ششمين نامه محمد نوري زاد خطاب به آقاي خانه اي:
مرگ ، بی گمان فرا خواهد رسید!
مرگ ، بی گمان فرا خواهد رسید!
. ادامه راه سبز(ارس): محمد نوري زاد در ششمين نامه خود به رهبري نوشته است: «مرگ ، بی گمان سرخواهد رسید ، و ما را و شما را به کام خود فروخواهد کشید . جنازه ی ما را که ناشناس و بی کس و کاریم ، با شتاب ، به آغوش سرد گور می سپرند، وجنازه ی شما را که معروف عالمید ، مردمان بی شمار، برسردست می برند و اشک ریزان و برسرزنان ، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگارو صدها میهمان خارجی ، درآرامگاه ابدی تان می نهند . به نام او که مرگ را آفرید»
وي در بخشي ديگري از نامه آورده است: «خدایا ، ما از همین صحرای محشر ، باصدای بلند اعلام می داریم : ماموران سید علی ممکن است از مطالعه ی این نوشته برآشوبند و برای نویسنده ی صادق آن برنامه ای تدارک ببینند . به آنان بگو که اگر نوری زاد در زمان علی (ع) بود و این نامه را از سر خیرخواهی و حتی انتقاد صرف برای او می نوشت ، با آغوش گشوده ی علی و یاران او مواجه می شد و هرگز کسی متعرض او نمی شد . اما چرا در جامعه ی ما ، علی و اولاد علی ، برای حکومتی هزینه شدند که نسبتی با عدل وسیره ی علی نداشت اما مرتب از علی سخن می گفت و از همگان انتظار همراهی داشت وهمگان را نیز به عاقبت کوفیان وخائنان کوفه احاله می داد .»
متن كامل اين نامه در پي مي آيد:
سلام و درود به محضر رهبرگرامی ما حضرت آیت الله خامنه ای
مرگ ، بی گمان سرخواهد رسید ، و ما را و شما را به کام خود فروخواهد کشید . جنازه ی ما را که ناشناس و بی کس و کاریم ، با شتاب ، به آغوش سرد گور می سپرند، وجنازه ی شما را که معروف عالمید ، مردمان بی شمار، برسردست می برند و اشک ریزان و برسرزنان ، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگارو صدها میهمان خارجی ، درآرامگاه ابدی تان می نهند . مزار ما ، گذرگاه باد و باران و محل تابش آفتاب داغ می شود ، و مزار شما ، با گنبد و بارگاهی مجلل ، با تالارها و شبستان ها و رواق ها و صحن ها و هتل ها و دانشگاه ها و حوزه های علمیه ، و با فروشگاه ها و کتابخانه ها و بوستان هایی پراز گل و گیاه ، آذین خواهد یافت .
ما ، که غریب و گم گشته ایم ، زود از خاطره ها محو خواهیم شد ، شما اما ، که از سامان دهندگان بخش هایی از تاریخ این سرزمین اید ، تا روزگاران دراز برسر زبانها خواهید بود . با هرآنچه که ما نخواهیم داشت ، و با همه ی آنچه که شما خواهید داشت ، یک سرنوشت مشترک ، ما را و شما را به هم پیوند می زند . و آن : پوسیدن و خوراک مار و مور شدن جسم هایمان ، و پاسخ گویی به رفتار و اعمال دنیاوی مان در سرای باقی است . وباز این که : ترازوی دقیق و مویین خدا ، به یک جهش ، تکلیف خرد و کلان ما بی نشانان را مشخص می کند ، و تعیین تکلیف شما ، به خاطر مسئولیت های فراوانتان به درازا خواهد کشید .
گرچه در دستگاه سریع الحساب خدا ، زمان به کشداری ایام عمر ما نخواهد بود ، با شما اما ، تا به ریز ریز امضاها و امرونهی ها و خنده ها و اخم ها و طردها و جذب هایتان رسیدگی نشود ، زمان برشما به کندی گام های مور ، گذرخواهد کرد.
ما را و شما را یک به یک بر بلندی های محشر می ایستانند تا راضیان و نا راضیان با عبور از مقابل ما ، ما را و شما را شناسایی کنند و فریاد هواخواهی و دادخواهی سردهند . ما را که آوازه ای با ما نیست ، مردمان فراوانی نخواهند شناخت ، شما را اما دوستان راضی ، و شاکیان ناراضی بسیار خواهد بود .
دوستان و دوستداران شما ، از نیکی های شما خواهند گفت . که :
خدایا ، ما شاهد بودیم که سیّد علی خامنه ای ، سخنوری شجاع و نترس و صاحب نفوذ بود . ما را در همه حال به تقوای الهی دعوت می نمود . صدای خوشی در نماز داشت . از مال دنیا هیچ برای خود برنداشت . یک تنه دست به گلوی آمریکا و اسراییل فشرد و جلوی چشم مرمان دنیا ، با این زورگویان خدانشناس درافتاد . سید عزیز ، کشور ما را از هزار توی فتنه ها عبور داد و به هربهانه ، ما را از دشمنان در کمین با خبرکرد و برحذرساخت . درزمان دراز رهبری او ، کشور ما گرچه درفقر وفساد ریشه داری دست و پا می زد ، همزمان اما از سلول های بنیادین به شلیک موشک های یک و دو و سه ی شهاب ، و از آنجا به غنی سازی اورانیوم ، و از آنجا به پرتاب ماهواره ی امید ، و حتی به پیروزی حزب الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه بر اسراییل دست یافت . ما ای خدا ، در زمان رهبری او ، از انزوای فقر به در آمدیم و به نوا رسیدیم . خدایا ، ما که در دنیا از او ، و از رهبری او خوش و خشنود بودیم ، تو نیز بیا و از او راضی باش و حساب و کتاب دنیا را بر او آسان بگیر و در بهشت خودت جا و مرتبه ی مناسبی برای او مهیا کن .
رهبر گرامی ،
همه ی ما قبول داریم که شما هوشمندی ها و درایت های موثری را به روان جامعه جاری فرمودید ، اما شرمنده ام که فراتر از دوستان و دوستداران شما ، که عمدتا از بهره مندان رهبری شمایند ، جماعتی نیز از شما به خدا شکوه خواهند کرد . من ، از باب دوستی و رفاقت ، و از باب فردای نیکی که برای شما آرزو دارم ، شمارگانی از این شکوه ها را برای شما واگویه می کنم تا مگر در این فرصت باقیمانده ، خود را برای پاسخ گویی به مطالبات رها مانده ی مردم در پیشگاه عدل خدا آماده کنید . با این اشارت ، که دستگاه حسابگری خدای متعال ، خود به ذات رفتار ما و شما واقف است ، وابراز رضایت و شکایت مردمان ، تنها تراشه ی نوری است از عدالت او تا حجت برهمگان ما وشما تمام شود . از زبان شخص شما بارها و بارها شنیده ایم که : مراقب ” حق النّاس ” باشید. هرآنچه که من در اینجا از شکواییه ی مردمان مان در محشر عدل خدا برمی شمرم ، گزیده ای از میلیون ها حق پنهان و آشکاری است که شما چه بخواهید و چه نخواهید ، باید بدانها پاسخ گویید.
شاید دوستان چشم بسته ی حضرت شما که در دستگاه های قضایی و امنیتی به انجام وظیفه مشغولند ، از نمونه ی پرسش هایی که من برای شما آورده ام برآشوبند و با من آن کنند که با صدها بی گناه کرده و می کنند ، شما اما بزرگوارانه به آنها بفرمایید: چه نوری زاد را خاموش کنید و چه نکنید ، و چه او را به داغ و درفش بسپرید و چه به تبعید و آوارگی اش دراندازید ، من خامنه ای درفردای حسابرسی نافذ خدا با همین پرسش ها مواجهم . او را رها کنید که او حق دوستی را با من بجای آورده و مرا از فردای بی کسی ام باخبرکرده است . پس با این مقدمه ، شما را به عرصه ی محشر می برم . به همان بلندی مشرف . شما هستید و مردمان معترض . و خدایی که قاضی منصف این عرصه حساس و حتمی است .
درآن وادی پراضطراب ، شاکیان شما از شما به خدا شکوه خواهند کرد و ندا در خواهند داد:
۱_ ای خدا، سیّدعلی خامنه ای ، درکنار خوبی هایی که باید می داشت و داشت ، و با کارهای خوبی که باید انجام می داد و داد ، از همان بدو رهبری اما ، برطبل تفرقه ی آحاد مردمان کوفت و با علم کردن بیرق “خودی و غیرخودی” جامعه را رو به انشقاق هرچه بیشتر شتاب داد . وی ، هیچ گاه به ما که موافق او و کارهای او نبودیم ، روی خوش نشان نداد و تا توانست ، راه های عبور ما را مسدود کرد. خدایا ، مگرنه این که او، علاوه برآن که رهبرموافقان خود بود، رهبرما مخالفان و منتقدان خود نیزبود؟ از او بپرس چرا حق رهبری را درباره ی ما مخالفان ادا نکرد؟ چرا بیهوده ما را به تنگنای دشمنی درانداخت ؟ چرا حقوق ما را به هیچ گرفت؟ چرا درهمه جا ، گزینش گران او، راه را برما و برفرزندان ما بستند و حیثیت اجتماعی و شهروندی ما را منکر شدند؟
۲_ خدایا ، دوره ی طولانی رهبری سیّدعلی خامنه ای ، مرهون همراهی و همدلی ما مردمان ایران بود . او – سیدعلی – هیچ گاه از جانب ما مردم به مشکلی که ناشی از عدم همراهی ما باشد ، در نیفتاد . ما ایرانیان ، جز همراهی با هرآنچه که او می خواست و بدان متمایل بود ، دغدغه ای نداشتیم . اما عجبا که درهمان سالهای رهبری او ، جو جامعه ، به لایه های تودرتوی خوف و هراس آلوده شد . جمعی از مردمان ، به خاطرکمترین اعتراض و نقد از بزرگان تحمیلی ، به حبس و شکنجه درمی افتادند و دچار آسیب های روانی و اجتماعی فراوان می شدند . شب ها و روزهای خانواده های بسیاری ، درمتن اضطراب سپری می شد . تا بدانجا که : امنیت روانی جامعه مخدوش گردید. فضای تلخ پلیسی ، جان جامعه را خراشید . امنیتی هم اگربود، برای موافقان او بود . نصیب مخالفان ، گرچه نخبه و برجسته و کاردان و کارآمد ، جز هراس ، هیچ نبود.
۳_ خدایا ، در دوره ی رهبری سیّدعلی ، قانون ، و تن سپردن مسئولان به قانون ، خوار و خفیف شد. خواص ، از قانون ، نردبانی برای بالا رفتن از فرصت ها پرداختند . یک فلک زده بی نشان ، بخاطر یک میلیون بدهی ، به زندان حکومت می افتاد ، اما رییس جمهور مطلوب او، و معاون اول رییس جمهور، و برخی از وزرا و مدیران دولتی او ، با میلیاردها اختلاس و کلاشی ، درماراتن فریب مردم ، دکمه های بیخ گلو را به رخ می کشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم می خندیدند . همین قانون ، درمجلس ، فرش زیرپای نمایندگان بزدل مجلس می شد . تا در دستگاه قضایی توسط برخی از قاضیان مرعوب و رشوه خوار ذبح شود ، و پوستش به دست جمعی از ماموران وزارت اطلاعات دریده گردد ، و تا مایملکش ، به یغمای آندسته ازسپاهیانی رود که درچارچوب قانون می ایستادند و هیکلش را رنگ می زدند.
۴_ خدایا ، در زمان رهبری سیّدعلی ، کارهای خوب و فراوانی صورت گرفت ، با آن همه اما ، اعتیاد و بی کاری و مصرف فراوان ، عضوموثری از شاکله ی کشور شد . آبروی کشور در سطح جهان ، فروکشید و به انتهای جدول آبروداران جهان نزول کرد . علتش این بود که هم خود سیدعلی ، و هم دولتمردان ، و هم مجلسیان ، و هم قاضیان ، و هم پاسداران ، و خلاصه : همه و همه ، مشغله هایی پیدا کرده بودند که سخت مشغولشان کرده بود و فرصتی برای آنان باقی نمانده بود تا به سالم سازی فضای کلی جامعه بپردازند . وقتی هریک از اینان به کارهای متعددی گرفتار بودند ، کسی نمی ماند که به اعتیاد گسترده ی مردان و زنان و جوانان کشور ، و به بیکاری آنان ، و به مصرف گرایی فراوان شان ، و به کج روی های مکررشان رسیدگی کند .
۵_ درزمان سیّدعلی ، خدایا ، ریا و چاپلوسی و دروغ و مسئولیت ناپذیری مردم و مسئولان ، به فرهنگی رایج منجر شد . مسئولان ، پیوسته دروغ گفتند و کج رفتند ، و مردم ، با نگاه به آنان ، از آنان آموختند : آنجا که فرد نامتعادلی چون رییس جمهور دروغ می گوید و پول و فرصت مردم را بالا می کشد و دوستان خود را نیز دراین حرامخواری و به باد دادن فرصت های بی بازگشت کشور تهییج می کند ، پس چرا آنان نخورند و مصرف نکنند و دروغ نگویند و دوستان و هم کیشان خود را به نوا نرسانند .
۶_ نخبگان ، خدایا ، به دلیل برسرکاربودن ناشایستگان و نالایقان ، وبه دلیل تخریب وجهه ی قانون ، و به خاطرامنیتی که وارونه عربده می کشید ، ناگزیر به خارج از کشور پناه بردند . و کشور ، روز به روز ، به فقر نخبگی درافتاد . کارهای محوری کشور برزمین ماند . مدیریت کودنانه ی مبتنی بر نفتخواری ، نشان داد که جز شعارهای سطحی سال به سال ، هیچ تحرک قابلی برای اقتصاد غیر نفتی کشور درکار نبود . خدایا بزرگان ما ، ما را جوری تربیت کردند که جز مصرف و کم کاری و کج روی ، دغدغه ای نداشته باشیم . نخبه ها رفته بودند و کشور ، دربست در دست آنانی بود که با نخبگی نسبتی نداشتند . و همین آفت نخبه کشی و گرایش به بی نخبگی ، باعث شد که کارها بدست نااهلان و بی سوادان بیفتد ودارایی های کشور به باد داده شود.
۷_ خدایا ، در زمان سیّدعلی ، بویژه در اواخر عمر او ، مردمان ، که طبق قانون ، از حق انتقاد و اعتراض و اعتصاب برخوردار بودند ، هیچگاه فرصتی برای ابراز خواسته های خود نیافتند . کمترین تقلای نقد و اعتراض آنان بحساب دشمنی و جاسوسی و براندازی گذارده می شد ، و در حرکتی همه جانبه ، همه ی معترضان به شکنجه و زندان وانفرادی درمی افتادند ، و در احکامی مضحک واز پیش مشخص ، به سه سال و پنج سال و ده سال و اعدام ، محکوم می شدند .
۸_ خدایا ، دیدی که خامنه ای ، درکنار همه ی خصلت های خوبی که داشت ، برای تداوم رهبری اش اما ، مقوله ای به اسم نظارت استصوابی را در انتخابات مجلس خبرگان باب کرد تا مبادا ، نماینده ای مستقل و منتقد و صاحب رای ، به آن مجلس راه یابد و به ساحت رهبری او و خطاهای رهبری او متعرض شود . نتیجه این شد که نقد از رهبری به گناهی نابخشودنی تغییر ماهیت داد و کسی را جرات اعتراض و ایراد و پرسش نماند . و باز نتیجه این شد که هاله ای از تقدس به ساحت رهبری او راه یافت و بکلی سیدعلی را از دسترس ما مردم جدا کرد و به دور دست های تقدس برد و بر سریر سروری نشاند . قدرت مطلقه ای که او برای خود سامان داده بود ، هرگز به کسی و جریانی اجازه ی ورود به حریم آسیب شناسی خیرخواهانه رهبر نداد . نتیجه این شد که خلافکاری ، به بدنه ی بیمار و تب آلود ارکان اصلی کشور رسوخ کرد . و کسی نبود از کسی مطالبه ی حق مردم کند . کشور سال به سال ، از جهات گوناگون فرو کشید و در زباله ی روابط تو درتوی مناسبات سخیف طایفگی فرو رفت و پس کشید و با همه ی هزینه ها و شهیدها و آسیب ها و زحمت ها ، به جایی نیز نرسید .
۹_ درادامه ی این فروپاشی های همه جانبه ، به چهره ی کلی کشور نقابی از دروغ بسته شد . بنحوی که : صداو سیما ، خشن ترین دروغ ها را آذین بست ، و وجهه ی ملی بودن خود را در سانسوری سراسیمه و گسترده ، به فریبی مشمئزکننده تنزل داد . و سایر رسانه ها نیز، به تلمبه ای مانند شدند که از چاه آب ، به جای آب ، سرگین های بویناک بیرون می کشیدند و جبّارانه آن را بر طبق نیاز مردم می نهادند .
۱۰_ خدایا ، سیّدعلی ، رسما در دفاع از فرد کم خردی چون احمدی نژاد به میدان رفت و سیمای مستقل رهبری خود را خرج او کرد تا به زعم خویش حفظ نظام را که از اوجب واجبات بود ، جامعیت بخشد. و حال آن که ، حفظ نظامی که تا گلو در پلشتی و دروغ و فریب و ورشکستگی فرو رفته بود ، جفا به مقام خداوندگاری تو ، و جفا به ما مردم و نسل های بعدی ما بود . باید آن نظام آلوده به دروغ ، جایش را به یک نظام درست می داد اما خامنه ای راه را بر هرگونه تغییر بست تا بساط قدرت ، همچنان در اختیار او باشد .
۱۱_ خدایا ، در زمان دراز رهبری سیّدعلی ، نمایندگان روحانی او ، به هرکجای مقدّرات جامعه سر فرو بردند و بی آن که مسئولیتی بپذیرند ، در بایدها و نبایدها و حیثیات کلی کشور دخالت کردند . و چون سواد و آگاهی و تخصصی درآن امور نداشتند ، روند اوضاع کشور را به قهقرا بردند . سال به سال ، کشور ، به لحاظ علمی ، و به لحاظ توسعه و رشد در موازین حقوقی و اجتماعی و فرهنگی ، فروکشید . تا آن که درانتهای رهبری او ، جمهوری اسلامی ایران ، در کنارکشورهای ورشکسته ، به آمار جهانی راه یافت . اختناق و سانسور و حق پوشی ، به رویه ای متداول بدل شد . هم در میان مردم ، وهم حتی در میان روحانیان . روحانیتی که جذابیت منبر و خطابه اش در آزادگی اش بود ، و در سخنوری شورانگیز و منتقادانه و روشنگرانه ی او ، به آنچنان بهتی از ترس و خط قرمزهای حکومتی در افتاد که درمنبر او هیچ فصل مشترکی از درد و داغ مردمان مشاهده نشد . این بهت ناشی از ترس ، به خانه ی معنوی روحانیان که حوزه های علمیه باشد نیز راه یافت و از اوچهره ای مخوف پرداخت . هیچ روحانی مستقلی پیدا نشد که ترس را زیر پا بگذارد و سخن از بغض ها و درد های مردم بگوید و انگشت بر نقد مراجع وحوزه ها و حاکمیت بگذارد . روحانیتی که هویتش در استقلال و عدم وابستگی اش به حکومت ها بود ، به آنچنان روزی از بی هویتی دچار شد که جز روحانیان مجیزگو را فرصت منبر و تبلیغ نماند . چرا که روحانیان منتقد ، به اسم منافق ، از گردونه ی مجامع و حوزه های علوم دینی کنار گذارده می شدند . درعوض ، مداحان سطحی و فریبکار ، فرصت جولان یافتند و طی سالهای متمادی ، بلایی برسر اسلام و شرافت دینی مردم آوردند که اگر کینه توزترین دشمنان اسلام نیز به واژگونی تشیع در کشورما اراده داشتند ، هرگز به این سهولت به آرزوی خود نمی رسیدند .
۱۲ – خدایا ، سیدعلی ، با گماردن افراد سست و بی دانشی چون شیخ محمد یزدی بر راس دستگاه قضا ، حیثیت قضا و قضاوت را در کشور ما به خاک انداخت . در کشورهای کافر دنیا ، عدالت ناشی از قانون ، حتی به رییس جمهور و دولت و بزرگان آن کشور می پرداخت و به محض تشخیص خطا ، آنان را از بلندای قدرت به زیر می کشید . اما در کشور ما ، قانون و قضا ، به طنزی بدل شد که جز شوخی از آن چیزی مستفاد نمی شد. ظاهرا همگان ، وبویژه بزرگان ، راه های گریز و دور زدن قانون را به خوبی در یافته بودند و دلیلی برای هراس ازگرفتاری نداشتند . آنچنان که گویا جمعی از قاضیان به رشوه ، و جمعی به نابخردی ، و جمعی به انتشار نکبت در دستگاه قضا مامور شده بودند . و در آن میان ، از دست قاضیان صادق و قلیل نیز کاری ساخته نبود . اوج فلاکت دستگاه قضا آنجا پا گرفت که روحانی خالی الذهنی چون صادق لاریجانی به حکم سیدعلی برمسند قاضی القضاتی کشور نشست . درطول تاریخ ودرهمه جای دنیای فهم ، قاضی القضات به کسی گفته و می گویند که در کار قضا و قضاوت ، هم بلحاظ علمی ، و هم از حیث تجربه ، کارآمد قاضیان و کارکشتگان دستگاه قضا بوده باشد . اما این شیخ ، بدون این که ذره ای تجربه ، وذره ای دانش قضایی داشته باشد، برمسندی نشست که هرگز مستحقش نبود . وی ، نیامده آستین ها را بالا زد و گوش بفرمان شد و هرچه را که ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران امنیتی به اودستور فرمودند ، در دستور کارخود قرار داد و برای اولین بار در تاریخ قضا وقضاوت ، به خلق جرم هایی مبادرت ورزید که از فرط سستی ، کودکان را نیز به خنده وا می داشت . اما همین جرم های خنده دار ، باعث شد که با امضای این شیخ قضاوت نکرده و قضاوت ندیده ، ناگهان صدها مرد جوان و پیر و زن و دختر به زندان های انفرادی و شکنجه در افتادند . خدایا ، ما به چشم خود دیدیم که انسانیت ، در آن ژولیدگی قضایی ، چگونه به هیچ گرفته شد ، و عدالت وعلی واولاد علی ، و همه ی آموزه های دینی ، به اسم دین چگونه به مسلخ برده شدند .
۱۳_ البته خدا ، درهمه ی این سال ها ، سیدعلی ، فرهنگ شعار گویی و شعار خواری را در جامعه ی ما به اعلا درجه رساند . تا توانست ، با الفاظی تند و گزنده ، وبا ادبیاتی که دوره اش سپری شده بود ، با قدرت های برتر جهان سخن گفت . بی آن که پا به پای مرگ برآمریکاهای مکررش ، در داخل ، مقدمات درستی و عدل و انصاف و کار و تولید ومعیشت و رشد و توسعه و بالندگی را فراهم آورد . این ادبیات ، از گنجینه ی دارایی های خود ، فرد منطبقی چون احمدی نژاد را برگزید و برکشید و برمسند نشاند تا بلندگوی شعار گویی فعال تر شود ، و سفره ی شعار خواری عوام ، با همه ی فلاکتی که گرفتارش بودند ، آذین یابد . این شعارها ، کشور ما را برصدر جدول نفرت مردمان جهان نشاند . هرکجا در هرنقطه از جهان فهم ، تا اسم ما ایرانیان شنیده می شد ، ای خدا ، بی آن که دیرینگی چند هزار ساله ی ما ، و دارایی های علمی و فرهنگی ما متبادر شود ، تندی و عبوسی و هیمنه ی تروریستی ما تبلیغ می شد .
۱۴_ خدایا ، ما از همین صحرای محشر ، باصدای بلند اعلام می داریم : ماموران سید علی ممکن است از مطالعه ی این نوشته برآشوبند و برای نویسنده ی صادق آن برنامه ای تدارک ببینند . به آنان بگو که اگر نوری زاد در زمان علی (ع) بود و این نامه را از سر خیرخواهی و حتی انتقاد صرف برای او می نوشت ، با آغوش گشوده ی علی و یاران او مواجه می شد و هرگز کسی متعرض او نمی شد . اما چرا در جامعه ی ما ، علی و اولاد علی ، برای حکومتی هزینه شدند که نسبتی با عدل وسیره ی علی نداشت اما مرتب از علی سخن می گفت و از همگان انتظار همراهی داشت وهمگان را نیز به عاقبت کوفیان وخائنان کوفه احاله می داد .
۱۵ – خدایا ، سیّدعلی ، با همه ی مراتب علمی اش ، و با همه ی زیرکی و شم شریف سیاسی اش ، و با همه ی ذکاوت های منحصر بفردش ، بی آن که خود به عاقبت رفتارش بیندیشد ، به برآوردن قدرتی مخوف و پنهانی دست برد . سپاه را که باید از مراودات سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی به دور می بود ، به هرکجای مواضع کشور نفوذ داد و مستقیما دایره ی سیاست را که به سلامت روانی آحاد مردم و برجستگان سیاسی کشور محتاج است ، به قمه و کلت و ضرب وشتم و زندان و شکنجه آلوده کرد. به موازات دستگاه رسمی وزارت اطلاعات ، سپاه را واداشت تا او نیز به کارهای اطلاعاتی و امنیتی ورود کند و بساط موازی و مشرف بر وزارت اطلاعات را درهمه جا بگستراند . این قدرت پنهان ، هم خود قاچاقچی فعالی بود و سالانه میلیاردها دلار از مبادی رسمی و غیر رسمی به واردات کالا مبادرت می کرد ، و هم با کلت و بی سیم و مسلسل خود در مناقصه های اقتصادی شرکت می نمود و در همه جا نیز برنده ی بلامنازعه ی این مناقصه ها بود ، و هم به تنظیم روان امنیتی کشور – آنگونه که خود می خواست – دست می برد .
مشغله های این چنینی ، ای خدا ، باعث شد که سیّدعلی ، هرگزبه میزان مصرف مواد مخدر در کشورش که در صدر جدول جهانی بود ، نیندیشد . و همچنین ، هیچگاه به رواج تن فروشی دخترکان و زنان سرزمینش ، و به فروپاشی روال رایج فعالیت های اقتصادی مردمش ، و به اسلامی که زیر دست و پای ماموران قلدر و بی خرد ، و مسئولان بی کفایت ، و قاضیان مرعوب و ناسالم پرپر می زد و استمداد می طلبید ، توجه نکند .
۱۶_ تا این که ندانم کاری ها و شعارگویی ها و فریبکاری های فرد نالایقی چون احمدی نژاد ، سرنوشت سوزناک ما را به تحریم و تقبیح و تحقیر جهانی درانداخت . بله ای خدا ، جهانیان ، با هر نیت وبا هر آواری که برای ما تدارک دیده بودند ، در تحریم همه جانبه ی ما متحد شدند . التماس های پنهان و آشکار رییس جمهور آشفته حال ما به جایی نرسید . تا این که متحدان جهانی ، با همین تحریم های همه جانبه ، بساط کاذب برقراری و برپایی ما را برچیدند و برزمین گرممان کوفتند .
رهبرگرامی ما ،
کامتان شیرین . اگر که ، از مطالعه ی این نوشته کامتان تلخ شده است . ما به همگان ، و حتی به کودکانمان آموخته ایم : دوستی در صداقت است ، گر چه تلخ . اگر مرا بنا بر چاپلوسی و فریب بود ، شما را با الفاظی نرم و سراسر مداحانه می ستودم . اما چه کنم که هنوز شما را دوست دارم و به نام نیک شما در پهنه ی تاریخ این سرزمین ، سخت مشتاقم . پس ، این آخرین نوشته ای است که مستقیم ، رو به شما می نویسم . و خود ، به عاقبت تلخ آن واقفم . چرا که ماموران و قاضیان گوش بفرمان ما ، در کار خود استادند . آنان نیک می دانند چگونه یک معترض و منتقد را با شکنجه و فحش های ناموسی به تنگنای روحی و روانی در اندازند . من همه ی این ابتلائات آتی را بجان می پذیرم تا صدای سخن خود را به گوش حضرت شما برسانم .
ای کاش بعد از پنج نامه ای که چه در بیرون زندان و چه از داخل زندان برای جنابعالی نوشتم ، مرا فرا می خواندید و برمن می آشفتید که فلانی ، تو را چه می شود؟ مرگت چیست ؟ و من ، با شما ، نه از فرصت های از کف رفته ، نه از بسیج و سپاه واژگون شده ، نه از بن بست حتمی و فروپاشی عنقریب ، نه از مردم از کف رفته ، نه از فلاکت جهانی مردمان ایران ، بلکه از ضربه هایی می گفتم که بردرخانه ی شما می خورد و شما آن ها را نمی شنوید . وآن ، ضربه های کف دست مرگ است که بر خانه ی دل ما و شما می خورد و ما بی اعتنا به او ، سر به کار دلخواه خود فرو برده ایم . بله رهبرگرامی ، مرگ ، بی گمان سر خواهد رسید ، و ما و شما را به کام خود فرو خواهد کشاند . جنازه ی ما را که ناشناس و بی کس و کاریم ، با شتاب ، به آغوش سرد گورمی سپرند، وجنازه ی شما را که معروف عالمید ، مردمان بی شمار، برسردست می برند و اشک ریزان و برسرزنان ، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگارو صدها میهمان خارجی ، درآرامگاه ابدی تان می نهند .
رهبرگرامی ما ،
این که ” آخرین نامه ” را به این نوشته عنوان داده ام ، نه از این روی است که امیدم از شما و اصلاح امورکشور سلب شده است ، بلکه آرزو دارم در این روزهای پایانی عمر، نام نیکی از خود به یادگار گذارید و خطاهای رفته را به سامان خویش باز آورید . فردا ، مردم از ما که بی نشان و بی آوازه ایم ، هیچ نخواهند گفت ، اما از شما ، به محافل مردمان ، سخنان فراوانی راه خواهد یافت . آنان با غرور خواهند گفت : خامنه ای ، رهبری فهیم و با خرد بود . گرچه در مقطعی از اواخر عمرش ، رشته های اداره ی کشور از دستش به در رفت و خسارت ها بالا گرفت ، درسال های بعد اما ، وی به مجاهدتی شبانه روز پرداخت . دل های رمیده را از هر سو برسر سفره ی همدلی باز آورد و برای ایرانیان پراکنده آغوش گشود . اشک ها را سترد . قدرت های در سایه را از هرکجای کشور به زیر کشید . به نمایندگان مردم اقتدار بخشود . خود را ، همچون نلسون ماندلا ، از منصب های کلیدی کشور کنار کشاند وراه را برحاکمیت قانون هموار ساخت . بساط رابطه های مخوف را برچید . آدم های کم خرد خانه کرده بر مسندها را به زیر آورد و برجستگان و شایستگان را برسر کارها گمارد . مرز مضحک میان خودی و غیرخودی را محوکرد و شرافت مخدوش ایران وایرانی را ترمیم کرد و برکشید .
آری رهبرگرامی ،
همه ی ما دوست داریم شما را بربلندای سربلندی ببینیم و نام نیک شما را بر تارک هماره ی تاریخ سرزمین خویش تماشا کنیم . شما اکنون ، در دوقدمی یک چنین افق مبارکی ایستاده اید . در این یک سال گذشته ، مردمان ما توسط همان قدرت های در سایه ، به آسیب و تفرقه و انشقاقی بزرگ دچار شده اند . به امید روزی در همین نزدیکی ها ، که با درایت شما ، همه ی دورنگی ها به یک رنگی ، و همه ی جدایی ها به یکتایی منجر شود . و این ، ممکن نخواهد شد الا با به بازی گرفتن فهم مردمان . حکومتی که بر جهل مردمان خویش خانه بسازد ، شایسته ی حتمی فروپاشی است . و شما نیک تر از ما می دانید که : ما را جز به فرا بردن فهم ها ، و اعتنا بخشودن به خواست مردمان مان چاره ای نیست .
رهبرگرامی ،
اگر پرسش شما این است که از کجا می توان آغاز کرد ، پاسخ می دهم : به یک دستور شریف شما همه ی زندانیان بی گناه ما به آغوش عزیزان خویش باز می گردند . این همان بارقه ی پربرکتی است که امید بارش آن را به شما دل بسته ایم . مابقی راه را خود خدا پیش روی شما خواهد گشود . و من ، نام نیک شما را می بینم که مردمان ما با غرور برزبان می آورند و بدان مباهات می کنند . یاعلی !
فرزند شما : محمد نوری زاد
بیست مرداد هشتاد و نه
بیست مرداد هشتاد و نه
آزادمرد شما فرزند مردم ستم کشیده ایران هستید نه فرزند عظما امیدوارم از این پس بگوئید فرزند ایران .
ناشناس
۲۴ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۰۴روحت شاد ای آزاد مرد. من جلوی شما سر تعظیم فرود میاورم که اینچنین زیبا ظالم را نقد کردید. انشالله خداوند نسل این ظالم را زودتر، قبل از اینکه با اصلاح خود گند دیگری بزند، برکند.
ناشناس
۲۴ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۴۰درود بر این همه آزادگی، فهم و بزرگی. زنده باد نوری زاد
Unknown
۲۵ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰:۱۸آقای نوری زاد فرمودید
...همه ی زندانیان بی گناه ما به آغوش عزیزان خویش باز می گردند...
بقیه زندانیان سیاسی ی که برای وطنشان سالهاست در زندانند، زندانیان باگناهی هستند که متعلق به شما نیستند.
می بینید شما هم خودی و غیر خودی می کنید. چرا اقای خامنه ای نکند؟
ناشناس
۲۵ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱:۱۷دوست عزيز
ميشود به من بگوييد كلمه (همه) در جمله "همه ی زندانیان بی گناه ما به آغوش عزیزان خویش باز می گردند" پس به چه معني ميباشد؟!!!
سبوي سبز
۲۵ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲:۱۵dorod bar in marde bozorg va azade man ke fekr nemikonam in nameha kar saz bashe kar az in harfa gozashte nori zade aziz ya hosein mirhosein vvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvv
ناشناس
۲۵ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲:۲۳