برگزاری مراسم چهلمین روز شهادت مصطفی کریم بیگی يكي از شهداي عاشوراي خونين:
مادر مصطفي: چطور ممکنه در روز عاشورا کسی را با این قساوت بکشند؟
. ادامه راه سبز«ارس»: حدود ساعت 4 عصر روز پنج شنبه 29 بهمن ماه جمعی از مادران عزادار در مراسم گراميداشت چهلمین روز در گذشت شهید مصطفی کریم بیگی در روستای جوقین از توابع شهریار حضور یافتند.
وقتی به امام زاده مهدی جعفر رسیدیم بر سر مزار مصطفی مادر ،عمه و وابستگان او به گرمی از ما استقبال کردند و چه دردمندانه می گریستند.مراسم با شکوهی بود.تعداد زیادی از اهالی روستا ،وابستگان و عده ای از تهران برای اعلام همدردی حضور داشتند.
مصطفی در روز مبعث سال 1362 متولد و در عاشورای سال 88 به شهادت رسید. او در حالی که گلوله ای به پیشانی اش اصابت کرده بود از بالای پل کالج به پایین پرت شده بود. هنگامی که به مدت 14 روز خانواده او در نهایت استیصال دم زندان اوين ،آگاهی و ... مراجعه می کردند ، با جستجوی کامپیوتری عکس او به آنها می گفتند رويت نشد. بالاخره بعد از 14 روز در سردخانه کهریزک در میان خیل اجساد موجود در آنجا جنازه پسر خود را می یابند. به خانواده اعلام شد به شرطی جسد تحویل داده می شود که بپذیرند مصطفی در اثر برخورد با شيئی نوک تيز کشته شد ، همینطورعنوان شد اگر بپذیرند که اعلام نمایند مصطفی بسیجی بود یک قبر دو طبقه در بهشت زهرا به آنان اختصاص داده می شود و در غیر این صورت فقط مجاز بودند شبانه اورا دفن کنند و با زیر بار نرفتن خانواده، نهایتا در روستای جوقين و شبانه با حضور ماموران دفن شد.
عکسی با چهره ای بسیار معصوم و دلنشین بر مزارش بود ،مادر می گوید این عکس را درست چند روز قبل از مرگش گرفته بود و گفته بود این عکس برای مراسم ترحیم کاملا مناسب است ، من کاملا حاضرم برای راحتی آیندگان از جونم بگذرم و هیچ بیمی از مرگ ندارم.
مادر گريان می گويد پسرم ستون خانه ام بود ،پاک و معصوم بود ،بدون سحری روزه می گرفت ،نه دروغ نه بدزبانی و نه بی احترامی، با رفتنش کمرم شکست. چطور ممکنه در روز عاشورا کسی را با این قساوت بکشند؟
می گوید پسرم 14 روز در سردخانه بود ،سرش فقط صورت داشت و بقیه کاسه سرش متلاشی شده بود و وقتی شب هنگام دفنش می کردیم تازه جسد از انجماد در آمده بود و خونش راه افتاده بود و دستم پر از خون پسرم شده بود ،هیچ چیزی ارزنده تر از خون پسرم نبود که ریخته شد ،پس من هیچ شرطی را نمیپذیرم.
دردهایش بیشمارند و شنیدنش بندبند وجود هر انسانی را به لرزه در می آورد که چگونه موجوداتی با ظاهری انسان نما میتوانند اینگونه خشن و سفاک باشند؟ میگوید در طول این 14 شبانه روز ،روزها موبایل پسرم خاموش بود و هر شب بعد از ساعت 12 با موبایلش به خانه مان زنگ میزدند و صدای نفس نفس زدن ممتد و خسته کسی ازآن طرف شنیده میشد ،این کار در طول هر شب چندین بار تکرار می شد.
میگوید هنگام راه رفتن درخیابان ناخودآگاه گریه ام میگیرد، هرلحظه فکر میکنم کنارم ایستاده برمیگردم و میبینم تنهایم ، گاهی هم فکرمیکنم این از خود خواهیم است که او را اینقدر کنار خود و برای خود آرزو میکنم ،اوخواست تا برای همه باشد و رفت .
دراین زمان با همه وجود معنی فریادهای او را هنگامی که از مادران می خواست یکصدا و آنچنان بلند خدا را فریاد کنند تا عرش را به لرزه درآورند درک میکنم. صحنه فریاد خدا ،خدای مادران در پایان مراسم دل هر انسانی را به درد می آورد، او فقط با همین چند کلمه تمامی حقوق مادرانه خود را فریاد می کرد .
برای پذیرایی از میهمانان تاکید ویژه ای می شدکه حتما خيار و آب سيب توسط حضار برداشته شود و بعدا فهمیدم خواهر مصطفی او را بخواب میبیند که مصر است در میان میهمانان درکنار میوه ها سیب و خیار به عنوان نماد سبز پخش شود، هنگام خداحافظی درداخل هیچ بشقابی خیار نبود.
حوالی ساعت 6 مجبور بودیم خداحافظی کنیم ، مادرش میگفت: درکنار شما احساس خوبی دارم وکمی سبک می شوم و ما چقدر آرزو میکردیم تا کمی و فقط کمی ، ازدردهای بی شمارش را بکاهیم .
راهش پر رهرو ، یادش گرامی باد
وبلاگ مادران عزادار
سبز، یعنی رنگ سهراب در کفن
سبز، یعنی افتخار این وطن
سبز، یعنی رنگ خون عاشقان
سبز، یعنی قبر بی نام و نشان
سبز، یعنی مادری از جان گذشت
آن زمانی که ندایش برنگشت
سبز، یعنی ظالمی از ترس سبز
می نهد بر گردن خود شال سبز
سبز، یعنی آخرین فصل سکوت
سبز، یعنی رای ما غیر تو بود
Anonymous
۱۲ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۱۸شرم تان باد ای خداوندان قدرت
شرم تان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید
ای نگهبانان آزادی !!
نگهداران صلح !!
ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون !
سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم
سرب داغ !
موج خون است این که می رانید بر آن، کشتی خودکامگی را
موج خون !
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسل هایتان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید
بشنوید این وای مادرهای جان آزرده است
کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است
کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان
روز و شب با خون مردم آبیاری می کنند
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر،
بیدادتان را بردباری میکنند
دست ها از دست تان ای سنگ چشمان،
بر خداست
گر چه می دانم
آنچه بیداری ندارد خواب مرگ بی گناهان است و وجدان شماست
با تمام اشک هایم باز نومیدانه خواهش می کنم
بس کنید
بس کنید
فکر مادرهای دلواپس کنید
رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید
بس کنید
Anonymous
۱۳ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۵۴