، معلم،سیاسی و فعال حقوق بشری را به تبانی و تجمع به قصد اقدام علیه امنیت ملی»متهم نکنید؟

ایراد چنین اتهامات را صرفا و صرفا ناشی از سقوط اخلاقی دستگاه امنیتی-قضایی یا نظام حاکم می دانم.این نظام که نام آن "جمهوری اسلامی" است را نظامی نمی دانم که در 12 فروردین 1358 به آن رای آری دادم.من و هزاران و بلکه میلیونها مثل من که آن روز به "جمهوری اسلامی" رای آری دادیم،که کثیری از آن ها برای دفاع از انقلاب،کشور و نظام و در جبهه ی نبرد به شهادت رسیدند،از این سقوط اخلاقی و انحراف سیاسی حکومت متاسف و منزجر بوده و هستیم.اما عاملین اصلی انحراف نظام از اصول قانون اساسی و اهداف انقلاب را به توطئه و تبانی متهم نمی کنیم.این انحراف را ناشی از جهل،قدرت طلبی،انحصار و مآلااستبداد،دیکتاتوری و فساد و تباهی می دانیم.

حکومت از قدرت زندان و اسلحه و نیروهای نظامی،انتظامی و امنیتی،سوء استفاده کرده و شهروند مظلوم اما معترض و به پا خاسته را به اتهام توهین به رهبر،امام و رییس جمهوری،تبلیغ علیه نظام، "تبانی و تجمع به قصد اقدام علیه امنیت ملی" و اخلال در نظم،زندانی و محکوم می کنداما شهروند بی پناه،از هیچ قدرتی جز،گفتن،نوشتن،اعتراض مسالمت آمیز و مقاومت،برخوردار نیست تا از حق قانونی خود در مقابل زور حاکم،دفاع نماید.اما این سنت تاریخ است که مظلوم را بر ظالم حکم کند و کاخ ظلم را به دلیل رفتار ظالمانه و نارضایتی عمومی،در هم فرو بریزد.ما به این سنت باور داریم و اراده ی حق را برترین اراده می دانیم.

بار اولی نیست که دفاعیه می نویسم و از ظلم و ظالم سخن به میان می آورم.16-15 سال است که به نوشتن چنین دفاعیه ها و تظلم خواهی ها عادت کرده ام.اما بیش از هر زمان به پیروزی حق باور دارم.بیش از هر زمان از آرامش درون برخوردارم.با وجود این که در زندان هستم.اما بیش از هرزمان،در مورد حکم زندان و محکومیت،بی تفاوت و بلکه مفتخرم.مفتخرم که از راه اخلاق،منطق و قانون منحرف نشدم.16 سال است که گرفتار دادگاه،بازجویی،بازداشت و زندان هستم.اما در هیچ شرایطی از جاده ی منطق،قانون،اخلاق و مسالمت جویی خارج نگردیده ام.

در لیست اتهامات وارده،علاوه بر توهین به آقای احمدی نژاد،من را به اخلال در نظم عمومی نیز متهم کرده اند.هر چه با خود اندیشیدم،به یاد نیاودم که به احمدی نژاد توهین کرده باشم.همچنین ،هیچگاه پلیس متعرض من نگردیده است،ولی عوامل اطلاعات با حکم کلی دادستان،من را از درون خانه جلب و به زندان انداختند،برایم چنین اتهامی را نیز ردیف کرده اند.درهر حال،اتهام فله ای،چنین نتایجی را نیز با خود خواهد داشت.گویا هر کس در تظاهرات روز قدس یا 13 آبان شرکت کرده باشد،حتما می بایست به اخلال در نظم و توهین به احمدی نژاد و رهبر و...نیز تبلیغ نظام و«تبانی و تجمع علیه امنیت ملی»نیز متهم گردد.

نکته ی اصلی این است که بین ما به عنوان شهروندان آزاد که هرگونه نقد،اعتراض و عضویت در تشکل های غیر حکومتی و تظاهرات مسالمت آمیز را حق اساسی خود می دانیم با دستگاه امنیتی-قضایی حکومتی که استفاده از این حقوق را به توهین،تبانی،دسیسه چینی و اقدام علیه امنیت ملی،تعبیر کرده و محکوممان می نماید،هیچ گفتمان مشترک و تفاهم آمیزی نمی بینم. تنها چاره این است که در مقابل اقدامات حکومت علیه شهروند،اعم از بازداشت غیر قانونی،یورش به حریم خصوصی،شکنجه در زندان،احکام سنگین اعم از محرومیت اجتماعی،تبعید و زندان،ضمن در پیش گیری سیاست شکیبایی و مقاومت،در جهت روشنگری و افشای مظالم وارده کوشا باشیم.

به امید روزی که دادگاه صالحه،به ریاست قاضی بی طرف،با حضور هیئت منصفه ی برگزیده از سوی نهاد های مدنی و غیر حکومتی،نمایندگان رسانه های مستقل تشکیل شود و متهم بتواند با خیالی آسوده به دفاع از خود بپدازد.تا آن زمان،راه طولانی نمانده است.

زندانی حشمت اله طبرزدی
کرج/گوهر دشت/زندان رجایی شهر
شهریورماه 1389 خورشیدی
ادامه مطلب ...

برای زندانی های ایرانی و فلسطینی که عید فطرشان فرقی با روزهای دیگر نداشت

1 نظرات
یادداشتی از ژیلا بنی یعقوب:
زندانی های ایرانی و فلسطینی عید فطرشان فرقی با روزهای دیگر نداشت!

. ادامه راه سبز(ارس): ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار در تازه ترین مطلبش در وبلاگ شخصی خود که هم زمان با عید سعید فطر نوشته ،خبر داده است که زندانیان بند ۳۵۰ اوین بعد از دو ماه که از قطع تلفن هایشان می گذرد ،در روز عید فطر نیز اجازه تماس با خانواده هایشان را پیدا نکردند.بنی یعقوب در نوشته خود مروری نیز بر مطلب خبرگزاری فارس داشته که اظهار تاسف کرده بود « روز عید فطر برای زندانی های فلسطینی تفاوتی با روزهای دیگر ندارد.»

وي نوشته است: «فقط یک درصد احتمال می دادم که بعد از دو ماه قطع تماس های تلفنی زندانیان بند 350 ،مسوولان زندان اوین و یا دادستان تهران اجازه بدهند که فقط و فقط هرکدام از زندانی ها امروز بتوانند فقط یک دقیقه با خانواده های خود صحیت کنند.اما حتی در عید فطر هم چنین اجازه ای نیافتند و این بود که روز عیدفطر نیز برای شان مثل همه روزهای گذشته شد» بني يعقوب همچنين تاكيد كرده است: « احساس زندانی های فلسطینی را بهتر از کارکنان خبرگزاری دولتی فارس می فهمم. من خودم در روزهای عید در اوین بوده ام و با تمام وجودم این را حس کرده ام که روزهای عید در اوین نه فقط فرقی با روزهای دیگر ندارد که دلگیرتر نیز هست.»

متن یادداشت وبلاگی ژیلا بنی یعقوب در باره زندانیان بند ۳۵۰ اوین در روز عید فطر، به این شرح است:

همین الان در خبرگزاری فارس خواندم که همکاران این خبرگزاری دولتی ناراحت هستند که روز عید فطر برای زندانی های فلسطینی در زندان های رژیم صهیونیستی تفاوتی با روزهای دیگر ندارد و رژیم صهیونیستی حتی روز عید فطر را به اسرای فلسطینی اجازه نمی‌دهد که در کنار یکدیگر این روز را تکریم کنند و بسیاری از آنها در سلول انفرادی به سر می‌برند.

من هم به عنوان خانواده یک زندانی سیاسی در ایران بسیار متاسفم که روز عید فطر برای زندانی های فلسطینی تفاوتی با روزهای دیگر ندارد و شاید احساس خانواده های فلسطینی را بسیار بهتر از کارکنان خبرگزاری دولنی فارس لمس کنم چرا که می توانم همذات پنداری کنم .چرا که می توانم بفهمم وقتی یک زندانی فلسطینی حتی در روز عید فطر نمی تواند با خانواده اش تماس بگیرد،هم خودش و هم خانواده اش چه احساسی دارند؟

چون فقط یک درصد احتمال می دادم که بعد از دو ماه قطع تماس های تلفنی زندانیان بند ۳۵۰ ،مسوولان زندان اوین و یا دادستان تهران اجازه بدهند که فقط و فقط هرکدام از زندانی ها امروز بتوانند فقط یک دقیقه با خانواده های خود صحیت کنند.اما حتی در عید فطر هم چنین اجازه ای نیافتند و این بود که روز عیدفطر نیز برای شان مثل همه روزهای گذشته شد.بدون تلفن و بدون تماس با خانواده.

چون در خبرها خوانده بودم که هم زمان با عید فطر قرار است یکی از زندانی های آمریکایی در ایران بعد از یکسال آزاد شود،احتمال دادم شاید زندانیان ایرانی در بند ۳۵۰ نیز از این شانس برخوردار شوند که بعد از دوماه دستشان به تلفن برسد .می بینید!توقع من خیلی زیاد نیست !من در روز عید فطر منتظر آزادی بهمن و بقیه زندانی های سیاسی نبودم.من فقط در انتظار زنگی از اوین بودم.همین !

احساس زندانی های فلسطینی و خانواده هایشان را خیلی خوب می فهمم ،چون مادر هشتاد و چند ساله بهمن که بیمار است و زمین گیر و ماههاست که صدای پسرش را نشنیده، احتمال می داد امروز مقامات زندان های جمهوری اسلامی به حرمت عید بزرگ مسلمانان به فرزندش اجازه بدهند فقط یک دقیقه به او تلفن بزند و بگوید :مادر!عیدت مبارک !اما هیچ زنگی از اوین برای او به صدا درنیامد،نه برای او و نه برای دیگر مادران زندانی ها.

احساس زندانی های فلسطینی و خانواده هایشان را خیلی خوب می فهمم. چرا که می دانم امروز در بند ۳۵۰ نه فقط روزی مثل بقیه روزها که روزی سخت تر از بقیه روزهاست .می دانم که بهمن و سایر دوستانش از صبح که از خواب برخاسته اند به خانواده های خود فکر کرده اند ،به مادرهای رنجدیده ،به فرزندان خردسال ،به همسران دلتنگ . می توانم تصور کنم زندانی های فلسطینی هم درست مثل زندانی های ما همین احساس را داشته اند .

می دانم زندانی های بند ۳۵۰ امروز حوصله نداشته اند که حتی کارهای معمولی هر روزشان را انجام بدهند و روی تخت هایشان چمباتمه زده اند و سعی کرده اند به خانواده شان فکر کنند و صد بار آرزو کرده اند که مسوولان زندان اجازه بدهند در این روز یک تلفن کوتاه بزنند اما بعد خیلی زود یادشان آمده است که به خاطر روز عید حتی مسوولان زندان در محل کارشان حاضر نیستند،چون مسوولان زندان می خواسته اند در کنار خانواده شان باشند.

احساس زندانی های فلسطینی را در سلول انفرادی در روز عید درک می کنم ،چون درعیدی دیگر در سلولی انفرادی بوده ام و بهمن نیز درعیدهای متعدد مذهبی از جمله فطر در سلول انفرادی بوده است. احتما لا ! البته فقط احتمالا !احساس من خیلی واقعی تر از احساسات کارکنان یک خبرگزاری دولتی است که وصف سلول های انفرادی را در خبرها و شاید رمان ها خوانده اند.

احساس زندانی های فلسطینی را می فهمم .چون بارها از بهمن شنیده ام روز های عید در زندان نه فقط فرقی با روزهای دیگر نمی کند که غم انگیزتر است ،چون در چنین روزی زندانی ها نبود خانواده و دوری از آنها را بیشتر حس می کنند.

احساس زندانی های فلسطینی را بهتر از کارکنان خبرگزاری دولتی فارس می فهمم .می دانم که در روز بزرگ مسلمانان کسی به آنها شیرینی تعارف نمی کند و غذای شان مثل هر روز دیگری بدون کیفیت و بدمزه است .چون می دانم که نه در روز عید نوروز و نه در اعیاد مذهبی از جمله عید فطر هیچ کس به زندانیان اوین و رجایی شهر و اغلب زندان های ایران کسی به زندانیان شیرینی تعارف نمی کند.

من خودم در روزهای عید در اوین بوده ام و با تمام وجودم این را حس کرده ام که روزهای عید در اوین نه فقط فرقی با روزهای دیگر ندارد که دلگیرتر نیز هست.

من احساس زندانی های فلسطینی و خانواده هایشان را عمیقا درک می کنم و ارزو می کنم هرچه زودتر این روزهای سخت برای آنها تمام شود .من می دانم زندانی های فلسطینی و خانواده هایشان نیز برای ما و زندانی های ما دعا می کنند که این روزهای سخت تمام شود.من از راه دور دست خانواده های زندانیان فلسطینی را می فشارم و به آنها می گویم عیدتان مبارک! روزی زندگی برای شما و ما سبز خواهد شد.
ادامه مطلب ...

آیت الله صانعی: اگر کسی ظلم کرد در همین دنیا گرفتار ظلم می شود

0 نظرات
آیت الله صانعی:
اگر کسی ظلم کرد در همین دنیا گرفتار ظلم می شود
. ادامه راه سبز(ارس): آيت الله صانعي در قسمتي از خطبه هاي نماز عيد فطر كه به امامت ايشان برگزار شد اظهار داشت، بر حسب آیات، روایات و بر حسب تجربه و عقل، هر کسی ظلم کرده باشد، قبل از آن که در عالم آخرت گرفتار ظلم و ستم، و عذاب خداوند شود، در این دنیا گرفتار ظلم و ستم خواهد شد؛ به گونه‌ای که اگر مردم را بگریاند، یک روز گریانده می‌شود؛ اگر بی جهت به مردم صدمه زده و مردم را اذیت کند، یک روزی در همین دنیا، اذیتش می‌کنند.
به گزارش ایلنا ، آیت الله یوسف صانعی، صبح امروز، در خطبه‌های نماز عیدفطر در محل دفتر خویش در قم، اظهار داشتند: پرداخت زکات فطره، عملی است که باید قبل از نماز عیدفطر، صورت پذیرد.

وی در مورد علت این که زکات فطره بایستی قبل از نماز عیدفطر، پرداخت شود، گفت: علت این امر این است که با رسیدن زکات فطره به دست فقرا و نیازمندان و گرسنگان، آن ها هم در این عید خوشحال و با ما شریک باشند؛ گرچه برای همگان این عید از نظر معنوی عید است، اما برای گرسنگانی که چه در ماه رمضان و چه در غیر آن گرسنگی بکشند، که این عید نیست.

این مرجع تقلید شیعیان، در بخش دیگری از سخنانش، گفت: نقل شده است که پیامبراسلام(ص)، هرگاه به نماز می رفتند، از یک راه رفته و از راه دیگر بر می گشتند؛ برخی از فقها از این امر تعبیر کرده اند که پیامبر(ص) می خواستند با این کار نشان دهند، انسان ها باید همواره در طول زندگی، راه خود را عوض کنند تا به راه بهتری برای زندگی کردن دست پیدا کنند.

وی افزود: اگر کسی می بیند که در راهی که دیروز رفته است، نقصی داشته، باید به راه دیگری برود، تا آن نقص را برطرف و هر روز در یک راه نماند.

آیت الله صانعی، ادامه داد: هر کس باید در اقتصاد، در سیاست، در فتوا دادن و نظر دادن و در قانون گذاشتنش، از راهی که همیشه می رفته نرود و تلاش کند راه دیگری را که بهتر باشد را پیدا کند.

وی گفت: هر شخصی باید بداند که اگر راهی که دیروز می‌رفته مشکلات داشته و در آن به مردم ظلم و ستم کرده است، فردای قیامت گرفتار مشکلات و عذاب خواهد شد.

استاد برجسته درس خارج فقه، گفت: بر حسب آیات، روایات و بر حسب تجربه و عقل، هر کسی ظلم کرده باشد، قبل از آن که در عالم آخرت گرفتار ظلم و ستم، و عذاب خداوند شود، در این دنیا گرفتار ظلم و ستم خواهد شد؛ به گونه‌ای که اگر مردم را بگریاند، یک روز گریانده می‌شود؛ اگر بی جهت به مردم صدمه زده و مردم را اذیت کند، یک روزی در همین دنیا، اذیتش می‌کنند.

وی ادامه داد: اگر کسی، به مردم ظلم کرد، علاوه بر عذاب آخرت که سرجای خود باقی است، در همین دنیا گرفتار ظلم خواهد شد، و پس از آن هم هر چه دعا کند، گرفتاری‌هایش برطرف نشده و دعایش مستجاب نمی‌شود، چرا که خودش مسبب آن بوده است.

آیت الله صانعی تأکید کرد: استفاده تمام ملت‌های مسلمان از نماز عید فطر باید این باشد که اگر دیروز راهی رفته‌ایم که آبروی اسلام رفته است و یا قوانین اسلام را زیر پا گذاشته‌ایم، از امروز به بعد کاری کنیم که جبران شود و آبروی قوانین اسلام را حفظ کنیم.

ادامه مطلب ...

محتشمی پور: از اسلام سیاه طالبانی در خدمت قدرت، بیزاریم

0 نظرات
محتشمی پور: از اسلام سیاه طالبانی در خدمت قدرت، بیزاریم

. ادامه راه سبز(ارس): فخرالسادات محتشمی پور بیست و پنجمین عریضه خود را در آخرین روز ماه مبارک رمضان خطاب به دادستان نوشت. او در این نامه با تاکید بر اینکه هنوز ضعیت نگه داری مصطفی تاج زاده نامعلوم است نوشت: ” بیست و پنجمین عریضه در بیست و ششمین روز بازداشت مجدد همسرم، سیدی از تبار شجاعانِ دیار سلمان پاک. جرمش؟ شکایت از کودتاگران نظامی و انتخاباتی. وضعیتش؟ نامعلوم. محل نگهداریش؟ مجهول. پاسخ به سؤالات همسر و خانواده اش؟ غیرممکن. با این همه صدایش رسا بی لکنت مثل همیشه.”

وي در بخش ديگري نوشته است: «امروز بعد از خواندن نامه آقا عبدالله مؤمنی، چیزی بر دانسته هایم افزوده نشد ولی بر درد و اندوه و تحسّر و تأثرم چرا. من در آخرین روز ماه رمضان از اسلام سیاه طالبانی که می تواند از یک مسلمان ابزاری بسازد در خدمت قدرت، بیزاری جستم بعد از خواندن نامه عبدالله، عبدالله برادر شهید و همسر و پدرِ همسر و فرزندان برادر شهیدش. نامه عبدالله، نامه حمزه و هزاران نامه نانوشته که در صندوقچه دل ها مانده منتظر ارسال. »

به گزارش کلمه متن این عریضه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللّهم غشّنی فیه بالرّحمة وارزقنی فیه التّوفیق والعصمة وطهّر فلبی من غیاهب التّهمة. یا رحیماً بعباده المؤمنین.

عریضه بیست و پنجم در بیست و نهم رمضان المبارک
از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به : دادستان تهران

سلام آقای دادستان

این ظاهرا آخرین عریضه من در رمضان امسال است. بیست و پنجمین عریضه در بیست و ششمین روز بازداشت مجدد همسرم، سیدی از تبار شجاعانِ دیار سلمان پاک. جرمش؟ شکایت از کودتاگران نظامی و انتخاباتی. وضعیتش؟ نامعلوم. محل نگهداریش؟ مجهول. پاسخ به سؤالات همسر و خانواده اش؟ غیرممکن. با این همه صدایش رسا بی لکنت مثل همیشه و من همسرش، که او را برگزیده ام برای یک عمر همراهی، وقتی که مردانه پای در راه هواداری حقیقت گذاشت، با او پیمانی ناگسستنی بستم برای همگامی و به او قول دادم صدایش باشم و پیام رسانش باشم. حالا او بیست و شش روز است که با محمد آقا در نمی دانم کجا هم اتاق است. شاید کسی هر روز از آنان بپرسد: کاری ندارید؟ چیزی نمی خواهید؟ و آنان لابد می خندند. خواست پرنده ای که پرواز را از او دریغ داشته اند به راستی چیست؟ و ماهی که آب را و انسان که هوای آزاد را و آسمان را و خورشید و ماه و ستارگان را از او دزدیده اند؟ آنان می خندند لابد و روحشان را بلندتر و بلند تر به پرواز در می آوردند برفراز جایی که شما قرنطینه شان کرده اید. چرایش را نمی دانم. شما هم که می دانید بیست و شش روز است که روزه داری می کنید و امساک می کنید در ابرازش. چرا؟ چرایش را می دانم. می دانستم و امروز بعد از خواندن نامه آقا عبدالله مؤمنی، چیزی بر دانسته هایم افزوده نشد ولی بر درد و اندوه و تحسّر و تأثرم چرا. من در آخرین روز ماه رمضان از اسلام سیاه طالبانی که می تواند از یک مسلمان ابزاری بسازد در خدمت قدرت، بی زاری جستم بعد از خواندن نامه عبدالله، عبدالله برادر شهید و همسر و پدرِ همسر و فرزندان برادر شهیدش. نامه عبدالله، نامه حمزه و هزاران نامه نانوشته که در صندوقچه دل ها مانده منتظر ارسال. نامه عبدالله که ایمان و استواری همسرش، همسر شهید او را مدد رساند برای آزاده ماندنش و اسیر نفس نشدنش و نه گفتن به بازجو وقتی از او خواست پای دروغ فقط یک امضا بگذارد. یک امضاء! خیلی های دیگر هم حاضر نشدند به این امضاء رذیلانه تنها برای ادای انسان های آزاد را درآوردن، تن دردهند. عبدالله، سرافراز به زندان برگشت و خداوند آنان را که خواری این مرد را خواستند خوار کرد. میردامادی و امین زاده و صفایی و مصطفای من، شاکیان از کودتاگران نیز به زندان بازگشتند و دیگرانی که بازجوها از خریدن تکه ای از روح پاکشان ناامید شدند و دارند برای بقیه هم شاخ و شانه می کشند و برات آزادی را که ما یاد گرفته ایم از کس دیگری طلب کنیم که از همه خلایق بی نیاز است، جلوی چشم آنان تکان می دهند و آنان را به راهی که جز ضلالت نیست، می خوانند. بازجوها هر روز ناامید تر می شوند چون بالاخره این قوای مستقل باید جواب خلق الله را بدهد آقای دادستان نه جواب از ما بهتران حقیر مفلوک را، جواب ما را هم نخواهد بدهد باید جواب دنیا را بدهد و بگوید بد، بد است در همه عالم و ظلم، ظلم است در تمام عالم و برای توجیه بدی ها و ستم ها، همه قدرت ها و حکومت ها استعداد لازم را دارند. چه گوانتانامو و ابوغریب سازها و چه کهریزک و رجایی شهر و اوین سازها. برای خشونت و اقدامات غیرانسانی نیز همه صاحبان قدرت توجیه و بهانه به وفور دارند و لابد همه نظام ها فارغ از اعتقاداتشان به مصلحت خویش و حفظ خویش می اندیشند.

آقای دادستان

نامه عبدالله را چند باره بخوانید و نامه حمزه را نیز و بروید در بند عمومی به دیدنشان و آنان را تحسین کنید که انسانیتشان را و شرفشان را به خواست اهریمنی انسان نماهای کثیف، نفروختند و پس از فروافتادنشان به مدد حق یا علی گفته برخاستند. تشویقشان کنید آقای دادستان و از خانواده شان نیز تقدیر کنید برای همه ایستادگی هایشان و برای از دست ندادن امید و ایمان. همین امروز قدر این بزرگی ها و شرافت ها را بدانید. همین امروز که بازار دین فروشی سکّه است و اخلاق به ثمن بخس معامله می شود در مکّاره شهوت قدرت و هوس حکمروایی بر آدم هایی که دل هایشان از مصائب روزانه خون است. همین امروز قدر بدانید این شجاعان را که فردا نامشان بر تارک تاریخ آزادی خواهی و عدالت طلبی ایرانمان درخششی جاودانه خواهد یافت.

به محبس عزیزان تاجزاده و نوری زاد هم سری بزنید. اگر اجازه دارید و می توانید یا اگر شرم حضور مانع نیست. اگر می توانید چشم در چشم آنان بدوزید و بگویید: آقایان متهمین! گله ای شکایتی مشکلی چیزی ندارید؟ خواسته ای تمنایی شرم نامه ای توبه نامه ای ندامت نامه ای و یا هر چیز دیگری که بتواند ما را از این مخمصه نجات دهد؟؟؟ شما را به محبس همسر نازنین من راهی هست؟ راهتان می دهند آقای دادستان؟ سؤالات من عجیب که نیست برایتان؟ برای ما همه عجایب عادی شده. ما همه شده ایم آلیس که قصه هایش را در سرزمین عجایب می خواندیم و سرگرم می شدیم. فردا روز، با قصه های غریب ما عده ای سرگرم می شوند.ما به عجایب عادت کرده ایم آقای دادستان. شما چطور؟ شما که دیواری از دیوار نهادهای مدنی کوتاه تر پیدا نکردید که نرسیدن صدایشان را موجب تصویب مواد موهن لایحه به اصطلاح حمایت از خانواده دانستید. خوب شد نگفتید خفقان مرگشان باعث شد این ننگ بر دامن آنان که باید نماینده مردم باشند، بنشیند. خفقان مرگ را از قوای نظامی و انتظامی بپرسید چگونه ارزانی ان جی اوها کرده اند پس از کودتای انتخاباتی. یادتان رفت خودِ ضعیفه های قرن جدید را هم محکوم کنید که عده ای شان شب و روزشان به اشک و ناله و نفرین می گذرد در سوک لاله های پرپرشان و عده ای سعی صفای محبس عزیزانشان می کنند و مروه دادکده بیدادستان هر روز. و شب کوفته از کوفتن درب های بسته و ناامید از ستاندن داد، در بستر می افتند. بعضی از این ضعیفه ها هم به دفترخانه ها مراجعه می کنند برای دادن رضایت محضری به شویشان برای بارانداختن کشتی هوسشان در سرایی دیگر و تحیّر سردفتردار را صورت کبود و اشک چشم و لنگی پای مجروح به تأثر تبدیل می کند. آه ضعیفه های سرزمین من! مادرانتان در عصر مشروطه چه رؤیاهای شیرینی که برایتان نداشتند. حالا داستان های هزار و یک شب را در پی فروریختن بنای هر کاخ کوچک خوشبختی می توان دوباره نوشت. و زن موجود همیشه محکوم و همیشه مظلوم. و زن ابزاری برای سلطه مرد و زن آفریده ای برای اطفاء شهوت جاودانه حیوان صفتان شکم باره.

حالم به هم می خورد از حال این روزهای مردانی خاموش از این دیار آقای دادستان که چشم بر واقعیت های دورو برشان می بندند و تن به مذلّت می دهند و از آنان که رندانه دنبال توجیه این ستم مضاعف به زن هستند. زن. اقتدارگرایان خشونت طلب باید از زنان ایران انتقام بگیرند. حق با آنان است. زن. زن ایرانی که نسلی غیور و آزادی خواه تربیت کرده است. سبزهایی سروگون که در برابر هیچ مخلوقی سر تعظیم فرود نمی آورند. نسلی جاوید که تا قرن ها بعد، آوازه سبزی و آزادگیش در تاریخ خواهد ماند. باید از ما انتقام بگیرند انتقام ایستادگیمان را در برابر ناحق و انتقام صدای بلندمان را که دنیا می شنود و خدا می شنود و فرشتگان خدا. آقایانی که فکر می کنند راه میان بُر برای رسیدن به بهشت را خوب بلدند در آن بیراهه ها وقتی گرفتار دام های سخت بلا شدند تازه می فهمند که حکم ابدی و ازلی از آن خداست نه بنده های دون و حقیری که از نطفه گندیده ای آفریده شده اند. آری نطفه ای گندیده. و چه زود فراموش می کنند آدم ها که نامشان نسیان را یادآور می شود.

آقای دادستان

قصه غریبی است قصه این روزهای ما. قصه هایی که نوشته می شود و خوانده می شود و خواننده مسلمان دلش می خواهد محل اتقافات واقعه جای دیگری باشد غیر از ایران اسلامی. درست مانند بچه هایی که دلشان می خواهد خشونت های خانه شان متعلق به خانه همسایه باشد. دستشان درد نکند مجلس نشینان هدیه ارجمندی به زنان و دخترانشان دادند. اما من در آستانه عید رمضان دوست داشتم زیبا نویسی کنم ولی واقع نگاری ترجیح مرجّح صاحب این قلم است به پاس قداست قلم. به امید بخشایش همه سهوها و خطاها و گناهان این ماه و همه روزهایمان. همان ها که او خود شاهد است بر انجامشان اصرار نداشته ایم.

یا رحیماً بعباده المؤمنین
ادامه مطلب ...

در نامه اي خطاب به رهبري:روایت تکان دهنده عبدالله مومنی از شکنجه ها و اعتراف گیری در زندان

0 نظرات
در نامه اي خطاب به رهبري:
روایت تکان دهنده عبدالله مومنی از شکنجه ها و اعتراف گیری در زندان

. ادامه راه سبز(ارس): عبدالله مومنی، سخنگوی سازمان دانشجویی ادوار تحکیم وحدت که در جریان حوادث بعد از انتخابات بازداشت و اکنون در زندان به سر می برد، طی نامه ای از زندان اوین خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، مطالبی را در خصوص شکنجه شدید، اعترافات ساختگی و محاکمه نمایشی خود، و همچنین فقدان کامل استقلال قضایی در محاکمه اش شرح داده و خواستار تشکیل یک کمیته حقیقت یاب پیرامون رخدادهای صورت گرفته شد.

این فعال دانشجویی که هم اکنون در حال گذراندن محکومیت ۴ سال و ۱۱ ماه خویش در بند ۳۵۰ زندان اوین تهران است، در نامه خود همچنین خاطرنشان کرده است “به آگاهی می رسانم من همچنان به اعتقاداتی که پیش از بازداشت داشته ام پایبندم و آنچنانکه توضیح دادم سخنانی را که تحت فشار در دادگاه روخوانی کردم، بیان اعتقاد خود نمی دانم.”

به گزارش تارنمای کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، عبدالله مومنی دراین نامه خطاب به رهبر جمهوری اسلامی خاطرنشان می کند پس از آنکه در زندان شنیده است آقای خامنه ای گفته “اعتراف و اقرار هر متهم دردادگاه ودرمقابل دوربینها و بینندگان میلیونی شرعاً، عرفاً و عقلاً حجت، مسموع و نافذ است”، تصمیم گرفته است این نامه را بنویسد.

هادی قائمی، سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران می گوید “این نامه خطاب به آیت الله خامنه ای است و اگر ایشان واکنشی به آن صورت ندهد وترتیب تحقیقات گسترده و پاسخگو نگهداشتن متخلفین را ندهد جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که روش های وحشیانه غیرانسانی به کارگرفته شده برای اخذ اعترافات اجباری مورد تایید رهبر جمهوری اسلامی ایران است.”

این نامه سند مهمی است که به عنوان مدرک دست اولی از روند دستگیری ها و محاکمات بعد از انتخابات ایران ارائه می شود. در این نامه، عبدالله مومنی ازضرب و جرح شدید، اقدام به خفه کردن تا حد بیهوشی، و نگهداشتن سر وی در کاسهء توالت توسط بازجویانش، حبس در سلول انفرادی برای ۸۶ روز (در یک سلول ۱٫۶ متر در ۲٫۲ متری)، تهدید مکرر به اعدام ، تهدید به آزار واذیت جنسی، وادار شدن توسط بازجویانش برای تمرین اعترافات ساختگی قبل از جلسهء دادگاه، و فقدان کامل استقلال توسط قاضی پرونده اش، ابوالقاسم صلواتی، و سایر مقامات قوهء قضاییه که دست اندرکار محاکمهء وی بوده اند و همچنین نفوذ بی حد بازجویان و ماموران اطلاعاتی در روند محاکمهء وی که همگی بیانگر ماهیت سیاسی این محاکمه است سخن می گوید.

هادی قائمی افزود: “این عمل به آیت الله خامنه ای این امکان را می دهد که بیانات خویش را در خصوص اعترافات اجباری تصحیح نماید و با تحقیق در خصوص این موارد فاحش نقض قانون، از عدالت و قانون گرایی حمایت نماید. در غیر این صورت، ایشان بر چراغ سبزی که به ماموران امنیتی و اطلاعاتی برای ادامهء این جنایات هولناک نشان داده است، صحه می گذارد.”

کمپین نگرانی عمیق خود را در خصوص سلامتی و امنیت عبدالله مومنی در مقابل هرنوع اقدام تلافی جویانه که ممکن است توسط بازجویان و زندانبانان وی در داخل زندان اوین نسبت به وی اعمال شود اعلام میدارد . پس از انتشار این نامه، کمپین شخص آیت الله خامنه ای و همچنین شخص آیت الله صادق لاریجانی ریاست قوهء قضاییه را مسئول سلامتی و امنیت عبدالله مومنی می داند. هرگونه فشارو یا ادامهء خشونت علیه عبدالله مومنی مبین حمایت و تایید رهبران ایران از چنین رفتارهایی خواهد بود.

در طول ۱۵ ماه گذشته، کمپین و سایر سازمانهای حقوق بشری مستمرا در خصوص خشونت، شکنجه، و اعترافات اجباری سیستماتیک فعالان برجستهء جامعهء مدنی که پس از انتخابات دستگیر شده اند گزارشاتی تهیه کرده اند.

مقامات ایرانی مکررا این گزارشات را تکذیب کرده اند. در جلسات ادواری شورای حقوق بشر در ژنو در بهمن ماه۱۳۸۸ و خردادماه ۱۳۸۹ ، محمد جواد لاریجانی، نمایندهء ارشد ایران، اعمال هرگونه شکنجه را انکار کرد. در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۸۹، وزیر امور خارجهء ایران، منوچهر متکی، به هفته نامه اشپیگل گفت که در زندانهای ایران هیچگونه اعترافات اجباری و یا ساختگی صورت نمی گیرد.

آیت الله خامنه ای و آیت الله لاریجانی هیچگونه اقدامی برای رسیدگی به خشونت و شکنجه توسط ماموران اطلاعاتی و امنیتی انجام نداده اند و آنها را تکذیب کرده اند. اما نامهء عبدالله مومنی، و همچنین نامهء دیگری از حمزه کاظمی، یک فعال سیاسی دیگر که توضیحات مشابهی را ارائه کرده است، اینک بهانهء خبر نداشتن از این جنایات را از رهبران ایران سلب می کند.

کمپین بین المللی حقوق بشر عبدالله مومنی را برای شهامتش برای نوشتن این نامه علیرغم تهدیدات جدی که ممکن است با آنها روبروشود تقدیر می کند.

کمپین از بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد که باید در جلسهء عمومی سازمان ملل متحد گزارش سالیانهء وضعیت حقوق بشر در ایران را ارائه نماید درخواست می کند تا بر برپایی یک مکانیسم مستقل نظارت بر وضعیت بحرانی حقوق بشر در ایران پافشاری کند.

کمپین همچنین از اعضاء مجمع عمومی سازمان ملل متحد می خواهد تا تدبیری برای یک مکانیسم مستقل نظارتی برای ایران در جلسهء پیش روی سازمان ملل متحد در نیویورک اتخاذ نمایند.

کمپین از رهبر ایران، آیت الله خامنه ای، می خواهد تا فورا کلیهء زندانیان عقیدتی را آزاد نماید و کلیهء افرادی را که در نقض سیستماتیک و عمیق حقوق بشر دخیل بوده اند ، مورد پاسخگویی قرار دهد.

متن کامل نامه عبدالله مومنی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی به شرح زیر است:

بسمه تعالی

لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما
خدا دوست ندارد کسی عیب خلق خدا را به بلندی صدا کند مگر آنکه ستمی به او رسیده باشد وبخواهد از دست ظالم فریاد و دادخواهی کند و زشتی عمل ظالم را فاش گوید.
(سوره نساء آیه 148)

جناب آیت الله خامنه ای
مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران

در یکی از روزهای بازداشت در زندان اوین فرصتی دست داد تا سخنان شما را از تلویزیون در ضرورت ضدیت با ظلم و رعایت انصاف و عدالت بشنوم (2/4/89) و همان روز بود که تصمیم گرفتم تا این نامه را خطاب به شما بنویسم از آن رو که شاید اخبار این بازداشتگاهها به شما نرسد و ندانید که غیر از کهریزک در بازداشتگاه اوین نیز یک زندانی نه تنها از حداقل حقوق برخوردار نیست بلکه شدیدترین فشارهای روحی و جسمی نیز با هدف ترور شخصیتی و اقرار اجباری بر او وارد می شود. همچنین از آنجا که شنیدم در همان ایام که من و امثال من تحت سخت ترین شکنجه ها جهت اعتراف به جرایم ناکرده بودیم، حضرتعالی در خطبه های نماز عید سعید فطر، اظهار داشته اید که “متهم هر چه درباره خود بگوید در دادگاه، این حجت است” قصد کردم طی این نامه شکنجه ها و رفتارهای غیرقانونی، غیرشرعی رفته بر خودم را شرح دهم تا به این پرسش پاسخ جدی داده شود که آیا اعترافاتی که از طریق چنین شیوه های غیرانسانی و غیراخلاقی اخذ می شود نیز از نظر شما معتبر است یا خیر؟ بدین ترتیب و به امید تشکیل کمیته ای حقیقت یاب جهت بررسی آنچه در طول دوران بازداشت، بازجویی و دادگاه بر من به عنوان یک زندانی جمهوری اسلامی در دوران حکومت شما گذشته است را بازگو می کنم. گرچه امیدوارم بازگویی آنچه بر من رفته است، به جای تحقیق در خصوص واقعیت ماجرا و اجرای عدالت، به افزون شدن فشارها و تلخ تر شدن ایام زندان نیانجامد.

مقام رهبری

امروز که به عنوان یک منتقد نظام جمهوری اسلامی در زندان اوین بسر می برم، بی مناسبت نمی دانم که در چند سطر مواضع سیاسی خود را طی یک دهه گذشته بیان نمایم. اینجانب در سال 1375 وارد دانشگاه شدم و در همان سال ابتدایی ، به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان و متعاقب آن دفتر تحکیم وحدت درآمدم و تا سال 1384 که مدرک کارشناسی ارشد جامعه شناسی خود را از دانشگاه علامه طباطبایی(ره)اخذ نمودم به عنوان عضو شورای مرکزی و دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت،فعالیت کرده و از سال 1384 تا به امروز به عنوان عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی(ادوار تحکیم وحدت) و سخنگوی آن مجموعه قانونی، در جهت پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر، به فعالیت پرداخته ام. در دوران حضور در جریان دانشجویی، دغدغه اصلی من و همفکرانم تاکید بر استقلال نهاد دانشگاه از نهاد قدرت و احزاب و جریانات سیاسی و نقد حاکمیت در جهت همراهی با ملت ایران بوده است. من و دوستانم در مجموعه دفتر تحکیم وحدت معتقد بودیم که جنبش دانشجویی رسالت بستر سازی برای طرح مطالبات آزادی خواهانه و تاریخی مردم و دفاع از حقوق شهروندان ، فارغ از هرگونه گرایش و سلیقه آنان را بر عهده دارد و هم از این رو معتقد بودیم و هستیم که جریان دانشجویی به جای مجیز گویی قدرت و اصحاب آن، می بایست به نقد هرگونه ویژه خواری و امتیاز طلبی برای هر قشر و یا طبقه خاصی پرداخته، از حقوق احاد ملت از جمله زنان، اقلیت های مذهبی و قومیت ها دفاع نماید. از این رو در طول یک دهه گذشته همواره مغضوب قدرت و نهادهای امنیتی بوده و به همین دلیل، چندین بار طعم زندان و انفردای را چشیده ام، به گونه ی که با احتساب دوره ی اخیر، قریب به 200 روز سلول انفرادی را تجربه کرده ام. اگر چه زندان های قبلی نیز عاری از فشار و شکنجه نبوده است اما از این رو که دوره ی اخیر، تجربه ی متفاوت را به نمایش گذاشت و آگاهی افکار عمومی و مسولان امر از جنایات رخ داده داده امری بیش از پیش ضروری است بدان می پردازم.

مقام رهبری

هتاکی و فحاشی، ضرب و شتم و رفتارهای غیر قانونی از همان لحظه اول بازداشت من آغاز شد. در جریان دستگیری درحالیکه گاز اشک آور که تا پیش از آن در خیابانها استفاده می شد در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود ماموران دست بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندانهایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسئولان شان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آنکه وقتی به ماموران که حدود بیست نفر بودند در برابر فحاشی و ضرب و شتم می گفتم که از شما به قاضی شکایت می کنم، با فحش های رکیک آنها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه می شدم. این البته دستگرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالیکه مدام در گوشم می خواندند که “نظام ترک برداشته” با این وعده مواجه بودم که “شماها اعدام خواهید شد”. انتظار تحقق این وعده تا مدتها بارها وقتی در طی شبانه و روز بدون هیچ توضیحی مرا از سلولی به سلولی دیگر و از بندی به بندی دیگر منتقل می کردند مرا در بیم و هراس نسبت به ادامه حیات خویش قرار می داد. طی 86 روز انفرادی هیچ وقت آسمان را ندیدم و طی هفت ماه بازداشت در بندهای امنیتی 209 و 240 تنها شش بار از “حق هواخوری” برخوردار شدم و پس از دوران انفرادی و حتی پایان بازجویی و برگزاری دادگاه هر دو هفته تنها یک بار اجازه تماس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو با خانواده را داشتم.

بگذریم و بگذارید به شرح روزهای ابتدای بازداشت خود برگردم: پس از بازداشت به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول 101 بند 209 اوین شدم و در بدو ورود متوجه وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که “شایسته بیشتر از این نیستی”.

از بند 209 نیز که پس از دو روز مرا به بند 240 منتقل کردند و در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفتم، شرایط زندان سخت تر و غیرانسانی تر شد. برخلاف مصوبه مجلس ششم و دستور آیت الله شاهرودی که هر دو سلول انفرادی را یکی کرده بودند تا سوئیت بشود، در اینجا هر سلول انفرادی را تقسیم به دوسلول کرده بودند با ابعاد 60/1 در 20/2 متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاه تر بوده و تنها در یک وضعیت امکان درازکشیدن داشتم). یک سطل فلزی که بر سر چاه توالت جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر مانند سلول و سکوت گورستانی بند، متاسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که جهت قبله به سمت سطل فلزی مذکور بوده و فاصله سجده گاه زندانی با آن حدود یک وجب بود و نورافکنی هم 24 ساعته روشن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در سر بپرورد.

تحمل انفرادی و بازجویی های طولانی امری بود که باید به آن عادت می کردم. اما درکنار انفرادی، بی خوابی های مکرر در نتیجه جلسات بازجویی چند ساعته و ایستادن بر روی یک پا و ضرب و شتم و سیلی های پیاپی نیز ترجیع بند این روزها بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث می شد در حین بازجویی از هوش بروم.

گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون می آمد، چنین می شد و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی می فشرد که بی هوش برزمین می افتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برای ام زجرآور می شد. البته صدمات ناشی از شکنجه تنها متوجه یک زندانی چون من نیست بلکه به شخص بازجو و شکنجه گر نیز آسیب می رساند تا جایی که به یاد دارم در جریان یکی از بازجویی ها پس از ضربات متعدد و مکرر بازجو که با پشت دست به دهان و دندانهایم می کوبید متوجه ایراد جرح بر روی انگشتان دست اش شدم.

بازجویان حتی از فریاد و ناله های من نیز در هنگام ضرب و شتم علیه دیگر زندانیان استفاده می کردند به طوری که بعدها از برخی زندانیان شنیدم که با ترتیب دادن جلسات بازجویی همزمان ضجه های من را به گوش سایر زندانیان می رسانده اند تا آنها را نیز بدین وسیله تحت فشار و شکنجه روحی و روانی قرار دهند.

بدین ترتیب بازجویی ها تنها یک هدف داشت: بریدن زندانی و اعتراف او به آنچه بازجو می خواهد و البته وقتی می پرسیدم که چگونه می توان برای اعتراف گرفتن دست به چنین رفتارهایی زد، پاسخی چنین می شنیدم که “به گفته بنیانگذار انقلاب، حفظ نظام اوجب واجبات است”.

در ماه اول بازجویی مدام این جمله را از زبان بازجوها می شنیدم که “خونی ریخته شده و نظام ترک برداشته و خیلی از شماها باید اعدام شوید و شاکی شما نیز نظام است”. هر بار نیز که در بازجویی “مطابق میل بازجو” و به تعبیر آنها “مطابق مصلحت نظام” پاسخ نمی گفتم، گفته می شد که “یا جواب باید مطابق آنچه باشد که ما می خواهیم یا باید همین برگه بازجویی را بخوری و قورت بدهی” و این فقط تهدید نبود بلکه پس از رد خواسته هایشان با زور و فشار برگه های بازجویی به من خورانده می شد و جالب آنکه این عمل حتی یکبار در ماه مبارک رمضان و در هنگامی که روزه دار بودم نیز انجام شد، البته وقتی کتک زدن و فحش های ناموسی در شب های مبارک قدر حرمتی نداشته باشد، دیگر هر رفتاری مجاز خواهد بود.

جناب آیت الله خامنه ای

از همان ابتدای بازجویی من را وادار به تک نویسی علیه دوستان و نزدیکان کرده و وقتی مقاومت کردم علاوه بر ضرب و شتم و سیلی های پیاپی با این پاسخ بازجو مواجه شدم که “باید تک نویسی کنی تا شخصیت کذایی ات خورد شود”. شاید از همین رو و برای خورد شدن و تحقیر شخصیتی من بود که مرتبا می خواستند به روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی می گفتم این سخنان درست نیست و من نمی توانم علیه خود به دروغ اعتراف کنم با فحش های رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبرو می شدم که ” فاحشه ای را در دادگاه می آوریم تا علیه تو اعتراف کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است”.

تخصص بازجوی نظام جمهوری اسلامی و به اصطلاح سربازان گمان امام زمان در استعمال الفاظ رکیک و فحش های ناموسی – رکیک ترین فحش هایی که به هیچ عنوان در این نامه نمی توان به آن اشاره کرد و حتی برای اولین بار در عمرم به گوشم می خورد- برای ام تجربه دردناکی بود و در ادامه همین بازجویی ها و فحاشی ها وقتی از بازجوی خود می شنیدم که “بلایی سرت می آوریم که وقتی بیرون اسم 240 را شنیدی بدنت بلرزد”، از خود می پرسیدم که چگونه یک دستگاه امنیتی می تواند با چنین تهدیدها و ارعاب هایی امنیت را در کشور برقرار کند و عاقبت چنین روش هایی به کجا خواهد رسید؟ آیا با تکیه بر انهدام روانی و شخصیتی زندانیان به عنوان حلقه مکمل شکنجه و سرکوب می توان به عدالت دست یافت؟ اینکه در رفتار ضابطان هیچ ضابطه ای جز قاعده اعتراف گیری به هر قیمت، حکفرما نباشد با کدام اصول اخلاقی، شرعی و انسانی سازگار است؟ بازجویان در تمام طول بازجویی بارها به مادر مرحومه ام که زنی مومنه و مادر شهید است ، با بدترین وجه ممکنه ، مورد فحش وناسزا و الفاظ رکیک قرار می دادند، همسر فداکارم، بارها برغم آنکه زنی مسلمان و مومنه و همسر شهید است( و با آنکه می دانستند من با همسر برادر شهیدم ازدواج نموده ام) به عنوان….. می نامیدند و خواهرن و نوامیس مرا به فجیع ترین وجه ممکن با لقب …. مورد دشنام و توهین قرار می دادند. این ابراز مکرر الفاظ ناشایست از مدافعین نظام اسلامی شامل حال برادر شهیدم نیز می شد و هدیه ی خانواده ما به مهین را منافق می خواندند.

آنان نه تنها برای ما، که برای مسئولان سابق و فعلی کشور نیز هیچ حرمتی قائل نبودند و بارها شاهد بودم که با فحاشی و الفاظ زشت و زننده از شخصیت هایی همچون سید حسن خمینی( به عنوان لپ گلی، بچه مزلف، و از نظر اخلاقی مساله دار و…)، هاشمی رفسنجانی(فاسد و…)، میرحسین موسوی(دجال و…)، مهدی کروبی(فاسد مالی و اخلاقی و…)، سید محمد خاتمی( فاسد اخلاقی و با نام بردن از برخی زنان مسلمان ومتدین مدعی رابطه ایشان با آن زنان بودند) ، آیت الله موسوی خوئینی ها ( مفسد و… ) یاد می کردند. در حالی که حتی برخی از این افراد را در طول زندگی خود ندیده بودم، و می خواستند که سخنانی علیه آنها در دادگاه به زبان آورم. در خصوص آقایان کروبی و عبدالله نوری می خواستند واژه های سخیفی و ناشایستی علیه آنان در دادگاه به زبان آورم. در مورد موسوی خوینی می گفتند که شما باید از ایشان در دادگاه اسم بیاورید و بگوید ایشان در به اصطلاح فتنه، نقش اصلی و محوری را داشته و صحنه گردان و طراح اصلی فتنه بوده است در حالیکه تاکنون هیچ گاه ایشان را ندیده ام. در این رابطه گفتنی است که در مودبانه ترین حالت ذکر نام این شخصیت ها، فی المثل جناب آقای هاشمی را همیشه “اکبر شاه” خطاب کرده و می گفتند که همه اینها را به زندان می آوریم. گویی اراده بازجو بالاتر از دستگاه قضایی و هر قانونی است چرا که حتی بازجویان مدعی بودند که احکام قضایی را نیز آنان صادر می کنند. شاید ذکر این نکته ضروری باشد که قاضی پرونده من(قاضی صلواتی) مطرح می کرد که اگر بازجویان از تو راضی باشند، شما را آزاد می کنم؛ که این خود موید میزان استقلال مقام قضا از ضابطین خود است.

به فشار برای اعتراف اخلاقی علیه خود اشاره کردم و اکنون برای آنکه سخنم را دقیق تر کرده باشم، شرح تنها یکی از جلسات بازجویی خود در یک سلول، درخصوص مسائل اخلاقی را بازگو می کنم باشد که این نمونه کثیف اعمال شده در حق من با معیارهای اخلاق و عدل و انصاف و رفتار و سیره علوی و نبوی سنجیده و تطبیق داده شود: باری دریک سلول کوچک بازجوها به سراغ من آمدند و گفتند که آیا تصمیمت را به اعتراف گرفته ای؟ پرسیدم که درچه خصوصی؟ گفتند در مورد مسائل اخلاقی، گفتند “همه مسایل اخلاقی که داری بگو و خودت را خلاص کن و هرآنچه از دیگران نیز می دانی بازگو کن”. آنها به دروغ خبر از مسایل اخلاقی برخی از زندانیان و مسئولان سابق نظام می دانند و ادعا می کردند که از فلان فعال سیاسی اعترافاتی در مورد روابط نامشروع اش گرفته ایم. بصورت مداوم مسائل مربوط به پرونده دیگران که یا با زور و فشار و شکنجه از آنان اخذ شده بود و یا اساسا کذب محض و دروغ بود را به هدف تخریب چهره ی آنان مطرح می کردندکه البته بعدها متوجه شدم که این حربه و شیوه کثیف بیت الغزل بازجویی از زندانیان سیاسی پس از انتخابات به ویژه چهره های سرشناس بوده است.( بطور مثال در خصوص یکی از چهره های برجسته و متدین اصلاحات، بارها مسائلی در خصوص ارتباط ایشان با زنان شوهر دار را مطرح می کردند)

در آن شرایط، که اصرار به اعتراف به داشتن رابطه ی نامشروع با دیگران ، جهت به اصطلاح خلاص کردن و پاک شدن من وجود داشت. هر چه قسم خوردم که به زنم پایبند بوده ام و گفتم که به رئیس تیم تان هم گفته ام طرح این مسائل هیچ مشکلی را حل نمی کند و وارد این اتهامات ناروا نشوید و بس کنید. پاسخ می دادند که ما می خواهیم تو اعتراف کنی تا نشانه صداقت و همکاری ات باشد و اگر روی کاغذ بنویسی و اعتراف کنی در حکمت تخفیف داده می شود و در غیر اینصورت برخوردها تندتر خواهد شد. آنها همچنین می گفتند که البته اعتراف تو به ما کمکی نمی کند چون ما همه چیز را می دانیم و این اعتراف فقط کمکی به خودت است. گفتند که می رویم و برمی گردیم و در این فاصله با فکر و حوصله و درنظر گرفتن عواقب، آنچه لازم است را روی کاغذ بنویس. به آنها گفتم که جوابم از اکنون روشن است که درنتیجه سیلی های محکمی بر صورتم فرود آمد پس از این مجادله بازجویان از سلول بیرون رفتند و من با خدای خود عهد کردم که در مقابل آنها کوتاه نیایم و هیچ چیز خلاف واقعی را نپذیرم و بر کاغذ نوشتم که “من هیچ رفتار و عمل غیراخلاقی نداشته ام”.

در فضای دلهره و انتظار، مدت مدیدی را منتظر ماندم تا بازجویان برگردند. پس از ساعتی بازگشتند و پرسیدند که آیا آنچه باید را نوشته ای یا نه؟ و من نیز بیان داشتم همان را که به شما قبلا هم گفته بودم نوشتم. کاغذ را از من گرفتند و خواندند. پس از خواندن کاغذ بازجویی، به من هجوم آورده و با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود و خانواده ام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتک کاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند “به تو اثبات می کنیم که حرامزاده و ولدزنا هستی”.

این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که می رویم و تا شب بر می گردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقی ات اعتراف و خودت را خلاص کنی. می گفتند که “باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته ای” و حتی از من می خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که “در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ام”. بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی المثل بازجوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیان می کرد که چوبی را در …. استعمال می کنیم که صدتا نجار نتواند آن را در بیاورد. و می گفت مسایلی در خصوص مساله دار بودن اخلاقی شماها به سایت ها سفارش داده ایم که به زودی در سطح جامعه بصورت بلوتوث یا سی دی منتشر شود.

در شرح این واقعیت تاسف آوری که حکایت از فروپاشی نظام اخلاقی در میان ماموران منتسب به یک حکومت دینی دارد و یادآوری آن نیز برایم عذاب آور است به همین مقدار بسنده می کنم تا روشن شود که یک زندانی سیاسی محبوس در اوین برای اعتراف به ناکرده های خود تحت چه فشارهایی قرار می گیرد. و این پرسش را در برابر شما مطرح کنم که آیا وجود این برخوردها بدین مفهوم نیست که حکمرانان و حاکمان فعلی نظام جمهوری اسلامی در آزمایش عدالت اخلاق و انسانیت مردود شده اند؟ گرچه این وقایع بی سابقه نبوده و حتی افکار عمومی نیز با انتشار جریان بازجویی از همسر سعید امامی در سالها پیش بدان پی برده بوده اند اما جریان بازجویی ها از زندانیان سیاسی در سال 88 نشان داد که آن واقعه یک تخلف موردی نبوده و اراده ای برای برخورد با این بی قانونی ها در کشور وجود ندارد. آنان بصورت مداوم بر این نکته پای می فشردند که ما به پشتوانه ی رهبری از هرگونه برخوردی برای رسیدن به هدف استفاده می کنیم و هیچ خط قرمزی برای رسیدن به اهداف خود نداریم و استفاده از هر روشی برای وادار سازی افراد و منتقدین به پذیرش القائات بازجویان در راستای حفظ نظام را مشروع بلکه واجب می دانستند.

مقام رهبری

برای آنکه از ذهنیت تیم بازجویی و فضای حاکم بر آن بیشتر اطلاع داشته باشید نیز سخنی را نقل می کنم که یکبار بازجو در جلسه بازجویی به من گفت و با زبانی آکنده از نفرت و خشم فریاد زد “حاضر بودم گردن هاشم آقاجری را بعد از سخنرانی همدان از پشت با دست های خودم می بریدم و حتی اگر پس از آن هفت بار اعدام می شدم راضی بودم، اما به خاطر مصلحت نظام و برای آنکه به پای نظام نوشته نشود این کار را نکردم و در مورد امثال تو نیز همینطور است.” آن بازجو می گفت که در قنوت نماز به جانب خدا استغفار می کند که نتوانسته است حکم او را اجرا کند و امثال ما را به خیال خود، به جهنم بفرستد.

البته به باور من این سخنان بازجویان ادعایی بی پایه بود چرا که آنان در واقع به هیچ ایدئولوژی اعتقاد نداشته و حتی به قرائتی غیر رحمانی و خشونت آمیز از دین نیز پایبند نیستند و تنها حضور در قدرت و بهره مندی از منافع آن و همچنین کینه و نفرت نهادینه شده در آنان است که انگیزه این افراد در ماموریت های غیرانسانی شان را تشکیل می دهد.

رهبر جمهوری اسلامی

دروغ همچنان که در فضای جامعه رواج پیدا کرده و ابزار حکمرانی گشته است در داخل زندان نیز ابزار کارآمد بازجویان است. مبنای حرکت بازجویان در تمامی مراحل بازجویی “دروغ و فریب” است به طور نمونه آنها در مورد وضعیت سیاسی کشور اخبار و تحلیل های کذب به زندانیان داده و سعی در تخریب روحیه آنان داشتند به طور نمونه پس از راهپیمایی روز قدس به سراغ ما آمده و می گفتند که “50 نفر در در این روز به خیابان ها آمده و مردم آقای خاتمی را کتک زده و ما وی را نجات داده ایم”. و یا می گفتند که “خشم مردم از موسوی چنان است که یک گردان محافظ برای حفاظت از جان وی گذاشتیم که مردم او را نکشند”.

در دادگاهم ، عنوان شد که طی سفری به آلمان، آموزش انقلاب مخملین دیده ام ، در حالی که پاسپورت من سالهاست توسط وزارت اطلاعات توقیف شده و اساسا تاکنون هیچ گونه سفری به اروپا و کشورهای غربی نداشته ام. بازجویان تلاش بسیاری داشتند تا فضای سلول انفرادی را به صحرای محشر و دادگاه عدل الهی تعبیر کنند و می گفتند تصور کنید در روز قیامت هستید و باید به همه گناهان خود اعتراف کنید. البته تفاوتی را در نظر نمی گرفتند و آن این بود که در قیامت اعضا و جوارح انسان علیه او به سخن در می آیند اما در سلول انفرادی و تحت بازجویی و فشار جسمی و روحی، زندانی مجبور به اعتراف دروغ علیه خود نیز می شود بلکه از دستان بازجو و مشت های آهنین آنها رهایی یابد. برای بازسازی چنین محشری بارها متهمین در سلول های کناری را مورد کتک و ضرب و شتم قرار می دادند تا علاوه بر فشار روحی و شکنجه ی ما، ضجه های دردمندانه مضروبین، یادآور عذاب الهی در محشر کبری باشد.

آری چنین است رفتارهایی که در چارچوب حکومت ولایی و باتوجیه حفظ نظام با منتقدان و مخالفان انجام می شود و این موید این گزاره است که نظام مبتنی بر چنین قرائتی از حکومت دینی تحمل هیچ نوع مخالفت و اعتراض قانونی را هم ندارد. در حالی که اساس حکومت پیامبر به عنوان نمونه کامل یک حکومت دینی بر مدارا و مهربانی با مردم استوار بود همچنانکه در قرآن کریم می خوانیم:

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ. به بركت رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصمیم گرفتى، قاطع باش! و بر خدا توكل كن! زیرا خداوند متوكلان را دوست دارد. (آیه 159 سوره آل عمران )

جناب آیت الله خامنه ای

اما آنچنانکه توضیح دادم، بسیار تحت فشار قرار گرفتم تا در دادگاه علیه خود، دوستان و مجموعه سیاسی که با آنها همکاری می کردم و بیشتر از همه، علیه جناب آقای مهدی کروبی که در جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری از ایشان حمایت کرده بودم اعتراف کنم و می گفتند “باید اعتراف کنی تا حُر شوی و پس از آن برای اسلام شمشیر بزنی”.

در ادامه چنین فشارهایی و پس از86 روز انفرادی و بعد از 50 روز بی خبری مطلق، عدم دسترسی به تلفن و ملاقات با خانواده (که منجر به طرح این پرسش در رسانه ها شده بود که آیا عبدالله مومنی زنده است؟) پس ازانجام تمرین زیر نظر بازجویان برای اعتراف علیه خود روانه دادگاه شدم. درحالیکه نه اجازه داشتم وکیلی برای خود اختیار کنم و نه البته علاقه ای داشتم حتی با اختیار کردن وکیل – وکیل تسخیری و مورد تایید و هماهنگ با بازجویان- به دادگاهی مشروعیت بخشم که دفاعیه متهمش پیش از محاکمه به او دیکته شده است. بازجویان به دروغ به من گفته بودند که قبل از مهرماه (1388) بدون حکم از زندان آزاد می شوی و کافیست در دادگاه متن مورد نظر را بخوانی تا از بند رهایی یابی. من اما بدنبال آن نبودم که با اعتراف در دادگاه علیه خود، از زندان رهایی یابم بلکه تنها به دنبال آن بودم که از فشار روحی و جسمی شبانه روزی بازجوها و مشت آهنین آنها خلاصی پیدا کنم، تا لااقل هر روز با فحش های رکیک و ناموسی خطاب به خود و خانواده ام مواجه نشوم، تا برای پذیرش یک اعتراف دروغ سرم را داخل چاه توالت فرو نکنند، تا از ضرب و شتم های پیاپی و سیلی و مشت بازجو خلاصی یابم، تا تهدید مداوم به اعدام و اعمال روش های کثیف در بازجویی تمام شود، تا مگر داستان کثیف اعتراف کردن به انحرافات اخلاقی نداشته، پایان یابد. به این ترتیب بود که با دفاعیه ای که برایم آماده شده بود به دادگاه رفتم.

در دادگاه تلاش کردم متن دفاعیه را به گونه ای بخوانم که مشخص باشد انشایی دیکته شده را از رو می خوانم. باید علیه خود اعتراف می کردم و متنی دیکته شده را که به مثابه کیفرخواست علیه خود بود به عنوان دفاعیه می خواندم، بدون آنکه اعتقادی به آن داشته باشم. باور کنید تردیدی وجود ندارد که حتی یک گناهکار نیز علاقه ای به اعتراف در دادگاه در برابر عموم ندارد.

اما تجربه زندان اوین و بازجویی های پرحاشیه ماموران وزارت اطلاعات، فرد را به آنجا می کشاند که حتی علیه خود به دروغ در دادگاه اعتراف کند و جالب این است که این اعترافات دروغ مبنای رای و حکم قاضی نیز قرار می گیرد. اگرچه من بارها در دوران بازجویی و بازداشت با فحاشی بازجوها خطاب به قاضی و دادستان نیز مواجه شدم؛ گویی که از نگاه آنها قاضی و دادستان در روند صدور حکم هیچ تاثیر و نظری ندارند و این آنها هستند که برای دستگاه قضایی کشور و کل نظام تصمیم می گیرند. در مورد عدم استقلال دستگاه قضا و مقامات قضایی نیز تنها به اولین جلسه ملاقات با دادستان جدید تهران یعنی آقای دولت آبادی اشاره می کنم. گرچه اوج فشار و شکنجه ها علیه من در دوره دادستان سابق تهران بود و ملاقات من با آقای جعفری دولت آبادی نیز پس از 5 ماه بازداشت و برگزاری دادگاه صورت می گرفت و طبعا انتظار چندانی نداشتم اما بازجوی مربوطه پیش از انجام این ملاقات موکدا به من گفت که نیاز نیست چیزی از آنچه بر من رفته است به دادستان بگویم و تصریح داشت که “دادستان هیچ کاره است و همه کاره من هستم” بازجو به من گفت که در ملاقات با دادستان بگو “وکیل نمی خواهم” و در نهایت این ملاقات نیز در حضور بازجویی که تجربه شکنجه های چند ماهه او بیش از هر چیزی برایم ملموس و باورپذیر بود انجام پذیرفت و بدیهی است که در این شرایط سخنی برای گفتن با مقام قضایی باقی نمی ماند.

مقام رهبری

باید توجه داشت که آیا قدرت نمایی نهادهای امنیتی در برابر مردم و جایگاه بالادستی آنها در تصمیم گیری های مربوط به روند سرکوب و مهار و کنترل تحولات سیاسی اجتماعی نشان از کاهش مشروعیت حاکمیت نداشته و وابستگی حکومت به قدرت سرکوب را به ذهن متبادر نمی کند؟ و آیا این باور هنوز در ذهن حاکمان ما ایجاد نشده که راه حل استفاده از زور برای ادامه حکومت منسوخ شده است؟ و آیا اینان همچنان پاسخ مناسب برای اعتراض، مخالفت و حق خواهی را سرکوب می دانند؟

بیش از چهارصد روز از بازداشت من می گذرد و اندکی پیش از عید نوروز نیز که با وثیقه ای سنگین از زندان آزاد شده و به مرخصی کوتاهی آمدم، به دلیل نپذیرفتن اراده تیم بازجویی به ادامه اعتراف علیه خود و دیگران در خارج از زندان، به حبس بازگشتم. به آگاهی می رسانم من همچنان به اعتقاداتی که پیش از بازداشت داشته ام پایبندم و آنچنانکه توضیح دادم سخنانی را که تحت فشار در دادگاه روخوانی کردم، بیان اعتقاد خود نمی دانم.

جرم ما این بوده و هست که برای بهبود شرایط کشور اصلاحات و دموکراسی را مناسب ترین روش می دانیم و می خواستیم قدرت نامحدود نهادهای بازدارنده دموکراسی را محدود کنیم. پرسش من این است که آیا حمایت از خواست ملت ایران برای دستیابی به دموکراسی کیفری برابر با تحمیل رفتارهای غیرانسانی و ظالمانه دارد؟ آیا هنوز زمان آن نرسیده که بپذیریم بیان و باور هیچ فرد و یا جریانی نباید موضوع محاکمه قرار گیرد؟

و آیا انتظار اینکه در صورت ثبوت شکنجه، شکنجه گر محاکمه شود انتظار گزافی است؟ اگر به دنبال دفع عملی ظالم و رفع ظلم هستیم محاکمه شکنجه گران است که می تواند به تشویق راه های موثر و عملی برای اجرای عدالت بیانجامد و این کاستن از ظلم و استبداد است که می تواند زمینه ساز اجرای عدالت و قانون گردد.

در نهایت نمی دانم که این ظلم ها و شکنجه ها بر من و خانواده ام که گوشه هایی از آن روایت شد، با چه منطق و به چه قصدی انجام شده است و پاسخی نیز برای این پرسش نمی خواهم چرا که “صلاح مملکت خویش خسروان دانند”. اما آنچه می دانم این است که چنین رفتارهایی نه با عدالت و انصاف سازگار و نه با هیچ قانون وشرعی قابل توجیه است. امید که تشکیل یک کمیته حقیقت یاب، ما را از این ظلم های آشکار برهاند و لختی به سوی عدالت بکشاند.

وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ.
و بر ظالمان تكیه ننمایید، كه موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت؛ و یارى نمى‏شوید!
(قرآن کریم آیه 113 سوره هود)

ادامه مطلب ...

آيت الله صانعي میزان فطریه و کفاره و استفتائات مرتبط با سال 89 را اعلام نموند

0 نظرات
آيت الله صانعي میزان فطریه و کفاره و استفتائات مرتبط با سال 89 را اعلام نموند

. ادامه راه سبز(ارس): علما و مراجع عظام تقلید در اطلاعیه‌های جداگانه‌ای اعلام کردند که حداقل زکات فطره قابل پرداخت، مبلغ ۱۵۰۰ تومان معادل قیمت سه کیلوگرم گندم است. بر اساس احکام شرعی، در صورتی که خوراک غالب کسی غیر از گندم باشد، باید معادل قیمت سه کیلوگرم از آن را به عنوان فطریه پرداخت کند.

در همين رابطه پايگاه اطلاع رساني آيت الله العظمي صانعي طي اطلاعيه اي، فتاوي معظم اله را جهت میزان فطریه و کفاره و استفتائات مرتبط آن را براي سال 1389 به اطلاع عموم و مقلدانشان رساندند.

همچنین بر اساس این گزارش، پایگاه اینترنتی آیت‌الله صانعی که فتاوای ایشان در خصوص زکات فطره را با تفصیل بیشتری نقل کرده، در فتوایی از ایشان تاکید کرده است که پرداخت فطریه به نهادها و مراکزی که اطمینانی به مصرف صحیح این مبالغ توسط آنها وجود ندارد، مجاز نیست

باسمه تعالي

محضر مبارک حضرت آيت الله العظمی صانعی (مد ظله العالي)

با آرزوی سلامتی و قبولی طاعات و عبادات؛

احتراماً با توجه به فرارسيدن عيد سعيد فطر، فتوای مبارک را در خصوص سوالات ذيل جهت روشن شدن وظيفه مقلدان بيان فرماييد:

سؤال1: در صورت رؤيت هلال و ثبوت آن در ايران با نظر به اينکه ممکن است هلال در بعضی از مناطق ايران رؤيت شده باشد، آيا ما می توانيم در کشورهای ديگر، حكم به ثبوت اوّل ماه نماييم؟

پاسخ: حسب مبنای اخير اين جانب رؤيت هلال بر فرض ثبوت شرعی آن در هر مملكت برای مملكت ديگر، در صورتی كه در شب مشترك باشند اگر چه اشتراكشان در شب، در کلّ شب نباشد و به مقدار كمی باشد، كفايت می كند.

سؤال2: مقدار زكات فطره را بيان فرماييد.

پاسخ: مقدار زکات فطره تقريباً سه کيلوگرم گندم، جو، خرما، کشمش و هم چنين برنج می باشد که امروزه جزء قوت غالب است، و پرداختن قيمت هرکدام از آن ها به قيمت بازار همان محل هم کافی است و در حال حاضر قيمت سه کيلوگرم گندم در اکثر شهرهای ايران تقريباً 1500 تومان می باشد که پرداخت آن مجزی و برائت ذمه با آن حاصل می شود.

سؤال3: آيا مصرف زکات فطره همان مصارف هشت گانه زکات مال است يا خير؟

پاسخ: مصارفش همان مصارف است، لکن رعايت احتياط مستحب در آن است که به فقرای مؤمنين و شيعيان داده شود؛ کما اين که رعايت جهات افضليت يعنی ترجيح خويشان بر غير آن ها و همسايگان فقير و سپس اهل علم فقير، مطلوب و موجب ثواب زيادتر می باشد.

سؤال4: آيا پرداخت فطريه به مراکز و جاهايی که اطمينان به مصرف آن در مصارف معين شده توسط شرع نداريم، جايز است يا خير؟

پاسخ: مبرء ذمه نمی باشد و وثوق به مصرف در مصارف معينه شرعيه، لازم و شرط جواز و برائت ذمه است.

سؤال5: يک مد طعام که بايد به عنوان کفاره يا فديه به فقير داده شود، چه مقدار است؟

پاسخ: تقريباً هفتصد و پنجاه گرم، که در كفّاره يا فديه منحصراً بايد به فقرا نان، گندم و امثال اين دو از اطعمه داده شود و قيمت كفايت نمی كند; مگر آنكه پول را به او بدهد كه او وكالتاً، طعام تهيّه كند و وثوق به تهيّه آن نيز داشته باشد.

سؤال6: ما در تهران زندگی می كنيم، آيا می توانيم زكات فطره را به جای ديگری غير از محل زندگى، مثل محل اولی كه در آن زندگی می كرديم يا جای ديگر بفرستيم؟

پاسخ: در هر مکانی که به مصارف معينه شرعيه برسد مانعی ندارد.

سؤال7: آیا می توان فطریه را قبل از عید فطر پرداخت نمود.

پاسخ: اگر كسى قبل از ماه رمضان زكات فطره را بپردازد، صحيح نيست؛ ولى پرداخت آن در ماه رمضان مانعى ندارد.

سؤال8 : زکات فطره بر چه کسی واجب است ؟

پاسخ: كسى كه قبل از غروب شب عيد فطر گرچه يك لحظه، بالغ و عاقل و هشيار است و فقير نباشد، بايد براى خودش و كسانى كه نانخور او هستند، هر نفرى يك صاع (كه تقريباً سه كيلو است) گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت و مانند اينها به مستحق بدهد، و اگر پول يكى از اينها را هم بپردازد، كافى است.

سؤال9: زكات فطره به چه كسانى تعلق مى گيرد؟
پاسخ: كسى كه قبل از شب عيد فطر، حداقل توانايى تأمين مخارج يك سال خود و عائله اش را داشته باشد، كه در اين صورت بايد زكات فطره خود و عائله اش را بپردازد.

سؤال10: زكات فطره ميهمان شب عيد فطر بر عهده چه كسى است؟

پاسخ: بر عهده خود ميهمان است، حتى اگر قبل از غروب وارد شود، زيرا با مصرف غذا و افطارى يك شب، نانخور بودن و عيلوليت صدق نمى كند. آرى، اگر قبل از غروب آمده و بناست چند روزى بماند به عهده صاحبخانه و ميزبان است چون عيلوليت و نانخور بودن صدق مى كند.

سؤال11: آيا مى توان زكات فطره را به سيد فقير داد؟

پاسخ: سيد مى تواند زكات فطره خود را به سادات فقير بدهد، ولى غير سيد نمى تواند زكات فطره خود را به سيد بدهد.

سؤال12: آيا فطريه سربازانى كه در سربازخانه ها از جيره دولتى استفاده مى كنند، به عهده خود آنان است يا دولت؟ آيا سربازان عائله دولت محسوب مى شوند يا خير؟

پاسخ: به عهده دولت نمى باشد و اگر خودشان توان پرداخت را دارند و براى غذا پول آن را مى دهند، بايد زكات را بپردازند و اگر غذا را به آنان مى دهند كه نانخور دولت محسوب مى شوند، بنا بر احتياط باز زكات فطره به عهده خود آنان است، هر چند عدم تعلق به خود آنان هم، خالى از وجه نيست.

سؤال13: لطفاً زمان پرداخت زكات فطره را بيان فرماييد؟

پاسخ: از اول شب تا زوال و ظهر روز عيد مى باشد، آرى، براى كسانى كه نماز عيد مى خوانند احتياط واجب آن است كه قبل از نماز بپردازند و یا کنار گذاشته شود تا بعد به مصرف برسانند.

سؤال 14:آيا جايز است مكلّف زكات فطره را جدا كند و كنار بگذارد كه بعد به مصرف برساند؟

پاسخ: مانعى ندارد و بعد از جدا كردن هر زمانى كه ادا نمايد زكات فطره محسوب مى شود، ليكن اگر با وجود مستحق و محل مصرف مسامحه در اداى آن نمود و از بين رفت، ضامن مى باشد.

سؤال15: اگر به جهتى از جهات، زكات فطره را تا قبل از ظهر روز عيد، نه از مالش جدا كند و نه پرداخت نمايد، وظيفه او چيست؟

پاسخ: تكليف به پرداخت باقى است، ليكن بايد قربة الى الله بپردازد و قصد ادا و قضا ننمايد.

سؤال16: آيا در پرداخت زكات فطره، لازم است كه به فقير گفته شود زكات فطره است يا خير؟

پاسخ: لازم نيست و عمده رسيدن زكات به دست فقير است، و چنانچه گفتن آن او را ناراحت مى كند و موجب آسيب رساندن به شخصيت او مى شود، نبايد گفت.

در صورت تمایل جهت پرداخت فطریه، کفاره و کمک به سیل زدگان پاکستان (بصورت آنلاين) می توانید از طریق سایت این دفتر و صفحه مخصوص پرداخت به نشانی http://saanei.org/?view=01,00,55,00,0 و یا از طرق شماره حسابهاي زیر اقدام نمایید. لازم به توضيح است كه در صفحه پرداخت آنلاين، محاسبه ميزان فطريه و كفارات بصورت خودكار انجام مي پذيرد.

شماره حساب برای پرداخت فطریه
شماره حساب : 90017008942923
شماره شبا: 320560900170000894292003 IR
شماره کارت: 2926 - 0894 - 8615 – 6219
===============================
شماره حساب برای پرداخت کفارات
شماره حساب : 90017008942922
شماره شبا: 590560900170000894292002 IR
شماره کارت: 2927- 0894- 8614- 6219

نزد بانک سامان شعبه قم کد۹۰۰۱ به نام حضرت آیت الله العظمی صانعی
ادامه مطلب ...

نمآهنگ «شنبه روز بدي بود» با صداي فرهاد

0 نظرات
نماهنگ «شنبه روز بدي بود»
"با صداي فرهاد - ساخت كليپ: مورزکلانی"

جهت دانلود فرمت flv "" كليك كنيد - حجم 8.5 مگ
دانلود با فرمت mp4 حجم 10 مگ

"شنبه 23 خرداد 88"
"برگي ديگر از تاريخ"
و
"كودتايي ديگر در ايران"
روز بدي بود

ادامه مطلب ...

كره جنوبى تحريم هاى جديدى عليه موسسات و نهادهای ايرانی وضع كرد

0 نظرات
پس از اعمال تحريم مضاعف آمريكا، اتحاديه اروپا، ژاپن و استراليا:
كره جنوبى هم تحريم هاى جديدى عليه موسسات و نهادهای ايرانی وضع كرد


. ادامه راه سبز(ارس): كره جنوبى روز چهارشنبه ۱۰۲ شركت و موسسه ايرانى از جمله شعبه بانك ملت در سئول را همراه با ۲۴ نفر از افراد درگير در پرونده هسته اى جمهورى اسلامى را در فهرست تحريم هاى جدید خود قرار داد.

بر اساس گزارش خبرگزارى ها، آمريكا در هفته هاى اخير از كره جنوبى خواسته بود تا تحريم ها عليه جمهورى اسلامى را تشديد كند و بانك ملت در مركز اين درخواست ها بود. اين بانك متهم است كه صدها ميليون دلار منابع مالى براى موسسات دفاعى، موشكى و هسته اى جمهورى اسلامى ايران تامين كرده است.

يك مقام كره جنوبى گفته است كه اقدام هاى تازه اين كشور در راستاى پيوستن به تلاش هاى بين المللى در باره برنامه هسته اى ايران است.

کیم یونگ سان، سخنگوی وزارت امور خارجه کره جنوبی در گفت و گو با خبرنگاران افزود: «هر گونه معامله از سوى بانك ملت حتى در اندازه يك دلار، نيازمند كسب مجوز از سوی دولت کره جنوبی است. باور ما اين است كه با این وضعیت حتی معاملات عادى بانك ملت دچار مشكل خواهد شد».

به گفته اين مقام كره اى، سئول همچنين قراردادهاى ساخت و ساز و سرمايه گذارى در ايران در حوزه منابع نفتى را ممنوع كرده است.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خطوط کشترانی جمهوری اسلامی نیز از دیگر موسسات و نهادهایی هستند که در فهرست جدید تحریمی کره جنوبی قرار گرفته اند.

كره جنوبى در هفته هاى اخير تحت فشارهاى زيادى از سوى آمريكا براى همراهى با تشديد تحريم ها بر ضد تهران قرار داشت و این در حالی است که جمهوری اسلامی هشدار داده بود که هر گونه تحريم جديد از سوى سئول مبادلات تجارى ایران با كره جنوبى را به خطر انداخته و جريان صدور نفت به اين كشور را مختل خواهد كرد.

ايران كه چهارمين كشور تامين كننده اصلى نفت كره جنوبى است، حدود ۱۰ درصد از نيازهاى اين كشور به انرژى را تامين مى كند.

به گزارش خبرگزارى رويترز، هر گونه اختلال در صدور نفت به كره جنوبى كه چهارمين قدرت بزرگ اقتصادى آسيا به شمار مى رود، مى تواند بر وضعيت اقتصادى اين كشور كه وابسته به واردات منابع انرژى است تاثير بگذارد.

به دنبال تصويب قطعنامه ماه ژوئن شوراى امنيت سازمان ملل بر ضد ايران در باره برنامه هسته ايش، آمريكا از كره جنوبى خواسته بود تا براى تحت فشار قرار دادن تهران تحريم هاى جديدى عليه آن وضع كند.

گزارش ها حاكى است كه شركت هاى پيمانكار و كشتى سازى كره جنوبى پروژه هاى چند ميليارد دلارى از ايران دريافت كرده اند.

پيش از كره جنوبى، آمريكا، اتحاديه اروپا، ژاپن و استراليا نيز تحريم ها عليه ايران را تشديد كرده بودند.

روز سه شنبه، وزارت خزانه دارى آمريكا اعلام كرد كه يك بانك متعلق به ايران در آلمان را به دليل تلاش براى تامين منابع مالى برنامه هسته اى جمهورى اسلامى مورد تحريم قرار داده است.

روز دوشنبه هفته جارى، يوكيو آمانو، مدير كل آژانس بين المللى انرژى اتمى در گزارش تازه خود بار ديگر تاكيد كرد كه ايران در اقدامى مقابله جويانه با خواسته هاى بين المللى فعاليت هاى هسته اى خود را ادامه مى دهد.

شوراى امنيت سازمان ملل از ايران خواسته است تا فعاليت هاى مربوط به غنى سازى اورانيوم را معلق كرده و با بازرسان آژانس براى راستى آزمايى برنامه اتمى اش همكارى كند.

آقاى آمانو در گزارش تازه خود گفته است كه ايران در فعاليت بازرسان آژانس اخلال ايجاد مى كند. اين در حالى است كه تهران گفته است حق دارد تا درباره انتخاب بازرسان آژانس تصميم گيرى كند.
ادامه مطلب ...

جسارتا سر كوچه فلاني برق ارزان نمي فروشند؟!!!

1 نظرات
مردم: قبض های برق را نمی توانیم بپردازیم؛
جسارتا سر کوچه فلانی برق ارزان نمی فروشند ؟؟؟


. ادامه راه سبز(ارس): معاون وزیر نیروگفت، یارانه‌ها از قبض برق مشترکان پرمصرف حذف شده؛ می‌توانند قسطی پرداخت کنند!

با وجود اینکه اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها در کشور هنوز آغاز نشده اما قبوض برق، شهروندان تهرانی را همچون مردم شمال کشور شوکه کرده است. قبوض برق 150 ، 200 و حتی بیش از 220 هزار تومان برای برخی مشترکان برق در شهر تهران آمده است.

معاون وزیر نیرو در امور برق و انرژی با تائید وجود قبوض برق ۲۰۰ هزار تومانی برای برخی مشترکان گفت: این قبوض به دلیل مصرف بالای برق بدون محاسبه یارانه اعمال شده است. وی افزود: به دلیل رفاه حال مشترکین آنها می توانند مبلغ قبوض را به صورت اقساط پرداخت کنند!
به حمدالله دو سه سال پیش که قیمت گوجه فرنگی به شدت بالا رفته بود و سر و صدای مجلسیان را در آورده بود طی یک اقدام انقلابی و انفجاری ناگهان مشکل حل شد و توصیه شد که همه بیایند و از سر کوچه ما گوجه فرنگی بخرند! . از این قبیل مشکلات مرتب پیش آمد و با اقدامات انقلابی مشابه یکی پس از دیگری حل و فصل شد . به عنوان مثال زمانی که بنزین تحریم می شود با یک اقدام انقلابی سهمیه مردم کاهش پیدا می کند! و در عرض یک هفته کشور در تولید بنزین خودکفا می شود!. یا وقتی که حجم نقدینگی در جامعه کم می شود و بدهی های دولت سر به فلک می کشد در یک اقدام انقلابی دستگاههای چاپ اسکناس با آخرین سرعت شروع به کار می کنند! و بدهی های دولت اندکی بهبود می یابد . ما که کشته و مرده این اقدامات انقلابی شده ایم از بس که جواب میده . از این رو پیشنهاد می دهیم که طی چند فقره اقدامات انقلابی در سر کوچه مذکور چند واحد صنفی جدید تاسیس شود تا هم بقیه مشکلات مردم حل شود! هم فتنه گران از کارهای خود پشیمان شوند و هم مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی نواخته شود!

لیست پیشنهادات :

۱- تاسیس مرغداری سر کوچه : با توجه به افزایش شدید قیمت مرغ که باعث شده عده ای از مردم ماهها نتوانند گوشت مرغ بخورند پیشنهاد می شود با تاسیس یک مرغداری در سر کوچه این توطئه بیگانگان (گران شدن مرغ) هم در عرض یک هفته خنثی شود و همه بروند و از سر کوچه فلانی مرغ بخرند .

۲- تاسیس باغ میوه جات سر کوچه : خیلی ها می گویند ما فقط در مهمانی ها و عروسی ها و اینگونه اتفاقات چشممان به جمال میوه روشن می شود و حکایت یخچالشان و میوه مانند حکایت جن است و بسم الله . از این رو پیشنهاد می کنیم یک باغ بزرگ میوه جات در سر کوچه افتتاح شود تا همگان بروند و از سر کوچه ایشان میوه بخرند و دیگر به دلیل گرانی میوه ها را فقط در خواب نبینند .

۳- افتتاح دامداری سر کوچه : قیمت گوشت گوسفند به شدت افزایش پیدا کرده و نصف بیشتر مردم جامعه برای خرید گوشت با مشکل مواجه هستند .پیشنهاد می کنیم طی یک عملیات انقلابی و انتحاری یک فقره دامداری (همان گله دانی) در سر کوچه افتتاح کنید و ملت مفلوک را از این مشکل هم در عرض یک هفته نجات دهید .

۴- تاسیس پمپ بنزین سر کوچه : این یکی واقعا از اوجب واجبات است . چرا سهمیه بندی ؟ چرا بازی با اعصاب و روان مردم ؟ چرا ؟ مگر یک پمپ بنزین چقدر زحمت دارد . یک پمپ بنزین سر کوچه تاسیس کنید و چشم استکبار را کور کنید .

۵- تاسیس نیروگاه برق سر کوچه : قبض های برق این اواخر برق از سر مردم پرانده و خواب از چشمان آنها ربوده . میشود و میتوانیم با تاسیس یک نیروگاه برق در محل سر کوچه این مشکل را هم در عرض یک هفته رفع کنیم تا مردم به جای پرداخت قبض های سنگین بروند و از سر کوچه یک کابل برق بکشند و از برق ارزان استفاده کنند .

خودمونیم عجب کوچه ای دارند بعضی ها!، ما که نه از کوچه شانس آوردیم نه از خونه نه از محله نه از شهر نه از ...

وبلاگ سبزه زار
ادامه مطلب ...

فيلم كوتاه «شهيداي شهر» كاري از مسيح علي نژاد و سيد محمد پوينده

0 نظرات
فيلم مستند كوتاه و زيباي «شهيداي شهر»
به پاسداشت ياد صدها شهيد جنبش سبز و پايداري خانواده هاي آنها

. ادامه راه سبز(ارس): يک سال از خرداد و انتخابات ایران میگذرد، زخم ها به جا مانده اند و باز حکایت عظمت انسان هاست. انسان هایی که در غم امید میجویند و در سیاهی نور. فیلم کوتاه پیش رو حاصل گفتگوهایی است که در این یک سال گذشته راوی رنج تنها بخشی از کسانی است که خانواده ها یشان را در کهریزک یا در خیابان کشتند.

فيلم كوتاه "شهيداي شهر" بخشي از سخنان خانواده های شهیدان، اشکان سهرابی، امیر جوادی فر، محرم چگینی، محمد کامرانی، علی حسن پور، علی حبیبی موسوی و سهراب اعرابی ميباشد كه توسط مسیح علی نژاد و سید محمد پوینده در تابستان 1389 تهيه و تدوين شده است:

ببینیم و باور کنیم که سبز یعنی امید در میانه شب

جهت دانلود با فرمت mp4 "" و حجم ~ 40 مگ كليك كنيد
دانلود با فرمت "flv" و حجم 27 مگ
دانلود با فرمت "3gp" با حجم ~ 6 مگ
دانلود كمكي : mp4 - 3gp
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
یه شب مهتاب

... مستیم و هشیار
شهیدای شهر
خوابیم و بیدار
شهیدای شهر
آخرش یه شب
ماه میاد بیرون
از سر اون کوه
بالای دره
روی این میدون
رد میشه خندون
یه شب ماه میاد...

ادامه مطلب ...

جديدترين ديدگاه خوانندگان