مادر محمد داوری معلم اسير؛ در گفتگو با جرس:
در این ولایت غریب تنها می روم و تنها می آیم تا برای چند دقیقه روی پسرم را ببینم
در این ولایت غریب تنها می روم و تنها می آیم تا برای چند دقیقه روی پسرم را ببینم
• ادامه راه سبز(ارس): در حالیکه نزدیک به یکسال و نیم از بازداشت محمد داوری می گذرد وی از حق تماس تلفنی و حق مرخصی محروم بوده است و مادر سالخورده و بیمار وی که ساکن خراسان می باشد به دلیل مشکلات جسمانی و مالی قادر نیست هر هفته به ملاقات فرزندش بیاید.
مادر این معلم دربند در حالیکه هفته گذشته با مشکلات فراوان موفق به ملاقات فرزندش شده است، در این خصوص می گوید: " تلفنشان را قطع کرده اند. راه هم طولانی است و خوب سنم هم که بالاست و توان جسمی ندارم و خیلی برایم سخت است اما خوب چه کنم؟ مگر یک مادر طاقت می آورد فرزندش را نبیند. بالاخره خدا هست و اگر توانم اجازه دهد در این ولایت غریب تنها می روم و تنها می آیم تا برای چند دقیقه روی پسرم را ببینم. حتی اینبار هم که این همه راه را رفتم، محمدم گفت که هوا سرد است دیگر این همه راه را برای دیدن من نیا..."
گفتنی است، محمد داوری جانباز جنگ، عضو سازمان معلمان و سردبیر سایت سحام نیوز که پس از نوشتن نامه کروبی به مجلس خبرگان در مورد شکنجه و تجاوز به زندانیان سیاسی در زندان کهریزک بازداشت و درتاریخ ۲۶ اردیبهشت ماه به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. وی در جریان محاکمه خود اعلام کرده بود: "می خواهند در قضیه تجاوز به زندانیان، کسی را قربانی کنند و بهتر از من کسی را پیدا نکردند."
به همین مناسبت "جرس" با خانم زلیخا بیابانی مادر محمد داوری در خصوص یکسال و نیم تنهایی و خواسته هایش به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:
خانم بیابانی لطفا از آخرین وضعیت پسرتان برایمان بگویید؟
هفته پیش موفق شدم با پسرم ملاقات حضوری داشته باشم. وضعیت جسمی اش هم خوب نبود. خوب زندان است دیگر، نمی شود انتظار داشت وضعیتشان خوب باشد. پسرم سرما خورده بود و دارو مصرف می کرد.
وضعیت روحی ایشان چطور بود؟
از نظر روحی خیلی خوب بود. حتی هم سلولی های پسرم می گفتند اگر آقای داوری اینجا نباشد ما دلمان می ترکد و می گفتند این پسرتان برای ما در اینجا یک معلم است.
در این مدت پسرتان توانسته اند از حق مرخصی استفاده کنند؟
الان نزدیک به یکسال و نیم است که پسرم در زندان است اما هنوز نتوانسته به مرخصی بیاید. دوباره در این خصوص پیگیری خواهم کردم تا ببینم چه می شود.
با توجه به اینکه شما ساکن خراسان هستید و مسافت خیلی دور است چکار می کنید؟ آیا تماس تلفنی دارید؟
نخیر تلفنشان را قطع کرده اند. راه هم طولانی هست و خوب سنم هم که بالاست و توان جسمی ندارم و خیلی برایم سخت است اما خوب چه کنم؟ مگر یک مادر طاقت می آورد فرزندش را نبیند. بالاخره خدا هست و اگر توانم اجازه دهد در این ولایت غریب تنها می روم و تنها می آیم تا برای چند دقیقه روی پسرم را ببینم. حتی اینبار هم که این همه راه را رفتم محمدم گفت که هوا سرد است دیگر این همه راه را برای دیدن من نیا...
خانم بیابانی از تنهایی هایتان در این مدت یک سال و نیم بگویید؟
خوب تنها هستم و تنهایی می روم و می آیم. دوستهای محمد هم خیلی کمکم می کنند بلیط می گیرند و راهی ام می کنند. اگر دوست های پسرم نبودند که من اصلا سر در نمی آوردم چکار باید کنم. شب تا صبح هم در رختخواب فکر و خیال می کنم و نگران و دلتنگ پسرم هستم. تنهایی است و دلتنگی یک مادر، فقط با خدا حرف می زنم و از او کمک می خواهم تا پسرم برگردد خانه و از تنهایی و نگرانی نجات پیدا کنم.
پسرتان جانباز جنگ هم هستند از آن دورانی که پسرتان در جبهه ها می جنگیدند بگویید؟
محمدم عضو بسیج و در شوراها خیلی فعالیت می کرد. اینقدر هم عاشق کشورش بود که هنوز دبیرستانی بود که جبهه جنگ رفت و با وجود سن کمش می گفت من باید جبهه بروم. آن موقع پدرش زنده بود و شبها بلند می شد و می گفت محمد جان کجایی؟ من هم شروع می کردم به گریه کردن. خیلی دوران سختی بود. بعد هم که دو ماه نامه ای ازجبهه از طرف محمد نیامد همه گفتند شهید شده تا خبر آمد که در بیمارستان بستری است. بعد دوستاش تعریف می کردند که در جبهه در حالیکه شیمیایی شده بود در یک گودال افتاده بود و داشت اشهدش را می خواند که پسرم را به موقع به بیمارستان رساندند. آن موقع رنج بردیم الان هم رنج می بریم، چه کنیم؟
خانم بیابانی با توجه به این که پسرتان معلم و تنها نان آور خانه بودند، شما این دوسال را چطور گذراندید و آیا حقوق معلمی ایشان قطع شده است؟
بله حقوق معلمی اش را قطع کرده اند و وضعیت خوبی نیست.
شما بارها به سازمان های حقوق بشر نامه نوشتید و خواهان رسیدگی به وضعیت پسرتان شدید و گفتید تمام راها به روی شما بسته شده و کسی پاسخگوی این همه ظلمی که به شما و فرزندتان می شود نیست. حال از این تریبون خواسته هایتان را با مسئولین کشور مطرح کنید.
دیگر چه بگویم، همه چیز را از وضعیت خودم، از وضعیت جانبازی پسرم و از وضعیت زندانی بودنش گفتم همه مسئولین هم همه اینها را می دانند. محمد من بی گناه یکسال و نیم در زندان است، یک مادر جز آزادی فرزندش چه می خواهد؟ از خدا می خواهم هر چه زودتر پسرم و همه زندانیان سیاسی آزاد شوند و به آغوش خانواده هایشان برگردند.
با تشکر از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید.
هفته پیش موفق شدم با پسرم ملاقات حضوری داشته باشم. وضعیت جسمی اش هم خوب نبود. خوب زندان است دیگر، نمی شود انتظار داشت وضعیتشان خوب باشد. پسرم سرما خورده بود و دارو مصرف می کرد.
وضعیت روحی ایشان چطور بود؟
از نظر روحی خیلی خوب بود. حتی هم سلولی های پسرم می گفتند اگر آقای داوری اینجا نباشد ما دلمان می ترکد و می گفتند این پسرتان برای ما در اینجا یک معلم است.
در این مدت پسرتان توانسته اند از حق مرخصی استفاده کنند؟
الان نزدیک به یکسال و نیم است که پسرم در زندان است اما هنوز نتوانسته به مرخصی بیاید. دوباره در این خصوص پیگیری خواهم کردم تا ببینم چه می شود.
با توجه به اینکه شما ساکن خراسان هستید و مسافت خیلی دور است چکار می کنید؟ آیا تماس تلفنی دارید؟
نخیر تلفنشان را قطع کرده اند. راه هم طولانی هست و خوب سنم هم که بالاست و توان جسمی ندارم و خیلی برایم سخت است اما خوب چه کنم؟ مگر یک مادر طاقت می آورد فرزندش را نبیند. بالاخره خدا هست و اگر توانم اجازه دهد در این ولایت غریب تنها می روم و تنها می آیم تا برای چند دقیقه روی پسرم را ببینم. حتی اینبار هم که این همه راه را رفتم محمدم گفت که هوا سرد است دیگر این همه راه را برای دیدن من نیا...
خانم بیابانی از تنهایی هایتان در این مدت یک سال و نیم بگویید؟
خوب تنها هستم و تنهایی می روم و می آیم. دوستهای محمد هم خیلی کمکم می کنند بلیط می گیرند و راهی ام می کنند. اگر دوست های پسرم نبودند که من اصلا سر در نمی آوردم چکار باید کنم. شب تا صبح هم در رختخواب فکر و خیال می کنم و نگران و دلتنگ پسرم هستم. تنهایی است و دلتنگی یک مادر، فقط با خدا حرف می زنم و از او کمک می خواهم تا پسرم برگردد خانه و از تنهایی و نگرانی نجات پیدا کنم.
پسرتان جانباز جنگ هم هستند از آن دورانی که پسرتان در جبهه ها می جنگیدند بگویید؟
محمدم عضو بسیج و در شوراها خیلی فعالیت می کرد. اینقدر هم عاشق کشورش بود که هنوز دبیرستانی بود که جبهه جنگ رفت و با وجود سن کمش می گفت من باید جبهه بروم. آن موقع پدرش زنده بود و شبها بلند می شد و می گفت محمد جان کجایی؟ من هم شروع می کردم به گریه کردن. خیلی دوران سختی بود. بعد هم که دو ماه نامه ای ازجبهه از طرف محمد نیامد همه گفتند شهید شده تا خبر آمد که در بیمارستان بستری است. بعد دوستاش تعریف می کردند که در جبهه در حالیکه شیمیایی شده بود در یک گودال افتاده بود و داشت اشهدش را می خواند که پسرم را به موقع به بیمارستان رساندند. آن موقع رنج بردیم الان هم رنج می بریم، چه کنیم؟
خانم بیابانی با توجه به این که پسرتان معلم و تنها نان آور خانه بودند، شما این دوسال را چطور گذراندید و آیا حقوق معلمی ایشان قطع شده است؟
بله حقوق معلمی اش را قطع کرده اند و وضعیت خوبی نیست.
شما بارها به سازمان های حقوق بشر نامه نوشتید و خواهان رسیدگی به وضعیت پسرتان شدید و گفتید تمام راها به روی شما بسته شده و کسی پاسخگوی این همه ظلمی که به شما و فرزندتان می شود نیست. حال از این تریبون خواسته هایتان را با مسئولین کشور مطرح کنید.
دیگر چه بگویم، همه چیز را از وضعیت خودم، از وضعیت جانبازی پسرم و از وضعیت زندانی بودنش گفتم همه مسئولین هم همه اینها را می دانند. محمد من بی گناه یکسال و نیم در زندان است، یک مادر جز آزادی فرزندش چه می خواهد؟ از خدا می خواهم هر چه زودتر پسرم و همه زندانیان سیاسی آزاد شوند و به آغوش خانواده هایشان برگردند.
با تشکر از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید.
0 نظرات :: مادر محمد داوری: حقوق معلمی پسرم را قطع کردند! من تنها مانده ام و وضعیت سختی داریم
ارسال یک نظر